نیاز

سوال در رابطه با واجب الوجود (نفی واجب الوجود دیگر)

با سلام

واجب الوجود موجودی است که وجودش بی نیاز از دیگری است . حال اگر واجب الوجود دارای کمالی نباشد بنده هم قبول دارم برای داشتن آن کمال نیازمند دیگری است . ولی این شرط واجب الوجود بودن را نقض نمیکند.

اینکه مثلا واجب الوجود برای یک کمال ( مثلا علم ) نیازمند دیگری باشد دلیل بر این نمیشود که دیگر واجب الوجود نباشد و برای وجود داشتن خود هم نیاز به علت داشته باشد . میتوان اینطور گفت که واجب الوجود بودن

فقط ازلی و ابدی بودن را میرساند .

پ.ن : شرمنده اگه سوالم کمی پیش پا افتادس. بنده تازه تحقیق در این زمینه را شروع کردم

نخبگی منهای معنویت

سلام
اگر شخصی به خاطر هوش بالا و توانمندی هایش ، خدای نکرده گاهی احساس بی نیازی از کمک خدا به او دست بدهد و یا برخی نافرمانی هایش را از خداوند ، ناخودآگاه به روشن فکری! و تیزبینی ارتباط بدهد ، شما چه توصیه و نصیحتی به او می کنید؟ چه نکاتی را باید همیشه در ذهن داشته باشد که منحرف نشود؟ عجز در مقابل خداوند را چگونه باید حس کند؟
با توجه به اینکه انحراف نخبگان ، جاعه ای را ممکن است به انحراف بکشاند ...


کارشناس بحث : سمیع

نیاز چیست و چرا خدا بی نیاز است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

در تایپک های قبلی بحث هایی پیرامون برهان علیت صورت گرفت .

اینم لینک تایپک : http://www.askdin.com/showthread.php?t=61036

بحث من با کارشناس صدیق تا آنجا پیش رفت که ایشان فرمودند :

موجودی که چه در وجودش و چه در صفاتش، محدودیت داشته باشد، یعنی برای رفع محدودیت نیازمند است. به خودش که نمیتواند نیازمند باشد وگرنه مستلزم دور است. پس به غیر خودش نیازمند است و این همانی است که در برهان وجوب و امکان در مورد واجب الوجود انکار میشود.

حال سوال بنده این است که نیاز را چگونه تعریف می کنید ؟

اگر موجودی کمالی را فاقد باشد و با به دست آوردن آن کمال وضعیت بهتری ( کامل تری ) پیدا کند میگویند آن موجود به آن کمال نیازمند است ؟

اگر تعریف بنده از نیاز صحیح است ، آیا محدود بودن نوعی نیازمندی محسوب میشود ؟

مثلا اینکه خداوند محدود به این باشد که ظلم در او نباشد ، محدود به این باشد که ضعف در او نباشد و در واقع حد وجودی او نداشتن ضعف و عیب باشد ، آیا میتوان گفت که خداوند کامل نیست ؟

اگر اینطور نباشد نمیتوانیم بگوییم محدود بودن خداوند به برخی مسائل برای او ضعف محسوب میشود بلکه این همان نقطه ی قوت اوست .

پس بار دیگر به این موضوع می پردازیم که چگونه میتوان فرق واجب الوجود و ممکن الوجود را فهمید ؟

شما گفته بودید :

از اینکه هیچگونه نیازی در او نباشد. از اینکه هیچ تکامل و تغییری در او راه نداشته باشد. از اینکه هیچ محدودیتی نداشته باشد. از این امور میتوان به ممکن یا واجب بودن یک موجود پی برد. بنابراین موجود ازلی، اگر محدود نبود و نیازمند نبود، مشخص میشود که واجب الوجود است و گرنه ممکن الوجود است.

اشکال این طرز فکر چیست که خداوند را محدود بدانیم ؟ آیا برای نامحدود بودن خداوند از هر نظر ، دلیل عقلی یا نقلی دارید ؟

پاسخ نیازهای انسان

انجمن: 

با عرض سلام و خسته نباشیدبر فرض اگر نیازی در انسان باشد (ما قبول کنیم که نیاز است) و خداوند برای آن پاسخی نذاشته باشد یا آن پاسخ را ممنوع کرده باشد (مثلا آب را برای تشنگی قرار نداده بود یا گفت بود حرام است!) آیا این نشانه ظلم و نقص خداست یا خیر؟در واقع به عنوان مثال یا تشنگی نیاز نیست یا اگر هست پاسخ حلالش هست یا اگر پاسخی برایش نیست خدا ناقص و ظالم بوده و لیاقت پرستش ندارد (العیاذ بالله)از آنجا که پاسخ این سوال به نوعی برای هر مسلمانی مشخص است، لطفا با استدلال و منطق و با کمک منابع معتبری چون قرآن و حدیث و کتب اساتیدی چون شهید مطهری و مراجع اعظام و کتب دیگر دانشمندان و علما، و به دور از تعصبات دینی و بدیهی گویی به این سوال پاسخ دهید. با تشکر از شما

راه و رسم ازدواج بدون داشتن شغل و سربازی

سلام.
دیدم توی سایتتون برای هر مشکلی راه حلی دادین.گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید برای منم راه حلی دادین.

توی خوانواده ما همه ازدواج کردن.و من تنها فرزند مجرد هستم که با پدر مادرم زندگی میکنه.مادرم بیماری سختی دارن و بنده مسئول رسیدگی به کارهاشون هستم.بقیه اعضای خونواده هم با وجود مشکلاتشون کمک میکنن.ولی خب کمتر.
ترم اخر ارشد هستم.و باید بعدش سربازی برم.الان برای معافیت از طریق مادرم اقدام کردم ولی ازونجایی که شنیدم به این راحتی ها معافیت نمیدن.که مهم نیست چون حاضرم غیبت بخورم و نرم سربازی و مراقب مادرم باشم.از طرفی خیلی نیاز به ازدواج دارم.مادرم خواستگاری میرن ولی خونواده ها و دخترهای پرتوقع الان با شرایط من کنار نمیان.از فامیل و اشنا گرفته تا غریبه رفتیم خواستگاری .هرکدوم به نوعی نشد.یه سری کار را میگفتن.یه سری سربازی.البته حق دارن به نوعی.
یه شغل معمولی و ابرومند دارم.با حقوق پایین.به قول بعضیا بخور و نمیر.ولی بازم خداروشکر.
خیلی نیازعاطفی دارم.(البته نیاز جنسی هم هست)چون به خاطر مشکلاتم بعضی موقعها یه حس غم عجیبی بهم وارد میشه.خیلی تنهام به معنای واقعی کلمه کسی را ندارم که باهاش حرف بزنم.میخام یه نفر باشه باهاش درد و دل کنم.دستشو بگیرم.بغلش کنم تا اروم بشم.فکر کنم کمبود محبت دارم.وقتی دختر پسرارو میبینم توی خیابون خیلی دلم میگیره.چرا من کسی را ندارم.
شاید بگین خودتو مشغول کن.فکرتو منحرف کن.میکنم همه اینکار هارو.اینقدر ورزش کردم که دارم عضله ای میشم.همشم دارم فکرمو منحرف میکنم.با درس و تیلیزونو ... ولی بعضی موقعها مخصوصا عصرها که میشه.وقتی مادرمو میبینم که چقدر ضعیف شده.دلم میگیره.نمیدونم چکار کنم.هر چند شب میخابم صبح پا میشم دوباره یادم میره. ولی دوباره چند وقتی یه بار همین حس را دارم.
شاید بگین با خدا صحبت کن.خدا که جواب نمیده.من میخام یکی باشه دستشو بگیرم باهاش بحرفم مستقیم و ... .بعدشم اصلا فرق میکنه.نمیشه رابطه با خدا را با این چیزی که من میخام مقایسه کرد و جایگزین کرد.
شاید بگین دختر هست بیشتر بگردین.ولی مادرم در حد توانش میگرده.منم راضی نیستم مادرم اذیت بشه.باقی خونواده هم اهمیتی نمیدن.در ثانی با توجه به موردهای بیشماری که تلفن زدیم یا رفتیم اون دو موردی که خدمتتون عرض کردم را هنوز ایراد میگیرن.کار...سربازی...
خودمم ظاهر و اخلاق و ... خوبه.همه ی فامیل و همسایه و... این را میگن.ولی خب برای دخترای بعضیاشون که اقدام کردیم.برای دختر پول بیشتر از این چیزا اهمیت داره مثل اینکه.
یه مشاوری تو یه برنامه میگفت:ازدواج و داشتن یه همدم مثل غذای روح هستش.مثل وقتی غذا نخوری معدت درد میگیره.ازدواجم نکنی روح و روانت اسیب میبینه.
(همه اینارو گفتم فقط دوست داشتم نظر شما رو بدونم.و ببینم راه حلی هست برای مشکل من.چون خودم توکل کردم به خدا.اگه تا اخر عمرمم ازدواج نکنم برام مهم نیست.تا الان که نیازهامو سرکوب کردم و با همین حس ها زندگی کردم از این به بعدم میکنم .شاید زودتر از بین رفتن.اگه الان که خیلی نیاز دارم به همسر کسی پیشم نباشه.بعداز چند سال که کلی نیازهامو سرکوب کردم و دیگه کمرنگ شدن.مثل الان که نسبت به چندسال پیش کمتر شدن.شایدم اصلا دیگه حوصله ای برای حرف زدن باکسی برام نمونده باشه .ازدواج کردن چه فایده ای داره!!!)

ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم... (نجواهای شبانه)
دوستان خوب و گرامی بیایید در تاپیکی مستقل گوشه هایی از نجواهای شبانه خود با خدای مهربانمان را بنگاریم شاید که برای خود و دیگرانمان تلنگری روحانی و معنوی باشد.
امیدوارم یکایک دوستان با خلوت خود نواهای به گوش جان رسیده از اعماق چشمه های درون را برایمان به یادگار بنگارند تا ببینیم هر کسی چه توشه ای دارد از او چه به بیرون می تراود.
پس این بار دل نوشته ای از حقیر که ساعتی قبل نگاشته شد تقدیم محضر پرفروغتان.

...آری عجیب نیست گر صدای دعایم نمی رسد از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد.
من تحبس الدعای غفلت و بی همتی خویشم آنجا که همتی نیست و اظهار فقر و نداری که عطایی نمی رسد.
عمری چشم انتظار بارقه ای از آسمان غیب بودیم تا معجزه ای سازد و این ویرانه دل را گلستان سازد بی خبر از آنکه بر دل مرده بی نصیب از حیات که لطفی نمی رسد.
آنگاه که پر باز میکنم و به پرم می خورم زمین بیخود شده خویشم و غافل که بال و پر شکسته به جایی نمی رسد.
ای کاش این تن نحیف خود را با سپر اعمال شایسته ای بیمه می کردم گرچه می دانم با اعمال چون منی او هم به نوایی نمی رسد.
با دست خالی ام نه گره زخود گشایم و نه گره گشای دیگری باشم آری دستی که قطع شد به گدایی نمی رسد.
ای میزبان فدای تو و سفره کرم بی کرانه ات، اکنون درد من این است که آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
از من نخواه بیش از این با کشتی نجات او امید رستگاری و آزادگی بپرورم وقتی از جانب حبیب برات کرببلایی نمی رسد.
این دلخسته گم کرده راه به اسارت افتاده ای، سالها منتظر یک ضمانت است آخر چرا برای ضمانتش امام رضایی نمی رسد؟

اگر خدا بی نیاز است پس چگونه حس یک نیازمند را درک می کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....نیازمند و بی نیاز....چند سوال دارم..1.خدا بی نیاز است دقیقا به چه معناست... کلا هیچ نیازی ندارد یا نیاز دارد اما خودش در خودش ایجاد می کند و خودش هم بر طرف می کند.... 2.حتما این جمله رو شنیدید که یه نفر مثلا یه مریضی خاصی داره بهش دلداری میدید میگه تو نمیدونی من چی میکشم چون خودت نکشیدی.... و یه جورایی واقعا حقیقته مثلا من تا حالا از گرسنگی نمردم و نمی دونم از گرسنگی مردن یعنی چی..یا مثال بهتری بزنم من از اول عمرم کور مادرزادم مثلا....خب یه نفر بینا میاد بهم میگه چشم خیلی خوبه اینطوری میبینی و دیدن رو کامل شرح میده که عمل دیدن یعنی چی....اما محاله کوره بفهمه دیدن یعنی چی.... خب من نیازمندم خداوند بی نیاز اگه بیناز است پس چگونه می فهمد درد من چیست...چگونه واقعا درک می کند حس می کند درد من چیست....اگر درک کند و حس کند یعنی او نیازمند می شود یا او درد و ضعف رو هم دارد.... اگه بگیم نه خدا درد و ضعف ندارد پس غافل است ایا از فهم چگونگی درد داشتن.....یعنی ما مخلوقات حسی رو تجربه می کنیم مثل رو به ضعف رفتن مثل درد کشیدن که خدا اصلا تجربه نکرده...مگه میشه چیزی رو ما داشته باشم و تجربه کنیم که خدا نداره و تجربه نکرده.....یه سوال مربوط دیگه...خب چی میشه اگه خدا رو نیازمند به خودش بگیریم مثلا نیازی در خودش بوجود بیاره که خودش برطرفش کنه و لذت ببره ..مگه لذت بردن بده و مثلا از زیبایی خودش لذت ببره...یعنی خدا هیچ حسی نداره در خودش...خوشحال نمیشه....یعنی ناراحت نمیشه...حتی در قران اومده خدا خیلی ناراحت میشه از کاری که بگید انجام میدم و عمل نکنید...خوشحالی نیاز و ناراحتی ضعفه....یعنی اینا همه استعارس و اصلا خدا هیچ حسی نداره..شاید یه ذره مثالام نا مربوط بوده باشه اما امیدوارم منظورمو رسونده باشم....با تشکر

جهان معاصر و نیاز به حکمت عملی

بسمه تعالی

مقدمه؛
حكمت عملی محتوایی دارد كه آن را باید به بحث گذاشت و بیش از دو هزار سال و دو هزار و سیصد سال بطور مدوّن دربارة آن بحث شده و قبل از آن هم قرنها مورد توجه و شاید مورد بحث بوده است. مطلب دیگر و بُعد دیگر نگاه به حكمت عملی از منظر شكل و بلكه ماهیت است. در این منطقه بحث كمتر شده یعنی در عمل اگر مورد نظر بوده، در تحقیق زیاد روی آن بحث نشده در اینجا در مقام تحلیل و بحث علمی و عمیق آن نیستم.

• حكمت در تقسیم مشائی
حكمت در یك تقسیم مشائی به دو بخش حكمت نظری و حكمت عملی تقسیم ‌شد و این تقسیم در حكمت مشائی اسلامی هم مورد قبول قرار گرفت. براساس این تقسیم حكمت نظری شامل ریاضیات، طبیعیات و الهیات می‌شود و حكمت عملی ناظر به ابعاد مختلف جامعه بشری از فرد تا جامعه تا اجتماع، و دولت و حكومت می‌شود. شیخ‌الرئیس در تعریفی كه از واژه حكمت ارائه می‌كند و رسم است، تعریفی كه دیگران هم در كتابهایشان آن را نقل كرده‌اند. می‌گوید بخشی از حكمت مربوط به قلمروی خارج از قلمرو اراده و عمل انسان و نیز اختیار اوست. این حكمت یا فلسفه نظری عبارت است از نگاه به دنیا، دیدن آن حقایق، رسیدن به آن حقایق و احیاناً صیرورت انسان عالم عقلی مشابه آن عالمی كه در عین و حس هست و جهانی شدن بنشسته در گوشه‌ای یا در وسط میدان؛ فرقی نمی‌كند.

حكمت عملی در حوزه قوه عماله هست. بشر دارای نیروهای مختلفی است؛ منشی دارد، قوای بسیار گسترده‌تر و پر ریشه‌تری دارد كه اراده یكی از آنهاست. یكی از مسائلی كه بررسی كرده‌اند مسئله رابطه حكمت عملی با نفس عالم است نسبت حكمت عملی با عالم، با وجود درونی و بیرونی بشر و با مجموعه افراد چیست؟ حكمت عملی سازنده بشر، مدیر جامعه بشری و به سعادت رسانندۀ بشر است به¬ لحاظ رعایت هماهنگی با جهانی كه خداوند با ما و برای ما آفریده و آن فطرتی كه در شریعت اسلام هم دستور داده شده است. همان فطرت الله كه باید با آن هماهنگ بود و با آن پیش رفت و در نهایت به سعادت رسید.

*¤•❤ با خدا زندگی کن ❤•¤* کلیپ صوتی زیبا از سخنان آقای پناهیان

انجمن: 

:Gol: با خدا زندگی کن :Gol:
......................................................
حجة الاسلام پناهیان

با این خدا زندگی کن
ایمان بیار بهش
قبولش کن
باهاش معامله کن
باورش کن
بهش تکیه کن
ایشون اخلاقش اینجوریه
میبره تا مرز ناامیدی

تمام کمبودهای زندگی پشت پرده هست
داره خدا, عمدا نمیده
همه ی روزی های تو هست, نمیده, عمدا نمیده

╗════════════════════════════════
ღღღ تولید اختصاصی انجمن گفتگوی دینی ღღღ
════════════════════════════════


:roz: دانلود با کیفیت عالی با حجم 3.88 مگابایت :roz:
:goleroz:
دانلود با کیفیت عادی با حجم 1 مگابایت :goleroz:

پیامبران چه نیازی به عصمت از گناه داشتند؟

انجمن: 

با سلام
پیامبران چه نیازی به عصمت از گناه داشتند؟ برای پیامبران فقط داشتن عصمت در وحی کافیه و نیازی به عصمت از گناه نیست. اگر بپزیریم خدا بهترین شخص در یک قوم را برای پیامبری میگزینه دیگر نیازی به عصمت در گناه نیست مثلا اگر ایت الله خامنه ای عصمت ندارند ولی از بهترین انسان های این دوره هستند و اطاعت از ایشان هم واجب و اگر گناهی هم مرتکب بشوند بسیار کوچک خواهد بود و مردم انگ عالم بی عمل را به او نمیزنند
ممنون