دردهای انساني كه به ياري خداوند اميد دارد
ارسال شده توسط parishoon در شنبه, ۱۳۹۴/۰۹/۱۴ - ۱۰:۲۳نمی دونم نوشتن این حرفا و مشکلاتم سودی داره یا نه
ته دلم هیچ میگه هیچ فایده ای نداره و درد تو درمون نداره
ولی باز می نویسم
یه دختر 34 ساله مجرد هستم
شغلی ندارم و تا ضرورتی پیش نیاد از خونه هم بیرون نمی رم
دچار وسواس شدید پاکی و نجسی و افسردگی شدید و اضطراب هستم
جوری که شب ها از شدت اضطراب یک ساعت به یک ساعت بیدار میشم و استرس دارم و خوابم نمی ره
گاهی هم این طوریه که از شدت خستگی و کم خوابی حدود ساعت 12 تا 3 شب خوابم می ره از اون به بعد از شدت استرس و حال بد چند دقیقه به چند دقیقه بیدارم و زجر می کشم
روزها هم همش بیدارم و درگیر وسواس یا در حال گریه و اشک ریختن یا از شدت اضطراب احساس خفگی می کنم
انقدر وسواس نجسی و پاکی آزارم میده که خیلی وقتا می گم فقط با مردن از این عذاب رها میشم و چقدر خوبه که دیگه تو جهنم این دغدغه مسخره رو ندارم که این نجس شد و اون نجس شد و حالا چکنم...
مدام با خانوادم دعوام میشه و صدام بلند میشه
همه خانواده ازم بدشون میاد و شاید ازم متنفر باشن که البته حق دارن .. من موجود تنفر انگیزی شده ام
با پدر و مادرم زیاد دعوام میشه و سرشون حتی داد می کشم و دلشون ازم خونه
(پدر و مادرم پیر و ناتوان هستن و هفتاد و خرده ای سن دارن)
علاوه بر بیماری های روانی ام مشکلات و بیماری های جسمی زیادی هم دارم
پوستم مشکلات زیادی داره جوری که وقتی وضو می خوام بگیرم پوست صورتم خون می افته و همه جا نجس میشه بخاطر همین حتی نماز هم نمی خونم
پوست بدنم هم بخاطر مشکل کیست تخمدان جوش می زنه و خون میفته و همین باعث میشه نتونم راحت و بدون وابستگی برم و حمام و هر وقت می خوام برم حمام خواهرم باید خونه ما باشه که کمکم کنه و چک کنیم جایی از بدنم خون نیفتاده باشه که بتونم بیام بیرون از حمام
دستگاه گوارش و روده ام هم مشکلات زیادی داره و از یه طرف غذا خوردن کلی برای معده ام مشکل درست می کنه و از طرف دیگه توی دفع مشکل دارم و یه سری مشکلاتی که سخته اینجا برام در حضور عموم بگم (بخصوص که مشکلاتی برای وسواس و حساسیتم به پاکی و نجسی برام ایجاد می کنه)
آلرژی و زانو درد و کیست تخمدان و عوارضش و یه سری مشکلات کوچیک دیگه باقیمونده مشکلات جسمی ام هست
از طرف دیگه آینده ای ندارم. نه خانواده ای نه شغلی نه امیدی نه چیزی
برای هر کاری (از یه آبکشی ساده گرفته تا حمام کردن) محتاج خواهرم هستم که ازدواج کردن و سر خونه زندگیشون هستن ..
حالا بخاطر پیری و احتیاج مادر و پدرم میان منزل ما و یکی شون کلا با ما زندگی می کنه ولی بعد از فوت مادر و پدرم مطمئنم تنها می مونم و احتمالا دیگه هیچ وقتی برای کمک به من ندارن.
چند تا رشته دانشگاهی عوض کردم اما نتونستم به انتها برسونمشون و الان بیکار و بی سواد و بیهوده و بی حاصل تو خونه نشستم و دیگه بخاطر مشکلات جسمی و روانی ام نمی تونم وضعیت شغلی و تحصیلی ام رو برای آینده تغییری بدم.
هیچ فایده ای برای اطرافیانم و جامعه ام و دنیایی که دارم توش زندگی می کنم ندارم. البته کلی ضرر دارم از اسراف آب و دستمال کاغذی و کیسه گرفته تا غذایی که بیهوده می خورم و هوایی که بیهوده نفس می کشم و ...
بخاطر وسواسم هم که مدام رو اعصاب خانوادم راه میرم و زجرشون میدم و دور از ذهن نیست اگه ته دلشون آرزوی مرگ و نیستی ام رو داشته باشن.
همیشه این طوری نبودم.
تا حدود 25 ، 27 سالگی دختر فعالی بودم و دنیایی با اینی که الان هستم فرق داشتم
اما همون موقع هم ظاهرا خیلی به دردبخور نبودم که با اینکه مشکلات الان رو نداشتم نتونسته بودم همراه و شریکی برای ادامه زندگیم پیدا کنم...
چرا این ها رو گفتم؟
برای اینکه بدونید تو چه جهنم درونی و بیرونی ای دارم زندگی می کنم
من دیگه نه می تونم و نه می خوام که این زندگی رو ادامه بدم
لحظه به لحظه تحمل این زندگی برام طاقت فرسا و غیرممکن شده
دلم می خواد نه تنها از زندگی تو این دنیا بلکه کلا از وجود داشتن، از هستی، انصراف بدم.
تو دبیرستان تو کتاب های دینی مون نوشته بود روز قیامت بدکارا و جهنمی ها می گن: یا لیتنی کنت تراب
من همین حالا و تو همین دنیا و قبل از مرگم از ته دل می گم ای کاش خاک بودم
ای کاش انسان نبودم
اصلا ای کاش هیچ وقت "هست" نمیشدم
برای منی که تو این دنیا فقط دارم زجر می کشم و تو اون دنیا چه با مرگ طبیعی بمیرم و چه با خودکشی در هر دو صورت جهنمی ام و مستحق عذاب، وجود داشتن چه فایده ای داره؟
برای عذاب خلق شده ام؟؟؟
هر کاری می کنم و از هر راهی می رم به هیچ امیدی نمی رسم
علی رغم اینکه دیگه دنیا برام هیچ ارزشی نداره و هی به خودم می گم فقط به فکر آخرتت باش و اونو درست کن مدام برای اون هم به در بسته می خورم و این روزها فقط دارم با خودم می جنگم که خودمو نکشم...
اما دیگه توان این مبارزه رو هم دارم از دست می دم دارم تسلیم می شم و ته وجودم می گه تو که داری یه سری اینجا عذاب می کشی و بعد 60 ، 70 سال زندگی به درد نخور و پر رنجت باید بری عذاب اونجا رو تحمل کنی خب خودت رو بکش و یه دفعه الان برو همون عذاب رو بکش و خلاص
دیگه نمی دونم باید چیکار کنم
به ته خط رسیدم