سخن با اسوه های حیات
تبهای اولیه
سلام علیکم والرحمه
با استعانت از خداوند متعال
بیاییم از اسوه ها سخن بگوییم
و دلنوشته هایمان را تقدیمشان داریم
از هر آنکه در زندگیمان نقش هدایت به سوی اسوه شدن را آموخته
امام
پدر
مادر
خواهر
همسر
شهدا
امام راحل
و
و
و
و
تقدیم حضور پر فیضتان:
[=_L4i_Abasan]ز.الحسینی
سلام
زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
زندگی را دوست باید داشت
گرم باید بود
چشمه ای جوشان و خوش آهنگ باید بود
زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
دوست باید داشت
مهربان و پرتپش
یار باید بود
برغمی غمخوار باید بود
باز باید گشت
باز باید رفت
زندگی جاریست
...:Gol:
پدر و مادرم واسطه بین من و خدایند ،
حیاتم را از آنها دیدم و خدا را نیز در آنها،
آرزو و خیال و رویایم را با آنها ساختم،
دست نیافتنی ها را با آنها یافتم،
زندگی جاری من از سرچشمه وجود آنهاست ،
سوار بر این بالهای محکم خدا را می بینم ،
خدایا شور این اشتیاق را با معلمان پروازم که از جنس خودت هستند حفظ کن.
[="Blue"]
اول
[h=1]اونایی که وقتی پدرشون صداشون میکنه میگید : هان ؟ چیه ؟ چیکار داری ؟؟؟
یادتون باشه کسایی هستن که حاضرن عمرشونو بدن تا پدرشون یکبار دیگه صداشون کنه . . . [/h]
دوم
[h=1]توی این روز عزیز ، توی این لحظه های قشنگ
زیباترین کلمه ای که میشه گفت یک ”دوستت دارم “
به همراه یک آسمان عشق و تمنا
تقدیم به پدرعزیزم ، روزت مبارک[/h]
سوم
[h=1]بچه که بودیم مینوشتیم بابا اب داد بابا نان داد غافل ازاینکه بدونیم بابا برای ما زندگی شو داد...
[/h]
چهارم
[h=1]من مطمئنم اگه جزو عناصر ضدانقلاب بودم خیلی فعالتر می بودم تا الآن که مثلا با انقلابم و دلیلش رو هم تا حدودی فهمیدم.
اون موقع از لج دشمنم کار میکردم و این کینه ج.ا.ا موتور محرک من بود ولی متاسفانه الآن کینه دشمنان توم ضعیفه.
تو تبری مشکل دارم...
[/h]
پنجم
راه دورنمی برمتون
امروز روز پدر بود
محمدرضا اسماعیلی پدرش را ندیده بود
اخه پدرش که 18 ساله هم نبود
چند ماه پیش برای دفاع از حرم بی بی رفته بود سوریه و سهید شد
ششم
اقا من که سوریه نمی تونم برم
با خودم هستم
اقا یک جای کارم مشکل داره
شهید مدافع حرم رو که غریب بود نزیک به یکسال بود که در پیشوا دفنش کرده بودند
قبرش سنگ نداشت!!!!!!!!
هفتم
خدایا
همدلی و همزبانی
اول انقلاب همه بیانیه ها، سخنرانی ها،شعار ها....
با
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ
شروع میشد
و امروز بیشتر نقد یا تخریب حریف توی راستا کار..........
من دلواپس این اتحادم
التماس دعا
[/]
یه زمانی بود در کاشان زندگی می کردیم.یه استادی داشتیم خیلی متواضع، بله این استاد به هرکی می رسید سلام می داد حتی به دیوانگان شهر.طوری هم سلام می داد که محبت از چشماش منتقل می شد به ته ته قلب آدم.یه روزی شنیدیم این استاد ما به رحمت خدا رفته همه رفتیم تشییع جنازه باور کنید حتی دیوونه های شهر هم اومده بودند تا با این مرد نورانی وداع کنند.در حین تشییع جنازه یکی از این افراد که نمی تونست صحبت کنه (به خاطر معلولیت جسمی و ذهنی) دستشو به طرف لبهاش می برد و به طرف تابوت این مرد بزرگ بوسه پرت می کرد. با این که این استاد نه بار علمی زیادی داشت و نه منبری خوش سخنی بود ولی تشییع جنازه او مانند افراد بزرگ علمی شده بود و تقریبا یکی از خیابونهای بزرگ کاشان پر جمعیت بود.یادش بخیر و خدایش بیامرزد.
حالا بزرگان اسوه های حیات، علما، طلاب، پیامبر هم وقتی به بچه ای می رسید سلام می داد
شاید ماها بگیم که چون ما عالم هستیم مستحب هستش که اول مردم به ما سلام بدند ولی یاد سخن حضرت آیت الله مجتهد تهرانی می افتم که ایشون می فرمودند درسته که مردم باید در اول به علما سلام بدهند و این کا مستحب است که اول جاهل به عالم سلام بده ولی طلاب عزیز شما ها نباید به هیچ وجه انتظار سلام گرفتن و حتی احترام رو داشته باشید.
[="Tahoma"][="Blue"]اسوه های حیات پدر و مادرم خداوند برای تربیت و بزرگ کردن من اولین پل را به واسطه شما قرار داده است.زمانی که متولد شدم اولین شخصی که به من راه رفتن یاد داد ، حرف زدن یاد داد و... شما بودید .پس به خاطر این است که شما در چندین آیه از قرآن کریم بعد از نفی شرک و یگانه پرستی مورد عنایت خداوند قرار گرفتید.در این آیات علامه طباطبایی جزم به این مطلب پیدا کرده است که بعد از شرک بزرگترین گناه آق والدین است.چقدر مقام شما بزرگ است که خداوند نحوه دعا کردن به شما را هم به ما می آموزد.
رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا
رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا
رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا
رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا
خداوندا رحم کن بر آنان همچنان که آنان در دوران طفولیت بر من رحم کردند و مرا پروراندند.
کمی تامل
قدر والدین خود را بدانیم
به قول یکی از اساتید والدین نعمتی از نعمتهای خداوند هستند که انسان به واسطه نیکی به آنها به ارش می رسد.بله والدین اگر بد هم باشند باز هم با احترام به آنها انسان کبریایی می شود.[/]
در این باب تنها و تنها می توان گفت: فاطمه (س) الگو واسوه حسنه است او نه تنها برای ما الگو هستند که برای امامان معصوم ما که فرزندانشان هستند نیز الگو و اسوه میباشند؟ و در اسوه و دلیل بودن ایشان برای فرزندان خود، امامان معصوم (ع) همین بس که امام حسن عسکری(ع) فرمودهاند: ما حجتهای خداوند بر خلایق هستیم و مادر ما فاطمه (س) حجت خدا بر ما میباشند. طبق این فرموده امام حسن عسکری (ع) فاطمه زهرا (س) الگو و اسوه و بالاتر از اینها حجت الهی برای امامان (ع) میباشند و رفتار و نوع کردار و اهداف و دغدغههای ایشان برای اهل بیت (ع) مورد توجه و عنایت بوده است؛ و به همین دلیل است که امام زمان (عج) نیز فاطمه زهرا (س) را الگويی نيکو و اسوه حسنه برای خود معرفی کرده و میفرمایند: «در دختر رسول خدا (ص) فاطمه زهرا (س) برای من اسوه و الگوی نیکویی وجود دارد.»(1) اسوه در نوع حرکت به سوی ظهور، اسوه در اهداف و دغدغههای مربوط به ظهور، اسوه در ارائه روش تربیتی برای کاروانیان ظهور، همان طور که مولا حسین (ع) و کاروانیانشان با الگوگیری از ایشان رفتار کردند.
1. سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی،همان، ص 378.
سلام علیکم
ضمن تبریک اعیاد گذشته
و نیز تقدیر و تشکر از خواهر ارجمند سرکار "عالی" هم بابت دعوت شون و هم بابت طرح این پست و بحث
هر کس تو زندگی ش حتما از ی سری اسوه شخصی ( به لحاظ زندگی شخصی خودش) برخوردار بوده
همونطور که برای همه مسلمانان اسوه های خوب قرآنی نظیر خود شخصیت پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله هست, که حتما مسلمانان از این اسوه در حد توان بهره بردند و میرند
ولی ای کاش
پست نوعی مطرح و مدیریت می شد که افراد و اعضا به جنبه شخصی اسوه و بیان نمونه های آن می پرداختند
حالا حتی میتونه مطالعه سیره پیامبر ص یا امام همایی موجب تغییر مسیر زندگی شخصی شده باشد
یا نه
روحانی جلیل القدر یا فرد پرهیزگار دیگری
و حتی ممکن است پدر یا مادر
یا خواهر و برادر
خلاصه
بیان این مصادیق چون محسوس تر به زندگی غالب ما هست
شیرین تر و جذاب تر هست
بخصوص که ممکن است دید ما رو نسبت به این اسوه ها دقیق تر و انشالله برخورداری ما رو بیشتر کنه
مثلا مواردی که جناب " رهروی ولایت نقل نمودند" واقعا ملموس تر هستند
سلام
مراسمی بود
یادبودی از عزیزی آوردند
من کف زدم!!
نگاهها خیره شد!!
من برای زنده باید دست می زدم؟!!
برای دل مرده ی شما دست می زنم آی آدمها!
که درساحل نشسته شادوخندانید!!
کمی هم خودتان را دریابید
دارید غرق می شوید!
:ok:
سلام
شاید اولین و مهمترین اسوه ای که روی من تاثیر گذاشت
کتاب بود
تو سن نوجوانی بودم که منزل یک روحانی که همسایه مون بود رفتم و کتاب معراج السعادة رو یک دور خواندم
واقعا الان با خودم فکر می کنم اگر اون کتاب نبود
الان من چه تیپ آدمی می شدم
تو اون فضای آلوده دبیرستان و راهنمایی
دومین کتاب که واقعا مسیر زندگی مو عوض کرد و من رو که مشغول تحصیل در هنرستان بودم رو به علوم اسلامی کشاند
کتاب عرفان اسلامی آقای مطهری بود
شاید در اون آخر تابستونی که من این کتناب رو بدون هیچ سبق تصمیمی گرفتم و خواندم
بیش از 1000 صفحه انواع کتاب های داستان و رمان خواندم
ولی فقط 5 صفه از این کتاب چنان تاثیری در من گذاشت که واقعا مشتاق معنویت شدم
کتاب و کتابخوانی متاسفانه در جامعه ما چندان فرهنگ نشده
و الا کتابهای پر محتوایی هست که روح ی نوجوان رو تغذیه کنه تا جایی که گرسنه و تشنه عرفان های نوظهور و مکاتب غربی نباشن
من توصیه میکنم کتابهای شهید مطهری رو حتما تورق کنید
این بزرگ معلم جامعه ما قلمی فرا زمانی و مکانی دارند
در همین عصر هم هر نوجوانو جوانی که مراجعه کنند هنوز دست پر بر می گردد...
مادرم من دوستت دارم اندازه ی ستاره های آسمون ،
گل مهربان من،تو برای منی و من برای تو
شکزگزار خداوند هستم که حق انتخابت دست مننبود وخداوند بهترین رابرایم انتخاب کرده است .
عشق بی پایان من دوستت دارم
در زمستان صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از سرماست...!
در تابستان صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از گرماست...!
هيچکس نگفت سرخي صورت پدرم از سيلي روزگار است...
در هر دو صورت پدر من (قهرمان ) من است
به افتخار تمام باباهاي دنيا
چه اوناي که گرماي وجودشون هنوز تو خونه هامونه
وچه اوناي که جاي خاليشون تو قلبامون هنوز گرمه...❤
… نمی دونم چرا تو فیلما و تو قصه ها و مخصوصا تو زندگی یه جورایی پدرا فراموش می شن… یه جورایی بهشون بی احترامی می شه… یه جورایی دوست داشتن پدر کم رنگ شده…
زنگ زدیم به پدر و گفتیم:
بابا اومدی خونه نون بخر… بابا اومدی خونه مایع ظرفشویی بخر… بابا شارژ تلفن یادت نره… بابا یه خودکار آبی با چند تا برگه آچار بگیر… بابا فلان چیزو بخر…
وقتی با خستگی و با یه اعصاب خورد از دست یه نامرد که باهاش بحث کرده بود، رسید خونه… گفتیم:
پس کو فلان چیز که قرار بود بخری… مگه تماس نگرفتم… مگه تاکید نکردم…
و پدر با ناراحتی گفت یادم رفت… راست می گفت یادش رفته بود ولی ما خستگی و اعصابه خوردشو ندیدیم و درک نکردیم…
خیلی بد کردیم…
بابا کفشم کهنه شده… پول بده… بابا شلوارمو اونقدر پوشیدم که پوسیده… پول بده… بابا خجالت می کشم پیش دوستام با این لباسا برم… بابا… بابا… بابا…
بابای فلانی برای بچه اش فلان چیزو خریده…
و بابا جیباش خالی بود… بابا مثل بدهکارا می گفت وقت بده فلان روز یه پولی جور کنم… و ما گفتیم: اوووووووووووووووه تا فلان روز صبر کنم… و بابا شرمنده می شد… بابا نون حلال می آورد و ما ارزش نون حلال رو نمی دونستیم…
بابا هم دوست داشتن بهش بگیم دوست دارم… دوست داشت گاهی باهاش تماس بگیریم و بگیم حالتون خوبه… چیزی نمی خواید از خونه براتون بیارم… دوست داشت وقتی زنگ خونه رو می زنه بریم استقبالش… دوست داشت یه آبی دستش بدیم… دوست داشت…
یه سوال تو ذهنمه!
چرا وقتی بابا می رسید در خونه زنگ می زد… مگه کلید نداشت؟
جوابش شاید این باشه که اون قدر ذهنش پُره و اونقدر خسته شده که حتی نمی تونه با کلید در خونه رو باز کنه…
جوابش شاید این باشه که می خواست صدای مارو زودتر بشنوه…
جوابش شاید این باشه که دوست داشت به استقبالش بریم…
ولی بالاخره خیلی چیزا تو دله باباها هست که ما نمی دونیم…
چه قدر تو خودشون می ریزن…
وقتی می دیدن بچه های فامیل فلان خرید و کردند، باباها هم دوست داشتن واسه ما سنگ تموم بذارن ولی پول کافی نداشتن و شاید خیلی غُصّه خوردن… و البته شاید ما هم کلی غر زدیم…
بعدش فیلم پدرسالار درست کردن و چهره پدر ایرانی رو اونجوری نشون دادن…
از رنج و از خواسته ها و از مهربونی های پدر کدوم فیلمو ساختن؟ کدوم داستانو نوشتن؟ کدوم شعرو گفتن؟
بماند که برعکسش…
خلاصه که پدر کوهی بود از سختی های که کشیده بود ولی ما…
عید به عید پدر لباسای کهنه می پوشید و لباسای نو تنه ما می کرد…
پدر وقتی می دید لباسای نو می پوشیم خیلی ذوق می کرد…
آره پدر ذوق می کرد…
تصویر اون ذوق کردنا تو بایگانیه ذهنامون مونده یا نه…
پدر حتی یادش می رفت یه جفت جوراب واسه خودش بخره… همون پدری که وقتی عکسای جوونیه قبل از ازدواجش رو می دیم با فردی روبرو می شدیم که کلی به خودش می رسید حالا دنباله زندگیه همسر و بچه هاش بود و انگار خودشو فراموش کرده بود و انگار بچه هاش هم فراموشش کرده بودن…
پدر خسته بود… خیلی خسته بود و باز هم و باز هم حواسمون نبود که چه کسی کنارمونه و عطر نفسه چه نعمتی تو خونه ما جریان داره… پدرمون رو با دیگر پدرا مقایسه هم می کردیم… وای وای وای…
و تو بسیاری از فیلمای ما هم(به صورت مستقیم و غیرمستقیم) همین تفکر زشت و کثیف جریان داشت که پدر خوب پدریه که پولدارتره… ماشین آنچنانی داره… رییسه شرکته فلانه… کلا پول و پدر اشتباه گرفته شده بود…
دیگه چی بگم… پدرامون رو دریابیم… گاهی یه جمله ای به صورت کنایه نگیم که کلی از درون بشکنن… یا رفتاری نکنیم که…
سعی کنیم پدرامون رو ببینیم… هر چند خیلی سخته که بعد از این همه که از عمرمون گذشته خودمون رو اصلاح کنیم ولی باید اصلاح بشیم و خیلی سریع هم اصلاح بشیم…
از همین لحظه…
پدرجان منو برای همه بدی ها و نفهمی هام ببخش… شما بهترین پدر دنیا هستی… دوست دارم… خیلی دوست دارم… خیلی خیلی دوست دارم…
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم: بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا. نهج الفصاحه ص 167
بسم الله الرحمن الرحیم
ولادت مولای آزادگان عالم وامام الاحرار
امام حسین علیه السلام بر آزادگان عالم مبارک تقدیم بر تو ای سفینه النجاه عالم
ای حسیــــــــــــن(ع)
درس اصیل انسانیت
تــــــویـــــــــــــــــاسمین باغ امامت هستی
تـــــــو بر مرگ ظالمیــــــــــن دلالـت هستی
تو مظلـــــــــوم تشنه لـــــــــب امام سومین
تو بر ســـر اعــــدا شمشیر عــدالت هستی
تــــــــو مصبــاح الهدی و سفینة النـــــــــجاة
تو نمونه عشق و معلــم شهادت هستـــــی
تـــــو جان بر کـــــــــــف لبــــــیک بـــر لـــــب
تو بیان کننده حـــق و کوبنده ضلالت هستی
تـــو مصداق و عطـــــــــر سخن رسول خاتم
تو طریــق معرفت و راه سعـــــــادت هستــی
تو حجتــــــــی بـــر آیـــه حبــــــــل المتیــــــن
تـــو مـــــومنین را به روز جزا شفاعت هستی
تــــو دادی عــــــزیــــــــزان خود در ره حــــــق
تو سرچشمه صبر و ایمان و استقامت هستی
تــــو عزیـــــــز زهـــــــــــــرا و زینب کبـــــــــری
تـــــــو پاره تن پیمبر و جانشین امامت هستی
تـو کعبـــــــــــــــه عشق و ایثار و شهامـــــــت
تـــــو درس اصیــــــــــل انسانیــــــــت هستی
ز.الحسینی
زنگ زدیم به پدر و گفتیم: عید به عید پدر لباسای کهنه می پوشید و لباسای نو تنه ما می کرد…… نمی دونم چرا تو فیلما و تو قصه ها و مخصوصا تو زندگی یه جورایی پدرا فراموش می شن… یه جورایی بهشون بی احترامی می شه… یه جورایی دوست داشتن پدر کم رنگ شده…
بابا اومدی خونه نون بخر… بابا اومدی خونه مایع ظرفشویی بخر… بابا شارژ تلفن یادت نره… بابا یه خودکار آبی با چند تا برگه آچار بگیر… بابا فلان چیزو بخر…
وقتی با خستگی و با یه اعصاب خورد از دست یه نامرد که باهاش بحث کرده بود، رسید خونه… گفتیم:
پس کو فلان چیز که قرار بود بخری… مگه تماس نگرفتم… مگه تاکید نکردم…
و پدر با ناراحتی گفت یادم رفت… راست می گفت یادش رفته بود ولی ما خستگی و اعصابه خوردشو ندیدیم و درک نکردیم…
خیلی بد کردیم…
بابا کفشم کهنه شده… پول بده… بابا شلوارمو اونقدر پوشیدم که پوسیده… پول بده… بابا خجالت می کشم پیش دوستام با این لباسا برم… بابا… بابا… بابا…
بابای فلانی برای بچه اش فلان چیزو خریده…
و بابا جیباش خالی بود… بابا مثل بدهکارا می گفت وقت بده فلان روز یه پولی جور کنم… و ما گفتیم: اوووووووووووووووه تا فلان روز صبر کنم… و بابا شرمنده می شد… بابا نون حلال می آورد و ما ارزش نون حلال رو نمی دونستیم…
بابا هم دوست داشتن بهش بگیم دوست دارم… دوست داشت گاهی باهاش تماس بگیریم و بگیم حالتون خوبه… چیزی نمی خواید از خونه براتون بیارم… دوست داشت وقتی زنگ خونه رو می زنه بریم استقبالش… دوست داشت یه آبی دستش بدیم… دوست داشت…
یه سوال تو ذهنمه!
چرا وقتی بابا می رسید در خونه زنگ می زد… مگه کلید نداشت؟
جوابش شاید این باشه که اون قدر ذهنش پُره و اونقدر خسته شده که حتی نمی تونه با کلید در خونه رو باز کنه…
جوابش شاید این باشه که می خواست صدای مارو زودتر بشنوه…
جوابش شاید این باشه که دوست داشت به استقبالش بریم…
ولی بالاخره خیلی چیزا تو دله باباها هست که ما نمی دونیم…
چه قدر تو خودشون می ریزن…
وقتی می دیدن بچه های فامیل فلان خرید و کردند، باباها هم دوست داشتن واسه ما سنگ تموم بذارن ولی پول کافی نداشتن و شاید خیلی غُصّه خوردن… و البته شاید ما هم کلی غر زدیم…
بعدش فیلم پدرسالار درست کردن و چهره پدر ایرانی رو اونجوری نشون دادن…
از رنج و از خواسته ها و از مهربونی های پدر کدوم فیلمو ساختن؟ کدوم داستانو نوشتن؟ کدوم شعرو گفتن؟
بماند که برعکسش…
خلاصه که پدر کوهی بود از سختی های که کشیده بود ولی ما…
پدر وقتی می دید لباسای نو می پوشیم خیلی ذوق می کرد…
آره پدر ذوق می کرد…
تصویر اون ذوق کردنا تو بایگانیه ذهنامون مونده یا نه…
پدر حتی یادش می رفت یه جفت جوراب واسه خودش بخره… همون پدری که وقتی عکسای جوونیه قبل از ازدواجش رو می دیم با فردی روبرو می شدیم که کلی به خودش می رسید حالا دنباله زندگیه همسر و بچه هاش بود و انگار خودشو فراموش کرده بود و انگار بچه هاش هم فراموشش کرده بودن…
پدر خسته بود… خیلی خسته بود و باز هم و باز هم حواسمون نبود که چه کسی کنارمونه و عطر نفسه چه نعمتی تو خونه ما جریان داره… پدرمون رو با دیگر پدرا مقایسه هم می کردیم… وای وای وای…
و تو بسیاری از فیلمای ما هم(به صورت مستقیم و غیرمستقیم) همین تفکر زشت و کثیف جریان داشت که پدر خوب پدریه که پولدارتره… ماشین آنچنانی داره… رییسه شرکته فلانه… کلا پول و پدر اشتباه گرفته شده بود…
دیگه چی بگم… پدرامون رو دریابیم… گاهی یه جمله ای به صورت کنایه نگیم که کلی از درون بشکنن… یا رفتاری نکنیم که…
سعی کنیم پدرامون رو ببینیم… هر چند خیلی سخته که بعد از این همه که از عمرمون گذشته خودمون رو اصلاح کنیم ولی باید اصلاح بشیم و خیلی سریع هم اصلاح بشیم…
از همین لحظه…
پدرجان منو برای همه بدی ها و نفهمی هام ببخش… شما بهترین پدر دنیا هستی… دوست دارم… خیلی دوست دارم… خیلی خیلی دوست دارم…
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم: بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا. نهج الفصاحه ص 167
سلام
مراقب باش هیچ وقت پدرت اینها را نبینه و نخونه, چون از درون می شکنه, چون هر غمی در دل شما, 100برابر میشینه تو دل پدر.
جملات با ارزشی هستند, خیلیییییییییییی
ولی فقط برای دفتر خاطرات یا دل نوشته ها و یا تاپیکی در اسک دین, به شرطی که فقط پدر شما اون را نخونه و کاشکی همه پدرای دیگه این را بخونن و بفهمن که فرزندائی تو دنیا هستن, که حالیشونه, خیلی چیزا حالیشونه, چیزائی را که گاهی پدرا فکر میکنن, فقط باید پدر باشی تا بفهمی.:Gol:
کسانی که تمام عمرشان را خرج محبت به شما کردند را تنها نگذارید..
مهربان مادرم
مادر یعنی زندگی ،[=microsoft sans serif]
مادر یعنی عشق ،
مادر یعنی مهر ،
[=microsoft sans serif]مادر یعنی اونی که طاقت دیدن اشکاش رو نداری ...
مادر یعنی همه زندگی ...
سلام
سالار تمام خوبیها و مانع همه بدیها
سلام
الهی
دلتنگم برای یک لحظه حضورت
در وجود غایب از خویشتنم دلتنگم و تنها تو را می جویم
ای پروردگار تمام زیبایی ها
آفریدگاری
که آرامشت زیباترین است
دلتنگم از اسرت خواهشهای نفسم
دلتنگم از هر آنچه تو خوبی و من بد کردم
از هرآنچه تو دانی و من جاهلم
خدایا
ای ازلی
و ای ابدی
ای رب بی مثال
خدایا
دلتنگم از ناشایسته هایم
و از نابایسته هایم
دلتنگ از آنچه تو خواهی و من عصیان کنم
دلتنگ از آنکه بر لب دریای رحمتت هستم
اما
دریغ
و صدها
دریغ
از تر کردن لب به جرعه ای از کرامتت
دریغ
از اینکه
بند غرور عصیان گردیده ام
و غضبت را بر رحمتت گزیده ام
ای که
رحمتت بر غضبت سبقت جسته
و کرامتت شهره عالم
بی وفایی ام شهره عالمم ساخته
و نامردمی ام مردمان را آزرده
اشک خون باریدن باید
که
زنگار دل را خراشید شاید
تا نورجمالت
در سویدای قلبی که تو عطایم کردی
به کرامتت متلالا گردد
بار الها
رحمتی دیگر بر این عبد عاصی و بی مقدارت
ای اعلی ترین اسوه حیات
یا معبودی
ولا معبود سواک ز.الحسینی
[=microsoft sans serif]
پدر یعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنی عشق.........
آرامــــــــــــــش یعنی گذشت.....
یعنی باشــــــــــــــــ تا من هم........
باشم.........
دوستت دارم پدرمــــــــــــــــــــــ
تقدیم به تو
ای شهید غائب از نظر
صدایم کردی
و آن دمی که نظر کردم ندیدمت
و در پی صدایت
گل سرخی را یافته
و آنرا برداشتم
و حرارت خونت را حس کردم
در آن هنگام
و آنگاه
و ریزش خون از گلبرگهایش در شگفتم آورد
که بر زمین ترسیم می گردید
و در سرخی اش
چنین می نگاشت:
عشق برای خداست
و به سوی او پرکشیدن
و در او محو شدن
تا به وصالش دست یابی
پس قلبم تپیدن را آغازید
و شنیدم
سروشی که زمزمه کنان
این را می سرود
بر خدا نظر کن که او ترا کافیست
ز.الحسینی
@انتظار@
به انتظار آمدنت
اعداد را می شماریم
ثانیه ها ، ساعتها
وایام را
می آیی
می آیی
پس از گذشت زمان
آری می آیی
می شنویم
صدای قدمهایت را
و آوای زیبای کلامت
و آهنگ نفس های قدسی ات را
آری
تو می آیی
از ژرفای تاریخ
آن هنگام که یخ های تاریخ فروریزد
و از خودخواهی های خود به در آییم
ومحبت را در قلبهایمان بپرورانم
و آن گاه که بذرهای حق در زندگیمان ریشه دوانده و بر خود ببالد
می آیی و خواهی آمد ای ستاره صبح ایمان
در آینده ای نزدیک که خود را بر فطرت الاهیمان ساخته
و افکارمان را آماده
و راهمان را به سوی اوج هموارسا زیم
برای ظهورت
بعد از آنکه زنگار و غبار ها را باطن زدودیم
و حرکت را آغازیدیم
و بغض و کینه را از قلبهایمان به دور افکندیم
و ما حضورت را شاهد خواهیم بود
و آن دم که شکوفه های عشق در اعماق قلبهایمان شکوفا گردید
و میوه ایمان در افکار و اعمال ما بارور گردید
می آیی
از سرزمین پاکا ن و بزرگان
آری بزودی تو می آیی
بزودی زود
خواهی آمد
و دشمنی ها را گسسته و محبت را جانشین آن خواهد گردید
آن زمان که نور رحمانی در ژرفای عقول و اندیشه هایمان تابیدن آغاز کند
و این سرزمین خشکیده قلب را منور گرداند
موجی که از درون تاریخ و بس از جمود آن به درآمده
و کاخهای این شب تاریک کشنده را ویران می سازد
و با رهنمایی اش همه نسلها و گروهای انسانی را از هلاکت رهانده
و قلبهای تشنه ما را با ظهورش و کلامش و حضورش سیراب خواهد ساخت
او از سفری عظیم و غیبتی طولانی باز می گردد
و اصالت تاریخ اسلام وآزادی و آزادگی را خواهد نگاشت
تا به ریشه های الهی مان بپیوندیم
و او هدایت گریست برای شکوفایی حیات پاک انسانی
ما در انتظار ظهورش.....طلوعش.....و تلألأش در افقهای مناجاتمان هستیم
و می نگریم و می نگریم
و در انتظاریم و شادمان
و روز میلادش را جشن می گیریم
میلاد شوق و سرور
میلاد عشق و حضور
میلاد نور و درخشش
و به خویشتنمان بر این مولود موعود و بر این آمدن مطهر و عطر افشان و مبارک تهنیت می گوییم
این میلاد مبارک بر عالمیان تهنیت باد
علــــــی ای اسوه جانان
علی ای روح و ای ریحان
علـــــی حبل المتین حق
شده ماه از رخت منشق
ولایــــــــــــــت را تجلایی
رسالـــــــــــــت را تولایی
مبــــــارک باد عید وصایت
که بر هستش هستی ولایت
عید ولایت بر عاشقان مولا علی علیه السلام مبارک