اگر نشانی از آزادگی و جوانمردی داشته باشید حرفای مرا حذف نخواهید کرد تا خوانندگان خود داوری کنند
بار ها و بارها جواب این ایراد های تکراری شما را داده ام اما کو هوش و حواس ؟؟؟
البته که من بزرگم چون می اندیشم و کور کورانه خود را مخاطب حرفای 1400 سال پیش محمد ،(که برای آدم کردن یک عده آدمای نفهم بو گرفته ی بی فرهنگ بی تربیت سوسمار خور دختر زنده بگور کن گفته است ) نمی دانم
اما شما چی ؟؟؟
ببخشید جسارت مرا اما مثل اینکه زمان خود را با این همه درک قرن 21 گذاشته و به 1400 سال پیش عقبگرد کرده و خود را در میان و همطراز آ ن قوم نیمه وحشی دانسته و خود را همچو آنان مخاطبان آیه های قرآن می دانید!!!!
خود را بهمراه آن قوم مخاطب یا ایهالذین آمنوا می دانید 1!!!
بس کنید دیگر خواب بس است چرا بیدار نمی شید چرا ارزش خود را نمی دانید ؟؟؟ چرا اختیار و احوال خود را به 1400 سال پیش ارجاع می دهید چرا؟؟؟ چرا بزرگی تفکر خود را درک نمی کنید چرا؟؟؟؟؟؟
لا اله الا الله از دست شماها مقدس مآبان !!
[=Century Gothic]با سلام بله مگر قرار بنده نباشم جناب نوری ؟
با کلمات سخیف که بجای نمیتوان رسید جناب نوری درک نادرست شما از قرآن که ان را کلام خداوند نمیدان[=Century Gothic]ید[=Century Gothic] چه ارتباطی با آنهایی دارد که خداوند این نور و روشنایی کلام خود را در درون سلولهای مغز آنها قرار داده!
اینکه شما درک درستی ندارید و با علم پایین[=Century Gothic]ی[=Century Gothic] که نسبت به شناخت قرآن از لحاظ معجزه بودن و تفسیر و علوم قرانی دارید دیگران را چرا توبیخ میکنید!در تاریخ همانند كعب الاحبار زیاد داریم !:Sokhan: [=Century Gothic]جناب نوری ذهن و فكر انسان در بسيارى موارد دچار اشتباه مىشود. اين موضوع نزد همه ما شايع و رايج است.
البته منحصر به عقل نيست بلكه حواس و احساسات نيز مرتكب خطا مىشوند مثلا براى قوه باصره دهها نوع خطا ذكر كردهاند.
در مورد عقل بسيار اتفاق مىافتد كه انسان استدلالى ترتيب مىدهد و بر اساس آن نتيجهگيرى مىكند اما بعد احيانا درمىيابد كه استدلال از پايه نادرست بوده است. اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه آيا بايد بواسطه عملكرد نادرست ذهن در پارهاى موارد، قوه انديشه را تعطيل كرد ياآنكه نه، با وسايل و اسباب ديگرى مىبايد خطاهاى ذهن را پيدا كرد و از آنها جلوگيرى نمود؟ در پاسخ اين پرسش، سوفسطائيان مىگفتند اعتماد بر عقل جايز نيست و اساسا استدلال كردن كار لغوى است. فلاسفه در اين زمينه جوابهاى داندانشكنى به اهل سفسطه دادهاند كه از جمله آنها يكى اين است كه ساير حواس هم مانند عقل اشتباه مىكنند ولى هيچكس حكم به تعطيلى و استفاده نكردن از آنها نمىدهد. [=Century Gothic]بگذریم جناب نوری . اما گفتم که شناخت و معرفت نداشتن به کلام خدواند از تمامی بعد ها آدمی را دچار کج اندیشی میکند چرا که قرآن پاسخگوست ! منشاهاى خطا را عنوان میکند !:Sham:
[=Century Gothic]ازجمله منشاهايى كه قرآن براى خطا ذكر مىكند، يكى اين است كه انسان گمان را بجاى يقين بگيرد. (1) [=Century Gothic]درست کاری که شما میکنید! و اشتباه از همینجا شکل گرفته!:Ealam:
[=Century Gothic]اگر بشر خود را مقيد كند كه در مسائل تابع يقين باشد و گمان را به عوض يقين نپذيرد، بخطا نخواهد افتاد. (2)
[=Century Gothic]قرآن روى اين مسئله بسيار تاكيد نموده است و حتى در يكجا تصريح دارد كه بزرگترين لغزشگاه فكرى بشر همين پيروى از گمان است و يا در جاى ديگر خطاب به پيامبر مىفرمايد:
[=Century Gothic]ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الايخرصون. (سوره انعام آيه 336)
[=Century Gothic]اكثر مردم زمين چنيناند كه از گمان پيروى مىكنند. تو هم اگر بخواهى از آنها پيروى كنى، ترا نيز گمراه مىكنند چون مردم تابع گمانند نه يقين و بهمين دليل خطا مىكنند. :Sham:
[=Century Gothic]و يا در آيه ديگرى مىفرمايد:
[=Century Gothic]و لا تقف ما ليس لك به علم (سوره اسرى آيه 36)
[=Century Gothic]آنچه را كه بدان علم ندارى پيروى مكن.:Sham:
[=Century Gothic]اين تذكرى است كه در طول تاريخ انديشه بشر اول بار قرآن به بشر داده است و او را از اينگونه خطا نهى كرده است. :Sham:
[=Century Gothic]دومين منشا خطا در ماده استدلال كه بالاخص در مسائل اجتماعى مطرح مىشود مسئله تقليد اسات.
[=Century Gothic] بسيارى از مردم اينگونهاند كه چيزهاى مورد باور اجتماع، باورشان مىشود. يعنى چيزى كه در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و يا نسلهاى گذشته آنرا پذيرفتهاند صرفا بدليل اينكه نسلهاى گذشته آن را قبول كردهاند مىپذيرند. (3)
[=Century Gothic]قرآن مىفرمايد هر مسئلهاى را با معيار عقل بسنجيد نه اينكه هر چه نياكان شما انجام دادند آنرا سند بدانيد، يا آنكه آنرا بكلى طرد كنيد.
[=Century Gothic] بسا مسائل هست كه در گذشته مطرح شده و در همانموقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذيرفتهاند و بسا مسائل درست كه در زمانهاى دور عرضه شده اما مردم بدليل نادانى از قبول آن خودارى كردهاند.
[=Century Gothic]جناب نوری در پذيرش اين مسائل بايد از عقل و انديشه مدد گرفت نه اينكه كوركورانه بتقليد پرداخت.
[=Century Gothic]قرآن اغلب پيروى از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فكر قرار مىدهد:
[=Century Gothic]و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه الائنا اولو كان باءهم لايعقلون شيئا و لايهتدون. (سوره بقره آيه 170)
[=Century Gothic]به ايشان گفته مىشود از دستورات الهى پيروى كنيد. مىگويند آيا از روشهاى پدرانمان دست برداريم؟
[=Century Gothic]آيا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما بايد جريمه بىشعورى آنها را بدهيد.
[=Century Gothic]قرآن تاكيد مىكند كه قدمتيك انديشه نه دليل كهنگى و غلط بودن آن است و نه موجب درستى آن، كهنگى در امور مادى راه مىيابد اما حقايق هستى هرقدر كه زمان بر آنها گذشته باشد كهنه و فرسوده نمىشوند.
[=Century Gothic]حقيقتى مثل«ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم»تا دنيا دنياست، پابرجا و استوار و صادق است.:Sham:
[=Century Gothic]قرآن مىگويد بايد با سلاح عقل و انديشه با مسائل روبرو شد.
[=Century Gothic] نبايد عقيدهاى درست را بدليل آنكه ديگران انگ و برچسب به انسان مىزنند رها كرد و نبايد عقيدهاى را به صرف تعلق داشتن به اين يا آن شخصيت بزرگ و معروف پذيرفت. در هر زمينهاى بايد خود به تحقيق و بررسى در مورد مسائل پرداخت. (4)
[=Century Gothic]جناب نوری [=Century Gothic]عامل موثر ديگر در ايجاد خطا، كه قرآن از آن ياد مىكند، پيروى از هواى نفس و تمايلات نفسانى و داشتن غرض و مرض است.:Ealam:
[=Century Gothic]به قول مولوى:
[=Century Gothic]چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل بسوى ديده شد
[=Century Gothic]در هر مسئلهاى تا انسان خود را از شر اغراض بيطرف نكند نمىتواند صحيح فكر كند يعنى عقل در محيطى مىتواند درست عمل بكند كه هواى نفس در كار نباشد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]داستان معروفى از علامه حلى نقل مىكنند كه شاهد مثالى خوبى[=Century Gothic] است[=Century Gothic][=Century Gothic]جناب نوری[=Century Gothic].
[=Century Gothic]براى علامه حلى اين مسئله فقهى مطرح شده بود كه اگر حيوانى در چاه بميرد و باعثشود كه ميته نجس در چاه باقى بماند، با آب چاه چه بايد كرد؟
[=Century Gothic] اتفاقا در اين هنگام حيوانى در چاه آب خانه علامه حلى افتاد و او ناگزير بود براى خود نيز استنباط حكم بكند.
[=Century Gothic] در اين مورد بدو طريق امكان حكم كردن وجود داشت; اول اينكه چاه را بكلى پر كنند و از چاه ديگرى استفاده نمايند و ديگر اينكه مقدار معينى از آب چاه را خالى كنند و از بقيه آب بلااشكال استفاده كنند.
[=Century Gothic]علامه حلى متوجه شد كه در مورد اين مسئله نمىتواند بدون غرض حكم كند زيرا كه نفع خود او هم در قضيه مطح بود.:Ealam:
[=Century Gothic]اين بود كه دستور داد ابتدا چاه را پركنند و بعد با خيال راحت و بدون فشار وسوسه نفس به صدور حكم و ارائه فتوا پرداخت.:Ealam:
[=Century Gothic]آری جناب نوریبعضی از وقتها لازم است که چاه [=Century Gothic]وسوسه نفس[=Century Gothic] را پر کرد و با نگرش روشن به قرآن نگاه کرد!:Ealam:
[=Century Gothic]قرآن در زمينه تبعيت از هواى نفس اشارات زيادى دارد كه بذكر يك مورد اكتفا مىكنيم قرآن مىفرمايد:
[=Century Gothic]ان يتبعون الاالظن و ما تهوى الانفس (سوره نجم آيه 23)
[=Century Gothic]چيزى غير از گمان باطل و هواى نفس خود را پيروى نميكنند. :Sham: [=Century Gothic]یا حق
1- قاعده اول دكارت هم همين است. او مىگويد پس از اين هيچ مطلبى را قبول نمىكنم مگر اينكه قبلا وارسى و بررسى نمايم و اگر درصد احتمال، يك احتمال خلاف وجود داشت از آن استفاده نمىكنم و آنرا كنار مىگذرام معناى صحيح يقين هم همين است.
2- البته بايد توجه داشت كه در مسائل ظنى و احتمالى و در مواردى كه نمىتوان يقين حاصل نمود، مىبايد همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را بجاى ظن و احتمال را بجاى احتمال بايد پذيرفت نه آنكه ظن و احتمال را بجاى يقين در نظر گرفت. اين دومى است كه ايجاد خطا مىكند.
3- اين مطلب در يكى ازسخنان بيكن هست. و آنجا كه يكى از بتهاى مورد نظرش را بت عرفى مىنامد، منظورش همين تقليدهاى كوركورانه است.
4- مسئله تقليد از نياكان يا بزرگان يا مد زمانه و يا رنگ اجتماع كه قرآن بشدت از آن نهى مىكند نبايد با مسئله تقليد از مجتهد اعلم و اعدل كه در فقه مطرح مىشود و امرى واجب است كه مبتنى بر رعايت تخصص و استفاده از دانش تخصصى است اشتباه و خلط شود.
خداوند بر دلهاي آنان و بر شنوايي ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاي است و آنان را عذابي دردناک است
آری من هم مشکلات محمد را در ارتباط با کند ذهنی قوم خود درک می کنم و بر روان پاک او درود می فرستم حقا که دلش از جمود فکری آن قوم واقعا بدرد می آمد
پس بروید قرآن را بخوانید که از دست آن مردم بی اندیشه چه دردهایی کشیده
پس من دیگر چه بگوییم پس بروید ای مقدس مآبان قرآن بخوانید
و من دیگر اشتیاقی ندارم که این تاپیک را ادمه دهم چرا که آنچه که برای بیداری شما لازم بوده همه را گفته ام و دیگر چیزی نیست که نگفته باشم ومثل اینکه متاسفانه با سنگ ودیوار حرف زده ام
گفت من شکايت غم و اندوه خود را پيش خدا ميبرم و از [عنايت] خدا چيزي ميدانم که شما نميدانيد
شقشه هدرت ثم قرت !!11
[=Century Gothic] [=Century Gothic]جناب نوری قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مىكند؟ اولين نكتهاى كه قرآن درباره خود مىگويد اين است كه اين كلمات و عبارات، سخن خداست.:Sham: قرآن تصريح مىكند كه پيامبر انشاء كننده قرآن نيست بلكه آنچه توسط روح القدس يا جبرئيل باذن خدا بر او القاء شده است، بيان مىكند.
[=Century Gothic]توضيح ديگرى كه قرآن دربراه خود مىدهد، معرفى رسالتش است كه عبارت از هدايت ابناء بشر و راهنمايى آنها براى خروج از تاريكىها بسوى نور است.
[=Century Gothic]كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور...(1) (سوره ابراهيم آيه 1)
[=Century Gothic]بدون شك يكى از مصاديق اين ظلمات، جهالتها و نادانىهاست و قرآن بشر را از اين ظلمات به روشنائى علم مىبرد.
[=Century Gothic]اما اگر ظلمتها تنها در نادانىها خلاصه مىشد، فلاسفه هم مىتوانستند اين مهم را بانجام برسانند، لكن ظلمتهاى ديگر وجود دارد بمراتب خطرناكتر از ظلمتها منفعتپرستى و خودخواهى و هوىپرستى و ...
[=Century Gothic]است كه ظلمهايى فردى و اخلاقى بحساب مىآيد و نيز ظلمتهاى اجتاعى نظير ستم و تبعيض و ... در عربى واژه ظلم كه معادل فارسى آن همان ستم است، از ماده ظلمت اخذ شده كه نشان دهنده نوعى تاريكى اجتماعى و معنوى است.
[=Century Gothic] مبارزه با اين ظلمتها بر عهده قرآن و ساير كتابهاى آسمانى است.
[=Century Gothic]قرآن خطاب به موسى بن عمران مىگويد:
[=Century Gothic]... ان اخرج قومك من الظلمات الى النور... (2) (سوره ابراهيم آيه 5)اين تاريكى، همان تاريكى ستم فرعون و فرعونيان است و نور، نور آزادى و عدالت.
[=Century Gothic]نكتهاى كه اهل تفسير به آن توجه كردهاند اين است كه قرآن همواره ظلمات را جمع مىآورد و همراه با «الف» و «لام» كه افاده استغراق مىكند و شامل همه تاريكيها مىشود حال آنكه نور را مفرد ذكر مىكند و شامل همه تاريكيها مىشود حال آنكه نور را مفرد ذكر مىكند و معناى آن ايناست كه راه راستيكى بيشتر نيستحال آنكه مسير انحراف و گمراهى، متعدد است. (3)
[=Century Gothic]دقت کردید جناب نوری ؟؟
[=Century Gothic]به همين ترتيب قرآن هدف خود را مشخص مىكند:پاره كردن زنجيرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در يك كلمه نابود كردن ظلمتها و هدايت بسمت عدالت و خير و رشنائى و نور. :Sham:
[=Times New Roman]پىنوشتها:
1- اين قرآن كتابى است كه ما بتو فرستاديم تا مردم را بامر خدا از تاريكى بسوى نور بيرون برى.
2- قومت را از اين فضاى تاريكى بيرون بكش و بعالم نور برسان...
3- مثلا در آيةالكرسى مىخوانيم:
الله ولى الذين آمنوا يخرجهم الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.
و اذ قال قضاوت یا غلامعلی !!!! ما لک!!! جزاک الله خیرا !!!!
فات بایه ان کنت من الصادقین !
!!
[=14]ببله بهمین راحتی آیه ای از قول شما نقل کردم و معجزه کردم
بگردید تا ببینید چقدر مطلب علمی و غیر علمی می توانید از آن بیرون بکشید !!!!!!:::Khandidan!:
[=Century Gothic]جناب نوری بقول زمزم گرامی بجز اینکه مایه خنده باشد چیز دیگری در نوشتههای خود پیدا میکنید؟!!:Khandidan!: آخه چگونه گفتار خودتان را با کلام قرآن مقایسه میکنید! نمونه کلام خداوند را میگذرم که عزیزان ببینند که چه کسانی در خواب تشریف دارند !:Sham: [=century gothic]هرجمله به تنهايي حاكي از حقيقت ثابتي است و با هريك از قيودش از حقايق جدا گانه ديگري حكايت مي كند : به عنوان مثال اين آيه را در نظر بگيريد : "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام آيه 91) در اين آيه چهار معني وجود دارد كه به ترتيب از جملههاي "قُلْ اللهُ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُم في خَوضِهِمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" استفاده ميشود. به همين ترتيب در ساير مواردي كه قابليت چنين مطلبي را دارد مي توان معاني متعدد استفاده كرد .
یا در نمونه ای دیگر : [=century gothic]متن آيه شريفه چنين است:وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از:
مناسبت تام،
مطابقت لفظي،
استعاره،
مجاز،
اشاره،
ارداف،
تمثيل،
تعليل،
صحت تقسيم،
احتراس،
انفصال،
مساوات،
حسن نسق،
ائتلاف،
ايجاز،
تسهيم
تهذيب،
حسن بيان،
تمكين،
انسجام
و ابداع[=Century Gothic]
كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است،ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است:Sham:
[=Century Gothic]حالا شما چند تا[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود دارید بیان کنید و نشان بدهید!؟:Khandidan!::Sokhan: بنده و عزیزان منتظرمیمانیم تا شما در مورد[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود توضیح دهید تا ناجوان مردانه ظلمی به قرآن نکرده باشیم :Sham:
.
.
کاتالیزور =تسریع کننده واکنشها
کاتالیزور = وارد واکنش میشود زجر میکشد بدون تغییر خارج میشود
پس را ه کاتالیزور کج نشد
ورود و خروج در هر غائله ای ! منحرفش نکرد به راهش ادامه داد
همان محمد ماند...
یعنی صراط ا لمستقیم راه و مسیر محمد است
فاعبدنی هذا صراط المستقیم یعنی راز راه مستقیمش عبودیت و عبادت است
نزلنا علی عبدنا یعنی محمد عبد است
یا ایها الانسان اعبدو ربکم.. یعنی عبد باشید
این توجیه من است از کاتالیزور.
هر چند به کار بردن این کلمه آسیبی است بر آداب ادب...
ولی شیمی هم میتواند راهی باشد برای رسیدن به حق !!
خوب شما برادشت دیگری از کاتالیزور دارید....... از زوایای دید دیگران هم به دنیا بنگرید تا به جای دو چشم چندین چشم دراختیار داشته باشید
کاتالیزور =تسریع کننده واکنشها
کاتالیزور = وارد واکنش میشود زجر میکشد بدون تغییر خارج میشود
پس را ه کاتالیزور کج نشد
ورود و خروج در هر غائله ای ! منحرفش نکرد به راهش ادامه داد
همان محمد ماند...
یعنی صراط ا لمستقیم راه و مسیر محمد است
فاعبدنی هذا صراط المستقیم یعنی راز راه مستقیمش عبودیت و عبادت است
نزلنا علی عبدنا یعنی محمد عبد است
یا ایها الانسان اعبدو ربکم.. یعنی عبد باشید
این توجیه من است از کاتالیزور.
هر چند به کار بردن این کلمه آسیبی است بر آداب ادب...
ولی شیمی هم میتواند راهی باشد برای رسیدن به حق !!
خوب شما برادشت دیگری از کاتالیزور دارید....... از زوایای دید دیگران هم به دنیا بنگرید تا به جای دو چشم چندین چشم دراختیار داشته باشید
درود بر زهرای عزیز
حتی اگر یک نفر هم حرفای من را بیطرفانه و راستجویانه درک کند من احساس می کنم ما موریت خو د را انجام داده ام
چون از یک دانه بذر هم عاقبت می توان مزرعه بزرگی بدست آورد
من بارها گفتم که برای حصول نتیجه ی زودرس کار نمی کنم هدف من بر انگیختن اندیشه ها است که ممکن است دها سال طول بکشد
گر چه نتایج زحمات فعلی من ممکن است بعد از مرگ من نمودار شود ولی باز خود را سر بلند می دانم
درود بر زهرای عزیز حتی اگر یک نفر هم حرفای من را بیطرفانه و راستجویانه درک کند من احساس می کنم ما موریت خو د را انجام داده ام چون از یک دانه بذر هم عاقبت می توان مزرعه بزرگی بدست آورد من بارها گفتم که برای حصول نتیجه ی زودرس کار نمی کنم هدف من بر انگیختن اندیشه ها است که ممکن است دها سال طول بکشد گر چه نتایج زحمات فعلی من ممکن است بعد از مرگ من نمودار شود ولی باز خود را سر بلند می دانم و با افتخار و آگاهی زندگی می کنم خورشید خود می سوزد تا جهانی را روشن کند
قبلا که جایت در برزخ بود امید بود که به بهشت بروی بلکه به طمع بهشت عده ای حرفت را گوش کنند !!!!
الان که در دوزخی من یکی که حتی میترسم سلامت کنم !!! به بقیه هم حق بده !!! پس پیرو چندانی نخواهی داشت....
هر چند دوزخ و بهشت برای پیرو حق یکسان است . ولی این عده قبلا جایشان رزرو شده و مدتهاست در آن جهانند و دیگر نیاز به هادی ندارند................
دوستانه پیشنهاد میکنم جایت را یا فکرت را عوض کن
من شما و هر انسانی رسالتی دارد رسالت من هم بر انگیختن اندیشه هاست وقرآن مگر نگفته است
الَّذِينَ يبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيخْشَوْنَهُ وَلَا يخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا(الأحزاب/39)
کساني که رسالت های خدایی را می رسانند و از او ميترسند و از هيچ کس جز خدا بيم ندارند و خدا براي حسابرسي کفايت ميکند
قبلا که جایت در برزخ بود امید بود که به بهشت بروی بلکه به طمع بهشت عده ای حرفت را گوش کنند !!!!
الان که در دوزخی من یکی که حتی میترسم سلامت کنم !!! به بقیه هم حق بده !!! پس پیرو چندانی نخواهی داشت....
هر چند دوزخ و بهشت برای پیرو حق یکسان است . ولی این عده قبلا جایشان رزرو شده و مدتهاست در آن جهانند و دیگر نیاز به هادی ندارند................
دوستانه پیشنهاد میکنم جایت را یا فکرت را عوض کن
نه من به هیچ وجه از جا در نمی روم به هیچ وجه از پای نمی نشینم
من تا این دوزخ را تبدیل به بهشت نکنم ذره ای آرام نمی نشینم
بقول آن عزیز سفر کرده [="blue"]
[="red"]دست از طلب ندارم تا کام من برآید [/]
[="red"] یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید [/][/]
جناب نوری بقول زمزم گرامی بجز اینکه مایه خنده باشد چیز دیگری در نوشتههای خود پیدا میکنید؟!!:khandidan!: آخه چگونه گفتار خودتان را با کلام قرآن مقایسه میکنید! نمونه کلام خداوند را میگذرم که عزیزان ببینند که چه کسانی در خواب تشریف دارند !:sham: هرجمله به تنهايي حاكي از حقيقت ثابتي است و با هريك از قيودش از حقايق جدا گانه ديگري حكايت مي كند : به عنوان مثال اين آيه را در نظر بگيريد : "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام آيه 91) در اين آيه چهار معني وجود دارد كه به ترتيب از جملههاي "قُلْ اللهُ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُم في خَوضِهِمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" استفاده ميشود. به همين ترتيب در ساير مواردي كه قابليت چنين مطلبي را دارد مي توان معاني متعدد استفاده كرد .
یا در نمونه ای دیگر :
متن آيه شريفه چنين است:وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از:
مناسبت تام،
مطابقت لفظي،
استعاره،
مجاز،
اشاره،
ارداف،
تمثيل،
تعليل،
صحت تقسيم،
احتراس،
انفصال،
مساوات،
حسن نسق،
ائتلاف،
ايجاز،
تسهيم
تهذيب،
حسن بيان،
تمكين،
انسجام
و ابداع
كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است،ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است:sham:
حالا شما چند تا بديع در جمله خود دارید بیان کنید و نشان بدهید!؟:khandidan!::sokhan: بنده و عزیزان منتظرمیمانیم تا شما در مورد بديع در جمله خود توضیح دهید تا ناجوان مردانه ظلمی به قرآن نکرده باشیم :sham:
.
.
جناب نوری سفسطه نکنید و جواب بدهید !
ما منتظریم فکر نمیکردم تا قبل از اینکه بعدیات در جمله خود نگوید ،بنویسید!
نشان دهید که حرف و عملتان یکی است!و میتوانید ثابت کنید !
پس ایا می توان بهتر از وجدان و فطرت پاک خدایی آورد ؟؟؟ پس نمی توان بهتر از نکته های قرآن محمد آورد چونکه قرآن کتاب کامل فطرت است و وقتی که فطرت کامل باشد چطور می شود کاملتر ار آن آورد ؟؟؟؟
بحمد الله پیامبر صلی الله علیه واله را قبول دارید. معتقدید قران از فطرت پاک پیامبر (ص) است و او دارای فطرت کامل است. شما که قول پیامبر (ص) را قبول دارید وقتی خود پیامبر (ص) بگوید قران را من نیاوردم و از من نیست قولش را قبول میکنید یا خیر؟ اگر قبول نکنید و بگویید نعوذا بالله خیر از غیر تو نیست و از توست پس چگونه قائلید فطرت پاکی دارد در حالیکه او را متهم به دروغگویی -نعوذا بالله - میکنید . و چنانچه معتقدید از روی فطرت پاک سخن رانده است پس باید قولش را بپذیرید و معتقد شوید بله قران از پیامبر نیست و معجزه ای از سوی خداست که از طریق پیامبر صلی الله علیه واله برای اثبات حقانیت سخنش در ادعای نبوت ارائه داده است.
جناب نوری سفسطه نکنید و جواب بدهید !
ما منتظریم فکر نمیکردم تا قبل از اینکه بعدیات در جمله خود نگوید ،بنویسید!
نشان دهید که حرف و عملتان یکی است!و میتوانید ثابت کنید !
اولا قبلا در همین تاپیک جواب اینگونه ایرادات شما را داده ام ولی مثل اینکه
شما دیر تشریف آورده اید و زود می خواهید برید !!!!
خوب شما که دم از معجزه بودن قرآن می زنید جواب پرسشهای مرا بدهید
این آیه که آمادگی ،تمایلات جنسی ودرونی زن را به عنوان یک انسان نادیده گرفته و به مردها می گوید زنان کشتزار شمایند [="blue"]هر وقت [/] دلتان خواست به کشتزار خود در آیید نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
بحمد الله پیامبر صلی الله علیه واله را قبول دارید. معتقدید قران از فطرت پاک پیامبر (ص) است و او دارای فطرت کامل است. شما که قول پیامبر (ص) را قبول دارید وقتی خود پیامبر (ص) بگوید قران را من نیاوردم و از من نیست قولش را قبول میکنید یا خیر؟ اگر قبول نکنید و بگویید نعوذا بالله خیر از غیر تو نیست و از توست پس چگونه قائلید فطرت پاکی دارد در حالیکه او را متهم به دروغگویی -نعوذا بالله - میکنید . و چنانچه معتقدید از روی فطرت پاک سخن رانده است پس باید قولش را بپذیرید و معتقد شوید بله قران از پیامبر نیست و معجزه ای از سوی خداست که از طریق پیامبر صلی الله علیه واله برای اثبات حقانیت سخنش در ادعای نبوت ارائه داده است.
بابا شما که پیگیر مطالب مستمر این تاپیک نیستید چرا قبل از پرسیدن هر سوال یک سری به پست های پیشین نمی زنید ؟؟؟
میایید یک سری می زنید و و می روید بعد از کلی حرف که در غیاب شما رد و بدل شده بعد از چند روز دوباره بر گشته و سوال تکراری طرح می کنید
بازم میگم من جواب تمام سوالات شما را در طول این پنجاه پست گذشته ام داده ام پس به خود زحمت بدین برین مطالب را بخونین
واز من دو باره جواب تکراری نخوایین
در قرآن همه اش تناقض هاو اوج و حضیض های ادبیات بشری موج میزند اما شما مثل اینکه اصلا نمی خواهید اینها را قبول کنید
از طرفی می گوید[="red"] لیس کمثله ی شیء[/] هیچ چیز مانند او نیست و از طرفی این گفته رانقض کرده برای او چیزی شبیه به دست می سازد می شود [="red"]یدالله[/] !!!!!!!
از طرفی می گوید [="red"]لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ [/](الأنعام/103)
[="blue"]چشمها او را نمی بینند !!![/]
و از طرفی می گوید [="red"]إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[/](القيامة/23)
[="blue"]و به پروردگارش مينگرد!!!!!!![/]
تا کی می خو اهید خود را گول بزنید و گریز تاویل می زنید چرا این تناقض های آشکار را نمی بینید ؟؟؟؟ چرا ؟؟؟
از طرفی به صراحت می گوید خود خدا واقعا با موسی حرف زد
[="red"]
وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا[/]
از طرفی شما باز تاویل کرده و خود را گول می زنید نه منظور حرف زدن با دو لب نبوده بلکه چیز دیگری بوده است !!!!!
در ضمن در پاسخ این سوال نیز ناتوانید که اگر محمد بالاتر از موسی است چرا خدا مستقیما با محمد حرف نزد ؟؟؟؟
چقدر تاویل چقدر خود فریبی تا کی ؟؟؟؟
چرا اینقدر شهامت ندارید که از وجدان خود بپرسید تا کی باید اسیر اینگونه افکار باشیم ؟؟؟
می دانم مشکل شما چیست ؟؟
مشکل شما ترس است !!! از چه می ترسید از آگاهی یافتن و سوال کردن ؟؟؟
یا از عذاب و جهنم ؟؟؟؟
باز از طرفی می گوید خدا در همه جایی هست
واز طرف دیگر می گوید [="red"]وجاءربک [/] پروردگارت آمد !!!!
این چه جور خدایی است که هم در همه جا حضور دارد وهم از جایی به جای دیگر میرود و جای اولش خالی و تهی از او می شود !!!!!
باز شما خود را گول زده و می گویید نه منظورش در اینجا این است که امر پروردگارت آمد !!!!!!
[="blue"] مگر کلمه ی امر قطحی شده بود که بین جاء و ربک گذاشته نشده بود[/] که اینقدر معنی شبهه انگیزی به جمله ندهد ؟؟؟؟
چقدر خود فریبی چقدر بی فکری ؟؟؟
ازطرفی می گوید[="red"] انتم الفقراء الی الله [/] [="blue"]و ان الله لغنی عن العالمین [/] واز طرفی می گوید آیا کسی هست که به خدا قرض بدهد ؟؟؟
[="red"] چرا اینقدر تناقض در قرآن هست[/] ؟؟؟؟
مگر خود قرآن نگفته اگر آن از جانب غیر خدا بود اختلاف ها ی زیادی در آن می یافتند!!!
آياچرا درقرآن نميانديشند؟؟؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسياري مييافتند
اگر این مثالها اختلاف و تناقض نیست پس چیست ؟؟؟؟
[="red"] بنابر این خود قرآن اعتراف دارد که غیر سخن خداست !!!! اما شما کاسه ی داغتر از آش شده اید و فقط تاویل می کنید
[/]
مثل اینکه قرآن برای شما فقط شده کتاب معما ی بگرد و تاویل پیدا کن و کتاب چیستان و تست هوش تاویل پیداکردن !!!!
اگر اینطور است چرا قرآن خودش بارها تکرار کرده است که آن را ساده و روشن و آشکار نازل کرده ایم ؟؟
وَلَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ(القمر/17)
و قطعا قرآن را براي پندآموزي آسان کردهايم پس آيا پندگيرندهاي هست
از طرفی در قرآن از قول خدا می گوید گفته و کلام من تغییر ناپذیر است ([="red"] ما یبدل القول لدی ![/]!)
واز طرف دیگر حرف دیروز خود را منسوخ کرده و آیه ی جدیدی می دهد و کلام خود را بخاطر مصالح و منافع آن قوم بی فرهنگ پست تغییر می دهد !!!!!
اگر اینها تناقض نیست و اختلاف نیست پس چیست ؟؟
از طرفی می گوید
[="red"] لیس للانسان الا ما سعی[/] = برای انسان هیچ چیزی جز آنچه تلاش کرده حاصلی نیست
و از طرف دیگر این حرف خود را نقض کرده و می گوید خدا بهر که بخواهد بی حساب پاداش می دهد
از طرفی می گوید [="blue"]اگر کسی غیر از اسلام دینی داشته باشد ازو به هیچ وجه پذیرفته نمی شود !!![/]
و از طرف دیگر این حرف خود را پس گرفته و در تضاد می گوید
[="blue"]در حقيقت کساني که [به اسلام] ايمان آورده و کساني که يهودي شدهاند و ترسايان و صابئان هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و کار شايسته کرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد
[/]
آیا این عدالت کدام خدا است که مرا به زعم شما بخاطر این ایرادت منطقی ومسلم بدوزخ بفرستد ؟؟؟
اگر خدا ی جهان این است که این قرآن را با این همه تناقض فرستاده پس من هم باکی از بدوزخ او رفتن ندارم
چرا که مانند بقیه ی تناقضات قرانی وعده ی دوزخ نیز با ایات دیگر نسخ شده و این خدا معلوم نیست که کدام حرفش را باید بپذیریم
خلاصه اینکه قرآن که خود را ساده روشن و مفصل ، آشکار و بدون شک عنوان می کند از تناقض و اختلاف و نکات مشکوک و دو پهلوی بسیاری بر خوردار شده است
که نه باید از دوزخش ترسید و نه به بهشتش امید داشت چونکه تناقض ها زیاد است و معلوم نیست کدام وعده یا وعید را باید بپذیریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا ستار..
با سلام..
جناب غلامعلی نوری..
باز شروع کردید به ترواش اطلاعات خود و یک طرفه به قاضی رفتن !
عزیز دل انگیز ؛شما نه نسخ را می دانید چیست نه منسوخ را ؛نه می دانید متشابهات چیست ونه تاویل چیست؛نه تفهم می کنید موارد خاص را نه عام را نه مطلق را نه مقید را ؛......از قرار معلوم شما حتی با دستور وزبان عربی هم بیگانه اید ؛...
شما در معانی لغوی و اصطلاحات و مصادیق انها نیز مشکل دارید درد شما یک چیز نیست یلکه ؛از جهات متعددی است حالا باید از کجا برای شما شروع کرد خدا می داند.......
شما بین وجوه وبصر و توجه هنوز دارید توهم می کنید...خداوند با ابصار یعنی دیدگان مادی رویت نمی شود؛نه با حضور و شهود و این بر می گردد به علم حضور که شما انرا هنوز درک نکرده اید....وقتی کسی می گوید فلانی به فلان چیز نظر دارد ،یعنی تمام توجه اش معطوف به ان شده است ؛نه اینکه تمام دیدش معطوف به ان است ؛شما هنوز در وضع معانی مشکل دارید ؛چه برسد به اینکه بخواهید برای انها مصادیق هم پیدا نمایید..........
غلامعلی ؛خداوند در هیچ جا نیست ؛چون جا دایر بر مکان است و خداوند مکان ندارد ؛نتیجتا خداوند در حد فاصله مکانی به سوی شما نخواهد امد ؛بلکه امدن ؛امدن بدون مثل است ؛یعنی هیچ امدنی مثل این امدن نیست ؛به عبارتی تنها سبب و علت در جهان اخرت فقط خود اوست بر طبق نص ایات ؛نتیجتا همه چیز در انجا ظهور و حضور است ؛به عبارتی جناب عالی هیچ مشغولیتی جز توجه به خداوند نداری این را می گویند نظر کردن نتیجتا مشغولیتها و حجابها برداشته شده ؛خداوند عین امدن است ؛منتها بدون شباهت به هیچ امدنی.....اینها را می فهمی.......
غلامعلی؛سخن خداوند ؛همان ایجاد و تجلی و ترواوش وجود است ؛که در دار ماده یا بر اساس قضای مبرم و یا امکان و اقتضا رقم می خورد ؛نتیجتا قضای حتمی تبدیل بردار نیست؛مثل اینکه شما روزی فوت خواهید کرد؛این علت تخلف ناپذیر است؛ولی برخی از موارد بر اساس امکان و اقتضا رقم می خورد ؛مثل اینکه نهالی سبز نگردد ؛چون در دار ماده موانع بسیاری است که برای حتمی شدن فعل باید از ان موانع گذشت....
غلامعلی: نسخ تناقض و تضاد نیست ؛بلکه اکمال است ؛حال شما با همین کامپیوتر فعلی خود در سال 2060 کار کن اگر می توانی و امور خود را بر حسب شرایط امروزی رد وفتق کن.......
غلامعلی:دین نزد خدا همان تسلیم است ؛اینکه تسلیم اوامر الهی باشد ؛ضروری است ...
اما اینکه در هر دوره این اوامر چه هستند ؛خداوند شرایع را بر حسب بلوغ فکری بشر ارسال نمود؛نتیجتا شرایع همه یک دین واحد بودند ؛و ان همان تسلیم اشخاص به ان اوامر بود وهست؛واخرین اوامر الهی که مکمل همه شرایع قبلی بود ؛دین مبین اسلام است ؛که شرایع قبلی را نسخ نمود یعنی کامل کرد ؛نتیجتا دین تسلیم الان دین اسلام کنونی است و تبعیت از این دین به حکم نسخ شرایع قبلی الزامی است.....پس یهود و نصارا اجر داشتند و مسلمین اجر دارند...
واقعا عجیب است ؛شما حتی یک معنی لغوی را درست نمی توانید تفصیل نمایید ؛حال چگونه یک جمله را که الفاظ بر حسب معانی وضع می گردند ؛می خواهید بر مصادیق درست ان تطبیق دهید!
[="red"]انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)[/]
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
[="red"]و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد (فصلت : 41 و 42)[/]
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى اين كتاب و از پشت سر آن هرگز باطل به سويش نمى آيد، اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
حضرت عالی هنوز نمی دانید ؛ملکوت چیست ؛چون دانستن همچین چیزی به فهم کلمه کن به شما کمک خواهد کرد انگاه امر خدا را تفهم می کنی ودر پایان علم حضوری را که معیت دارد با قدرت نه علم ذهنی و ومفهومی جهان ماده را......نوقت می فهمی که امدن چیست ؛نظر کردن وجوه چیست ؛ظهور همه عالم برای خداوند و همچونین خداوند برای اشخاص چیست انوقت متوجه می شوی که رویت خداوند یعنی چه و همچنین اکمال و نقص را تفهم می کنی وهمینطور تا اخر....
دوستان عزیز این شبهه هم مانند سایر شبهات دیگر مطرح شده از طرف این کاربر تکراری و قدیمی است و چندین سال پیش از طرف عده ای از آیین مسیحیت وارد کردند و به قرآن کریم و وحی الهی تعمیم دادند . پاسخ این شبهه هم داده شده و یک شبهه قدیمی و پوسیده است .
خلاصه پاسخ راجهت آگاهی برخی از کاربران عزیز می گذارم
موضوع تجربه دينى ره آورد غرب و مسيحيت است . در قاموس لاهوتى مى نويسد: «بر خلاف اسلام در مسيحيت ، شخص يك نقش ويژه اى در وحى دارد و پيامبر همانند قطعه اسفنج نيست كه صرفاً حامل و ناقل آب است ; بدون اين كه در آن تأثيرى بگذارد ، بلكه پيامبران تجربياتى را كه به الهام دريافت مى كنند با لغات استعاره اى و رمزى بيان مى كنند .»
اين تحليل نارسا از وحى ، عوامل متعددى دارد ، مانند: محدود كردن مفهوم وحى در الهامات ، خطورات قلبى و مكاشفات درونى ، وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجيه ناپذير و مسائل دور از حقيقت در تورات و انجيل ، گسترش تجربه گرايى جديد كه تلاش مى كند تمام پديده هاى مادى و غير مادى را با فرمول هاى حاكم بر علوم تجربى ارزيابى كند و.. . اين نظريه كه «وحى درست در همان قلمرو تجربه و مكاشفه نفسانى و الهام عرفانى جاى مى گيرد» اشكالات متعددى دارد:
1 . اين موضوع يك داورى ناموجّه است كه ما محدويت ها و شرايط حاكم بر روابط علمى حوزه هاى علوم بشرى را به حوزه معرفت وحى تشريعى پيامبران كه ماهيت آن هرگز براى ما شناخته شده نيست ، سرايت دهيم . ما وحى را از آثارش مى شناسيم و اين آثار گوياى اين معنا مى باشد كه پديده وحى هرگز در مدار و افق دانش هاى عمومى بشر نبوده و قوانين آن ها را نمى پذيرد .
وحى به معنايى كه قرآن ترسيم و آن را طريق ويژه القاى پيام الهى به پيامبران معرفى مى كند ـ كه معنا و لفظ از ناحيه خداوند است و پيامبر نقش جز گيرندگى ، حفظ و ابلاغ به مردم نقشى ندارد ـ نمى تواند قواى درّاكه بشر بر آن تأثير گذارد و گر نه پيام واقعى خداوند به مردم نمى رسد و در نتيجه ، هدف وحى و بعثت لغو مى گردد و اين بزرگ ترين نقص براى وحى است .
2 . نمى توان وحى تشريعى را از قبيل مكاشفه نفسانى و الهام عرفانى دانست ; چون بين وحى و مكاشفه تفاوت است : الف ) كشف عرفانى صرفاً در صدد شناختن و اكتشاف يك رشته حقايق در هستى است كه اثر آن در افق حيات فردى عارف ، ظاهر مى شود و فاقد هرگونه برهان اقناع آميز و التزام آور براى ديگران است ; در حالى كه وحى ، آن نوع شناخت و دريافت معارف و قوانين تشريعى جامع و بديل است كه از سوى آفريدگار جهان با توجه به آگاهى از سيستم وجود انسان و نيازهاى گوناگون حيات مادى و روحانى او در تمام مراحل مختلف زندگى جهت راهبرى هماهنگ و معقول جامعه انسانى در فرآيند حيات فردى و جمعى افاضه شده است .
اين نوع از دريافت كه ويژه پيامبران است ، در متن خود ، دلايل كافى براى اثبات برترى خويش دارد و همگان را به تفكر و تدبر دعوت مى كند .
ب ) وحى نبوى محتواى همه جانبه و هماهنگ دارد ; ولى محتواى دريافت الهام و كشف ، ناقص و يك جانبه است .
ج ) مكاشفه و الهام محض ، يك دريافت سربسته و اجمالى و گاه مبهم و فاقد خصيصه اطمينان بخش لازم است ; ولى در نظر گيرنده وحى نبوى ، با اطمينان كامل اين يقين به كمال بداهت مى رسد كه آگاهى و شناخت الهام شده ناگهانى او ، از خارج منِ مدرك او بوده است . اين احتمال در نظر پذيرنده وحى ، آن چنان مستحكم است كه هيچ گونه ترديدى در مورد وجود بالذات و عينى فرستنده الهى وحى باقى نمى گذارد .
د) وحى آن سنخ آگاهى ناگهانى و پيش بينى نشده نسبت به يك موضوع غير قابل تفكر و اكتساب ناپذير است كه ناشى از افاضه مبدأ غيبى است ; بدون آن كه انسان گيرنده دخالت و تأثيرى جز پذيرش مطلق در آن داشته باشد ; در حالى كه موضوع الهام و كشف عرفانى قابل تفكر يا جست وجو از طريق سلوك علمى و رياضت هاى معقول يا نامعقول است و تمام مقصود اهل طريقت ، توصيه در كسب اين مقدمات است .
هـ) الهام ممكن است ، محصول القائات و وسوسه هاى شيطانى باشد ; ولى حريم وحى نبوى از رهيافت جنود اهريمنى و پندارى هاى باطل مصون است و خداوند تمام ضمانت هاى لازم را براى حفظ آن تدبير كرده است .
با توجه به تفاوت هاى وحى با الهام و مكاشفه عرفانى و اين كه محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است ، نمى توان وحى را امرى تجربى دانست .
ر .ك : تفسير الميزان ، علامه طباطبايى ، ج 2 ، ص 53 ـ 58
من شما و هر انسانی رسالتی دارد رسالت من هم بر انگیختن اندیشه هاست وقرآن مگر نگفته است
الَّذِينَ يبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيخْشَوْنَهُ وَلَا يخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا(الأحزاب/39)
کساني که رسالت های خدایی را می رسانند و از او ميترسند و از هيچ کس جز خدا بيم ندارند و خدا براي حسابرسي کفايت ميکند
بله درسته همه ما رسالتی بر عهده داریم ، ولی شما بدون اینکه به اصول و فنون و علم اولیه مورد نیاز علوم دینی اشراف داشته باشید ، اقدام به تفسیر قرآن ، نظردهی در مورد پروردگار و عملکردش می کنید. نتیجه اش همین می شود که می بینید. مثلا فرض کنید یکی بدون اینکه به اصول و پایه رشته عمران اشراف و تسلط داشته باشد در مورد سازه های عظیم نظر می دهد. اگر می خواهید در مورد علوم دینی صاحب نظر بشید لطفا اول اصول و پایه رو یاد بگیرید.
.وقتی کسی می گوید فلانی به فلان چیز نظر دارد ،یعنی تمام توجه اش معطوف به ان شده است ؛نه اینکه تمام دیدش معطوف به ان است ؛شما هنوز در وضع معانی مشکل دارید ؛چه برسد به اینکه بخواهید برای انها مصادیق هم پیدا نمایید..........
حکیم حالا تو کارت به جایی رسیده که میخواهی به من آموزش صرف و نحو یاد دهی ؟؟؟
اگر نظر کردن به معنی دیدن باچشم نیست وتوجه کردن است مگر یکی از اسباب توجه کردن همان دیدن با چشم نیست ؟؟
اگر نظر کردن به معنی دیدن نیست پس آیات ذیل را چگونه معنی می کنید ؟؟؟؟
[="red"] افلاینظرون الی الابل کیف خلقت [/]؟؟؟ حتما می گویی یعنی آن عرب بادیه نشین با چشم بسته به شتر توجه کند !!!!!
[="red"] افلا ینظرون الی السماء فوقهم[/] ؟؟؟؟ مگر نظر کردن آن عرب بیابنگرد به آسمان غیر از نگاه کردن با چشم است ؟؟؟؟
در آیه زیر دقت کن که اگر نظر کردن را به معنی توجه کردن شما بگیریم چه تناقضی پیش می آید ؟؟
وهنگامی که سوره ای نازل شود بهمدیگر نگاه می کنند ........
[="blue"] [="green"]و یک دلیل بسیار محکم دیگر مبنی بر اینکه نظر کردن همان نگاه کردن است نه توجه کردن[/] [/]
[="blue"][="red"] وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ[="blue"] رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ[/] قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ[/](الأعراف/143)
[/]
[="blue"]و چون موسي به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد [="red"]پروردگارا خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم[/] فرمود هرگز مرا نخواهي ديد ليکن [="red"]به کوه بنگر پس اگر بر جاي خود قرار گرفت به زودي مرا خواهي ديد[/] پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسي بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهي به درگاهت توبه کردم و من نخستين مؤمنانم[/]
[="green"] در آیه بالا کاملا مشخص است که نظر کردن به معنی نگاه کذدن و دیدن است چون در غیر این صورت معنی نا مفهوم می شود !!
[/]
پس حالا دانستی که ازلوازم توجه کردن همان دیدن = نظر کردن است گرامی
erfan_alavi;67241 نوشت:
انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
قبلا اگر می خواندی برایتان گفتم که [="red"]هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که ذکر در اینجا بمعنی قرآن باشد[/]
معنای دیگری هم دارد از کجا معلوم معانی دیگرمنظور نباشد ؟؟؟/
در ضمن[="blue"] اگر واقعا منظور از ذکر قرآن بود چرا مستقیما برای جلوگیری از ایجاد شبهه و چیستان و معما [="red"]بجای ذکر
خود کلمه ی قرآن را نیاورده بود[/]؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]
عجیب است !!!!! چقدر شما دوست دارید با آیات قرآن چیستان و معما طرح کنید؟؟؟؟
همه اش تاویل همه اش تفسیر همه اش حل معما همه اش استفاده از معانی حاشیه ای لغات نه معانی اصلی لغات !!!!
همه اش اشاره های غیر مستقیم نه صریح و قاطع
[="red"]مثل نوستر آداموس که دها تفسیر از گفته هایش می شود [/]
آخر در اینصورت جواب این همه شبهه ی منطقی بوجود آمده را کی باید بدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با این تعریف شما دیگر هیچ کدام از آیه های قرآن معنای ظاهری پیدا نمی کنند همیشه باید دنبال تاویل و بطن و حل چیستان بود!!!!!
در پایان بگویم چون شما براستی از عهده ی جوابگویی بر نمی آیید به مصداق
[="red"] الغریق یتشبث بکل حشیش [/] از هیچگونه برچسب زدنی نسبت به اینجانب کوتاهی نمی کنید
اما خدا خودش می داند که جاهل کیست و کسی که خود را به خواب زده کیست
erfan_alavi;67241 نوشت:
؛شما نه نسخ را می دانید چیست نه منسوخ را ؛نه می دانید متشابهات چیست ونه تاویل چیست؛نه تفهم می کنید موارد خاص را نه عام را نه مطلق را نه مقید را ؛......از قرار معلوم شما حتی با دستور وزبان عربی هم بیگانه اید ؛...
اگر من نمی دانم اینها چیست پس کی باید بداند ؟؟؟
شما ها که می دانید کجای دنیا را گرفته اید در تمام دنیا که هیچ ، در خود ایران چند نفر انسان
متفکر و آزاده ( [="red"]نه ریار کار و ریزه خوار[/]) افکار شما را قبول دارد ؟؟؟
افکار شما را فقط عامه ی بیسواد و روستایی که فکرش در تجزیه و تحلیل استدلالات و تراوشات ذهنی شما ناتوان است قبول دارد
دیگر گذشت آن زمان که با دوتا آیه و حدیث؟؟؟؟ بتوان متفکری را متقاعد به نظری کرد
حکیم حالا تو کارت به جایی رسیده که میخواهی به من آموزش صرف و نحو یاد دهی ؟؟؟
كاربر گرامي حكيم بي چاره كجا بود جسارتا يه مقداري قاطي كردي و عرفان علوي را با بنده اشتباه گرفتي
حكيم مقداري از حقايق را برات باز كرد كه مثل هميشه با خونسردي چشمان خود را بر حقيقت بستي و خود را به بيخيالي زدن از كنار همه آنها بدون هيچ پاسخي به راحتي عبور كردي
گر چه شما صرف و نحوت هم با قوانين و صرف و نحو زبان عربي متفاوت هستش
خوب شما که دم از معجزه بودن قرآن می زنید جواب پرسشهای مرا بدهید این آیه که آمادگی ،تمایلات جنسی ودرونی زن را به عنوان یک انسان نادیده گرفته و به مردها می گوید زنان کشتزار شمایند هر وقت دلتان خواست به کشتزار خود در آیید نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
مشکل شما کجاست دقیقا؟ ایا بر سر معجزه بودن سوال دارید ؟ یا شبهات مربوط به زنان در ذهن شما است؟ شبهات که قدیمی است و با یک رجوع به تفاسیر خصوصا شیعه به راحتی پاسخ مناسب را درخواهید یافت . برای معجزه بودن نیز به حد کافی از سوی کارشناسان دلیل ارائه شده است ولی تنها چیزی که ما مشاهده نمیکنیم پاسخ مستدل شما در اثبات معجزه نبودن قران است.
این آیه که آمادگی ،تمایلات جنسی ودرونی زن را به عنوان یک انسان نادیده گرفته و به مردها می گوید زنان کشتزار شمایند هر وقت دلتان خواست به کشتزار خود در آیید نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ (البقرة/223)
در ایه فوق زنان تشبیه به مزرعه شده اند و شاید برای بعضی سنگین اید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین تعبیری کرده است ولی باید گفت نکته باریکی در اینجا نهفته است. قران در حقیقت ضرورت وجود زنان را در اجتماع انسانی متذکر میشودکه زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانی مردان نیست بلکه وسیله ای برای حفظ حیات بشر است این سخن در برابر کسانی که به جنس زن همچو بازیچه یا وسیله هوس بازی مینگرند، هشداری محسوب میشود.
حرث که معنی بذر افشانی است و انّی نیز چنانچه زمانیه و یا مکانیه باشد یعنی دو همسر در هر زمان و مکان میتوانند از لذت جنسی یکدیگر بهره مند شود الا اوقاتی که در ایه قبل ان اشاره نموده است( در دوران قاعدگی ).
و موید نظر فوق نیز ادامه ایه است ،با اعمال صالح و پرورش فرزندن صالح آثار نیکی برای خود پیش فرستید.(قدّموا لانفسکم)اشاره به اینکه هدف نهایی از آمیزش جنسی لذت و کامجویی نیست بلکه باید از این موضوع برای ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد . و ذخیره معنوی برای خویش از پیش فرستاد .زیرا فرزند صالح که برای انسان دعا کند باعث امید انسان پس از مرگ است
ولی تنها چیزی که ما مشاهده نمیکنیم پاسخ مستدل شما در اثبات معجزه نبودن قران است.
تمام مواردی که شما بعنوان معجزه بودن قرآن عنوان می کنید سالهاست که توسط اندیشمندان بیطرف رد شده است !!!
و باز هر کجا با مثال شما گفتید معجزه است اینجانب هم با مثال آوردم که معجزه نیست !!!
علی رغم تمام پست های پیشین که برایتان گفتم دوباره برایتان فشرده ی مطالب قبل و چند مثال دیگر میزنم شاید دیگر
از این بهانه های دوره ای دست بردارید !!!
[="red"]اصلا تعریف معجزه چیست[/] که اینقدر می گویید مانند قرآن را نمی توان آورد چون معجزه است !!!!
با مثالهای متعدد برایتان می گویم
معجزه یک پدیده ای است که توسط یک انسان ارائه می شود بطوریکه دیگران از آوردن یا اجرای مانند آن
یا بهتر از آن در عجز و ناتوانی هستند !!!
مانند بالا ی سر بردن وزنه ی265 کیلوگرمی توسط رضا زاده !!!! که این معجزه را ارائه کرده است
شما که به این عبارت بند کرده اید که مانند قرآن بیاورید پس من هم می گویم این معجزه ی رضا زاده است
اگر شما می گویید این معجزه نیست پس مانند آن را بالای سر ببرید !!!!
معجزه مانند دیوان حافظ و دیوان مولوی و غیره که بعد از قرنها هنوز لطافت و زیبایی خود را ازدست نداده اند
و روز به روز بر تعداد طرفداران آنها در سراسر دنیا اضافه می شود
اگر شما می گویید اینها معجزه نیستند پس مانند آنها را بیاورید !!!!!
معجزه مانند منشور حقوق بشر کورش بزرگ با وجودی که بیش از 2500 سال از آن می گذرد امروزه در تمام
دنیا با احترام و تکریم به آن می نگرند اگر شما می گویید آن معجزه نیست پس مانند آن را بیاورید
که این همه مورد قبول تمام دنیا باشد و کسی کوچکترین بی احترامی به آن را نپسندد نه مانند قرآن که گروهای
متعددی در سراسر دنیا اوراق آن را پایمال کنند !!!!
[="red"] معجزه اصلا برای چیست ؟؟[/]
برای رفاه و سعادت بشری همزیستی انسانها با صلح و صفا در کنار هم
وقتی که قرآن انسانها را با عقاید مختلف بر علیه هم می شوراند ودشمن تراشی کرده و سلب امنیت
می کند و بازور گویی و عدم احترام به افکار انسانها می گوید غیر از اسلام هیچ دینی پذیرفته نیست این کجایش معجزه است ؟؟
کجایش رفاه آور است ؟؟؟؟
وقتی که قرآن فقط و فقط یک نفر و دار ودسته ی او را به رسمیت شناخته
و تفکر ات پیروان آن تمام ساکن مناطق دیگر کره ی زمین را نجس و لازم القتل می داند کجایش معجزه است ؟؟؟
کجایش سعادت و صلح و همزیستی را بدنبال می آورد ؟؟؟؟
وقتی که تمام نکات و مطالب قرآن بر گرفته از آموخته هاو تجزیه و تحلیل های محمد از محیط بدوی زندگی
خودش است کجایش معجزه است ؟؟؟سخن گفتن ار اسب شتر نخل شیر عسل و غیره
فقط چیزهایی در قرآن وجود دارد که از محیط زندگی اش به ذهن محمد می آمده است
و همه ی چیزهایی که در قرآن هست محدود به چیزهایی هست که در آن زمان محمد دیده و در مورد آن فکر کرده است
اگر از جانب خدا بود بسیاری از مسائل و کشفییات امروزی هم در آن پیدا می شد
اگر از طرف خداست چرا حرف از وسایل رفاهی امروز مانند هواپیما و ماشین وغیره نیست همه اش
سخن از اسب و شتر و چارپایان اطراف محمد است
اگر از طرف خداست چرا اینقدر تناقض در آیات دارد ؟؟؟
شما می گویید باید برای شرح آیات و منظور آنها به کتب تفسیر مراجعه شود !!!
کتب تفسیر به هیچ وجه بیطرفانه آیه ای را بررسی نکرده اند آنها[="red"] با این پیش فرض و ذهنیت گمراه کننده
به ایات نگاه می کنند که آنها کلام خدا هستند [/]پس تمام سعی و تلاش خود را با دست و پاشکستگی هم که
شده بکار می برند که طوری آیات را توجیه کنند که مبادا فکر شود تناقضی در آن وجود دارد
پس معلوم است که نتیجه ی تفسیر چه می شود !!!
به نظر من علت بقاءتفکر از طرف خدا بودن قرآن مدیون مفسران خود باخته ی طول تاریخ است
اگر آنها آزادوار و بدون پیش فرض به داوری در آیات داوری می کردند و شهامت مندانه برداست
خود را ابراز می کردند امروزه دیگر تفکری بنام قداست کلام خدا بودن قرآن وجود نداشت !!!
قداست خدایی بودن قرآن را مفسران ترسو نگه داشتند
در مجموع قرآن نه صلح و رفاه بشری را به ارمغان آورده و نه باعث پیشرفت علمی مسلمانان
و نمونه شدن آنها شده است !!!!
فقط به فکر اجرای اندیشه های محمد و ایجاد رفاه در زندگی خانوادگی و خصوصی محمد بوده
بسیاری از آیات قرآن باعث دشمن تراشی و ایجاد بد بینی دربین انسانها شده است و در بسیاری
جاها کاملا مشخص است که حالات و اندیشهای درونی خود محمد را بیان می کند
وهنگامی که سوره ای نازل شود بهمدیگر نگاه می کنند ........
[="blue"] [="green"]و یک دلیل بسیار محکم دیگر مبنی بر اینکه نظر کردن همان نگاه کردن است نه توجه کردن[/] [/]
[="green"] در آیه بالا کاملا مشخص است که نظر کردن به معنی نگاه کذدن و دیدن است چون در غیر این صورت معنی نا مفهوم می شود !!
[/]
پس حالا دانستی که ازلوازم توجه کردن همان دیدن = نظر کردن است گرامی
قبلا اگر می خواندی برایتان گفتم که [="red"]هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که ذکر در اینجا بمعنی قرآن باشد[/]
معنای دیگری هم دارد از کجا معلوم معانی دیگرمنظور نباشد ؟؟؟/
در ضمن[="blue"] اگر واقعا منظور از ذکر قرآن بود چرا مستقیما برای جلوگیری از ایجاد شبهه و چیستان و معما [="red"]بجای ذکر
خود کلمه ی قرآن را نیاورده بود[/]؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]
عجیب است !!!!! چقدر شما دوست دارید با آیات قرآن چیستان و معما طرح کنید؟؟؟؟
همه اش تاویل همه اش تفسیر همه اش حل معما همه اش استفاده از معانی حاشیه ای لغات نه معانی اصلی لغات !!!!
همه اش اشاره های غیر مستقیم نه صریح و قاطع
[="red"]مثل نوستر آداموس که دها تفسیر از گفته هایش می شود [/]
آخر در اینصورت جواب این همه شبهه ی منطقی بوجود آمده را کی باید بدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با این تعریف شما دیگر هیچ کدام از آیه های قرآن معنای ظاهری پیدا نمی کنند همیشه باید دنبال تاویل و بطن و حل چیستان بود!!!!!
در پایان بگویم چون شما براستی از عهده ی جوابگویی بر نمی آیید به مصداق
[="red"] الغریق یتشبث بکل حشیش [/] از هیچگونه برچسب زدنی نسبت به اینجانب کوتاهی نمی کنید
اما خدا خودش می داند که جاهل کیست و کسی که خود را به خواب زده کیست
اگر من نمی دانم اینها چیست پس کی باید بداند ؟؟؟
شما ها که می دانید کجای دنیا را گرفته اید در تمام دنیا که هیچ ، در خود ایران چند نفر انسان
متفکر و آزاده ( [="red"]نه ریار کار و ریزه خوار[/]) افکار شما را قبول دارد ؟؟؟
افکار شما را فقط عامه ی بیسواد و روستایی که فکرش در تجزیه و تحلیل استدلالات و تراوشات ذهنی شما ناتوان است قبول دارد
دیگر گذشت آن زمان که با دوتا آیه و حدیث؟؟؟؟ بتوان متفکری را متقاعد به نظری کرد
یا ستار..
با سلام..
جناب علامه بزرگ.. غلامعلی...
روئیت و دیدن ؛خود فرع بر نظر نمودن است ؛به عبارتی تا منظری نباشد روئیت معنایی ندارد ؛و خود نظر نمودن نیز فرع بر استفاده وبهره بردن انسان می باشد ؛..
خود روئیت نفسا بی معنا می باشد ؛یعنی باید تعلق بپذیرد تامعنا دار گردد ؛وان چیزی که به ان متعلق است ؛ محل نظر و انظار است ؛نتیجتا تا انظاری نباشد اصلا رویت بی معنا می باشد؛...
حال می اییم سراغ روئیت ؛همانطور که مشخص است روئیت با چشم یک نوع ادراک است به عبارتی بینایی ؛یکی از قوای نفس انسان است که می تواند جهان مادی را ادراک نماید ؛نتیجتا روئیت به درک بر می گردد وادراک هم به علم ؛نتیجتا یکی از لوازمی که باعث وسعت علم انسان می گردد درک بینایی او می باشد.........
بنابراین تا التفات وتوجه ای نباشد ؛درکی حاصل نمی گردد ؛که قوه بینایی نیز از این قاعده مستثنا نیست ؛اگر بخواهیم مانند مثالهای خودتان بیاوریم ؛مانند این است که وقتی توجه به یک موضوع فکری زیاد می گردد الطفات و توجه به موارد دیگر از بین می رود ؛مانند شنیدن و دیدن چیزهایی که کنار اشخاص اتفاق می افتد ؛نتیجتا تا توجه والتفات نباشد جناب عالی نسبت ان موارد صم وبکم می گردید....
این که در احادیث است که لواط کار اگر توبه کند و وارد بهشت گردد ؛لذت تکیه به تختها را ادراک نمی کند ؛ناظر همین موضوع است یعنی التفات وتوجه به ان ندارد.........
خوب تا اینجا ؛بر طبق مواردی که در پستهای قبلی هم گذشت؛اصل دیدن به علم وادراک بر می گردد ؛پس چشم مادی شخص در دار مادی بعد از مرگ جا می ماند ؛در حالی که روح و نفس او باقی است ؛حال به نظر علامه دیدن با چه چیزی انجام می گیرد ؛البته بنا به گفته شما شخص کور می گردد چون چشمی دیگر نیست ؛ولی در حقیقت چون چشم یک وسیله مادی و ابزار نفس می باشد با نابودی جسم نابود می گردد؛ولی چون اصل درک وعلم مال نفس می باشد ؛اصل بینایی سر جایش می ماند منتها سنخیت ان عوض می گردد ؛یعنی در ان نشاه شخص به اشیا علم پیدا می کند ؛بدون واسطه چشم سر...
خوب بااین حساب اصل علم سر جایش باقیست منتها ؛روش علم پیدا کردن عوض گردیده است.....
با این حساب ؛در نشاه دیگر طومار ذهن و علم حصولی که باابزار مادی می باشد در هم پیچیده می شود ؛وفقط اراده نقش اصلی را بازی می کند ؛همانطور که حضرت عالی در خواب بدون حرف زدن با رفقایت صحبت می کنی ؛یا مانند همین ارتباطات روحی که در بین برخی از اشخاص برقرار است....
حضور نفس برای هر شخصی ؛تفهم نیست بلکه حضور است ؛یعنی اتصال است نه واسطه ذهنی ،نتیجتا من نفسم را می یابم و به ان هیچ شکی نمی کنم ؛چون حضور چونین خصلتی دارد.....پس در اصل دیدن وشنیدن و غیرهم در مرتبه خودش غیر از ان به هیچ چیزی توجه نمی کنیم....شخصی که درد می کشد ؛درد را به عینه می یابد و در مرتبه خود التفاتی غیر از ان ندارد...نتیجتا وجود درد برای او حضور دارد ؛و جایی که حضور باشد غیر از ان شئ (مثلا درک درد) و خود نفس چیزی نیست...نتیجتا بعینه به ان علم پیدا می کند ؛....
پس نشاه غیر مادی ؛علم به دیدنیها و شنیدنیها می باشد ؛واین علم علمی حضوری می باشد ؛که مرتبه اکمالی علوم حصولی می باشد؛به عبارتی به جای اینکه برای کسب علم نیاز به ابزار مادی و درکهای مادی باشد ؛نفس مستقیم به اشیا علم پیدا می کند ...
[="red"]صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ[/]
آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمیگردند!
نقل به مضمون:
((در اینکه ذات اقدس اله را در قیامت می بینیم ولی نه با چشم مادی حرفی نیست. همه ما خواب می بینیم و چیزهایی در خواب رؤیت می کنیم و می شنویم، اما این دیدن ها و شنیدن ها با چشم باطن و با جان صورت می گیرد. بعضی اشخاص چشم و گوش سالم دارند ولی قرآن می فرماید: این ها کر، کور و گنگ هستند: [="red"]«صم بکم عمی فهم لایرجعون ». [/]
در واقع قرآن به آن چشم و گوش باطنی اشاره دارد - کسی که نشنود، حرف زدن هم یاد نمی گیرد، یعنی گنگ است - قرآن می فرماید: بعضی به سخنان معلم الهی گوش ندادند و سخنان الهی را یاد نگرفتند، به این دلیل حرف زدن نمی دانند و گنگ هستند. به هر حال، انسان با چشم باطن خدا را در قیامت می بیند و اگر در دنیا کور باطن بود، در قیامت هم کور وارد محشر می شود.
قرآن کریم درباره این گروه فرمود: [="red"]«و نحشره یوم القیامة اعمی [/]»
; روز قیامت آنها را کور وارد محشر می کنیم، آن وقت اعتراض می کنند که خدایا! چرا ما را کور محشور نموده ای، در حالی که در دنیا بینا بودیم; «رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا» .
در جواب آنها خداوند می فرماید: [="red"]«کذلک ا تتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی »[/]
; تو در دنیا کور بودی (کور باطنی) و آن معارف الهی و حقایق معنوی که باید می دیدی، ندیدی. در دنیا حق و باطل بود، راه صحیح و اشتباه بود، تو عمدا خود را به کوری زدی و فقط باطل را دیدی.
قیامت فقط محل ظهور حقایق است و باطل در آن راه ندارد. آن حقایقی که در آخرت هست در دنیا ندیدی، در آخرت هم نمی توانی ببینی. لذا این شخص جهنم و شعله آن را بخوبی می بیند و هراسناک می شود، ولی انبیا و اولیا و بهشت را نمی تواند ببیند; کوری آخرت کوری فیزیکی نیست.))
غلامعلی..
ذکر بودن قران ؛این از واضحات است ؛و رد ان برای کسی که اندکی با ایات اشنا باشد از مضحکات عقلی...
جایی که کلمه انزل و ینزل بیاید ،سخن روی وحی ولوازم ان است وقران را نیز شامل می گردد ؛ولی خداوند از رسولان به ارسل تعبیر کرده است ؛از جهتی ایات قبل ان نیز این مهم را تفسیر می کند که منظور از ذکر قران کریم می باشد....
[="red"]وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لََمجْنُونٌ..[/]
و کافران این کتاب را افسانه خواندند:
[="red"]« إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»[/]
غلامعلی..
حالا به ما بگو فرق دیدن باطنی و حضوری و نظر چیست!!!؟؟
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشود.
[="red"]أُولَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ[/]
آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است!
مواظب چشمهایت باش...
غلامعلی..تاویل در قران حقیقت خارجی را می رساند نه انچه در عرف متعارف است...
تاویل خواب حضرت یوسف:
[="red"]هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا. (يوسف 100)[/]
- اين است تاءويل خواب پيشين من ك كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
پس..
تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين و برادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
ذکر بودن قران ؛این از واضحات است ؛و رد ان برای کسی که اندکی با ایات اشنا باشد از مضحکات عقلی...
جایی که کلمه انزل و ینزل بیاید ،سخن روی وحی ولوازم ان است وقران را نیز شامل می گردد ؛ولی خداوند از رسولان به ارسل تعبیر کرده است ؛از جهتی ایات قبل ان نیز این مهم را تفسیر می کند که منظور از ذکر قران کریم می باشد....
وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لََمجْنُونٌ..
و کافران این کتاب را افسانه خواندند:
« إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»
اگر فکر می کنی ذکر به معنای قرآن است این آیه زیر را طبق برداشت شمااگر ترجمه کنیم چه می شود ؟؟؟
پس اگر ذکر را قرآن بگیریم قرآن آخرین کتاب آسمانی نیست بلکه بعد از قرآن کتاب زبور داود نازل شده است !!!!!!!
و آخرین و کامل ترین کتاب زبور می شود نه قرآن
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشود.
أُولَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ
آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است!
مواظب چشمهایت باش...
اتفاقا این آیاتی که آورده ای حال شما را بیان می کند!!!!!!!!
شما اصلا دید جهانی ندارید فقط وفقط سرتان را روی قرآن پایین انداخته و دارید دنیا را نه از دریچه ی تحولات و واقعییات بلکه از دریچه ی آیات قرآن می نگرید !!!!
واقعییات جهان را نمی بینید و نمی دانید کسانی که همعقیده ی شما هستند صدها برابر کمتر از مخالفین شمایند
اگر دنیا قرآن را قبول داشت پس چرا آن را پاره می کنند چرا آتش می زنند ؟؟؟؟
چرا سران و مردم کشورها با هتاکان به قرآن بر خورد نمی کنند ؟؟؟
شما این واقعییت های سرزمینهای دیگر را نمی بینید
این شمایید که ببخشید جسارت مرا خدا بینایی تان را گرفته و فقط با دید نزدیک بینی که دارید فقط می توانید دو قدمی خود را ببینید
شما مواظب باید چشمای خود باشید و آنها را بشویید و جور دیگر ببینید
در ضمن اینقدر مرا از آخرت نترسانید که هر کس در این دنیا کور باشد در آن دنیا هم کور خواهد بود
مواظب چشمای خود باشید و آنها را بشویید و جور دیگری ببینید تا دیر نشده
با سلام قرآن کتابی است که برای هدایت بشر نازل شده است. این کتاب چراغ هدایت است البته در حضور کتابهای تفسیر و تاویل. درواقع اگر کسی بخواهد بدون تفسیر از قرآن برای هدایت شدن استفاده کند بی شک گمراهی نصیب او خواهد شد.
به نظر شما اگر قرآن به گونه ای بود که همه بشر بدون تفسیر میتوانستند با آن هدایت شوند جنبه معجزه بودن آن روشنتر نبود؟؟؟ با سپاس
با سلامقرآن کتابی است که برای هدایت بشر نازل شده است. این کتاب چراغ هدایت است البته در حضور کتابهای تفسیر و تاویل. درواقع اگر کسی بخواهد بدون تفسیر از قرآن برای هدایت شدن استفاده کند بی شک گمراهی نصیب او خواهد شد.
به نظر شما اگر قرآن به گونه ای بود که همه بشر بدون تفسیر میتوانستند با آن هدایت شوند جنبه معجزه بودن آن روشنتر نبود؟؟؟با سپاس
کاربر گرامی به چند نکته توجه کنید : 1 . آيا شعرهاى شاعرانى ، همچون حافظ ، مولوى ، كه در اوج بلاغت هستند و نسبت به برخى از شعرها مانند شعرهاى امروزى ، سنگين ، وزين و محتاج به تفسيرند ، نشانه ضعف شعر آن هاست ؟ 2 . قرآن براى عرضه قانون هاى كلى و اوليه نازل گشته و تمام معارفى را كه بشر براى سعادت خويش به آن نيازمند است در حجم نسبتاً كمى از الفاظ و عبارات در مدت 23 سال ، براى همه جهانيان تا روز قيامت ـ تا حدودى همانند قانون هاى اساسى ـ عرضه داشته است . اين شيوه بيان ـ كه لازم بوده و گرنه به جاى 6236 آيه ، ميليون ها آيه نازل مى شد ـ موجب ابهام مى گردد و نيازمند تفسير است كه بيان جزئياتش به عهده پيامبر اكرم و جانشينان او(عليهم السلام) نهاده شده است . آيا اين كه در قوانين اساسى يا مدنى مرجعى براى تفسير آن قوانين و يا تطبيق آن ها تعيين مى شوده دليلى بر ضعف آن قوانين است ؟ 3 . در قرآن مجيد ، علاوه بر آياتى كه به امور جهان مشهود مى پردازد ، آياتى وجود دارد بنا به هدف قرآن (آشنايى مردم با جهان غيب ) ـ كه اين آيات ، حقايق فراتر از اين جهان را در قالب الفاظى كه براى تفهيم و تفاهم امور اين جهانى وضع شده اند ، ارايه مى كند و اين امر سبب مى شود كه فهم مقصود خداوند از آن آيات ، براى همگان ميسر نباشد و براى پى بردن به آن ، تلاش فكرى ويژه (تفسير) ضرورت يابد . براى مثال ، دانشمندانى كه از سيارات ، كهكشان ها ، امور پزشكى ، امور تربيتى و . . . سخن مى گويند . چون محتواى گفتارشان بالاتر از فهم افراد است ، بيانشان نيازمند تفسير است . اين نشانه ى ضعف نيست ; بلكه نشانه ى مهم بودن مطالب ، ظريف ودقيق بودن آن هاست . 4 . نازل شدن قرآن به زبان عربى و استعمال واژه هاى عربى زمان نزول . با توجه به فاصله زمانى ، از زمان نزول آيات ، قرآن را نيازمند تفسير كرده است ; چه اين كه آگاهى از مفاد استعمالى آيات در آن زمان ، فهم معناى مراد از آن را در حال حاضر مشكل نمود . و اين خود نيازمند توضيح از سوى مفسران است ، تا آيات قرآن براى همگان روشن باشد . از مطالب بالا ، دليل نيازمند بودن قرآن به تفسير و نيامدن عبارت هاى ساده (تفريط بداهت ) روشن شد .
ر .ك : تفسير و مفسران ، آيت الله معرفت ، ج 1 ، ص 18
سلام جناب حکیم از آنجا که شعر مخاطب عام دارد در فهم معنی شعر چنانچه با شاعر همزبان باشی بعد از کمی مانوس بودن با زبان وادبیات به بیشتر معانی آن پی میبری تفاوت عمده در این قیاس شما، ادعای حمل شده بر شعر و قرآن است شعر حالات درونی شاعر در مواجهه با محیط بیرون است که فهمیدن ونفهمیدن آن هم تفاوتی برای مخاطب ندارد و دردسر برای کسی درست نمیکند ولی برای قرآن ادعای هدایت شده و تفاوت در درک و فهم آن مطابق بر ادعا موجب رستگاری و سیه روزی مخاطب میشود و بر مبنای تاویل و تفسیر آن عده ای بر کسان دیگر مولا میشوند عده ای دشمن عده ای دوست عده ای کشتنشان واجب میشود و چون فهم آن آثار سهمگینی دارد پس توقع بر فهم آسان آن توقع زیادی نیست
تمام مواردی که شما بعنوان معجزه بودن قرآن عنوان می کنید سالهاست که توسط اندیشمندان بیطرف رد شده است !!!
[=Arial Narrow]با سلام به دوستان خوبم
جناب نوري مي شود اين دانشمندان بي طرف رو به ما هم معرفي كنيد چرا مستند نمي نويسيد.ظاهرا منظور شما از دانشمندان بي طرف همان معارضان هستند .حالا بنده هم چند نمونه مستند از نظرات دانشمندان رو خدمتان عرض ميكنم:
[=Arial Narrow]يكى از مزاياى عظيم قرآن، بلاغت آن است. قرآن هنگامى كه درست تلاوت شود چه شنونده به لغت عربى آشنائى داشته آن را بفهمد يا نفهمد تأثير شديدى در او گذاشته و در ذهنش جاگير مىشود. اين مزيت بلاغتى قرآن قابل ترجمه نيست.
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]قرآن را مسلمانان عموماً با لغت عربى اصلىاش قرائت مىكنند و خيلى از مسلمانان آن را در حفظ دارند و ممكن است همه آن را در يك شب با صداى بلند بخوانند. چنان چه فعلاً هم به مناسبت مرگ افراد به همين نحو خوانده مىشود. بنابراين قرآن براى اسلام دو فايده دارد:
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]يكى قوانين اسلام از آن استنباط مىشود (مأخذ احكام اسلامى است): ديگر اينكه در حالات و جهات مختلف قرائت مىشود.
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]( اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان، ص 551
[=Arial Narrow]
در قرآن قانون و اخلاق يكى است، رفتار دينى در قرآن شامل رفتار دنيوى نيز هست و همه امور آن از جانب خدا و به طريق وحى آمده است. قرآن شامل مقرراتى در خصوص ادب و تندرستى و ازدواج و طلاق و رفتار با فرزند و برده و حيوان و تجارت و سياست و ربا و دين و عقود و وصايا و امور صناعت و مال و جريمه و مجازات و جنگ و صلح است...
مدت چهارده قرن، قرآن در حافظه اطفال مسلمان محفوظ مانده و خاطرشان را تحريك كرده، اخلاقشان را فرم داده و قريحه صدها مليون مرد را صيقلى كرده است.
قرآن در جان هاى ساده عقايدى آسان و دور از ابهام پديد مىآورد كه از رسوم و تشريفات ناروا و از قيد مراسم بت پرستى و كاهنى آزاد است، و ترقى اخلاق و فرهنگ مسلمانان به بركت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعى و وحدت جمعى را در ميان آن ها استوار كرده و به پيروى مقررات بهداشت ترغيبشان كرده و عقولشان را از بسيارى اوهام و خرافات و از ظلم و خشونت رهائى داده.
تاريخ تمدن ويل دورانت، ج 11، ص 52، 45؛
قرآن و ديگران، ص 34؛
طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 179؛
پيامبر اسلام (ص) از نظر دانشمندان شرق و غرب، ص 140، 146
[=Arial Narrow]
استاد معاصر (1909 - 1971 م)
قرآن معجزه بديهى محمد (ص) است، اعجاز و انحصار كتاب از جهات مختلفى جلوه مىكند. پيش بينى آينده - اطلاعات درباره وقايع مجهول گذشته، ناتوانى مردم از آوردن مشابه آن با وجود مبارزهطلبىهاى مكرر و بالاخره زيبائى بى سابقه و فصاحت مافوق اعلاى انشاء آن.(1)
سلام جناب عمار عزیز همانطور که در مدح اسلام و قرآن افراد زیادی سخن گفته اند در رد آن هم افراد بسیاری سخن گفته اند برای قبول یا رد اسلام مدح و رد افراد دلیل و برهان قاطع و محکمی به حساب نمی آید اگر ف ی ل ت ر ی ن گ نبود و سرعت اینترنت کافی بود میتوانستم ردیات این افراد را ضمیمه این پست کنم
حالا بنده هم چند نمونه مستند از نظرات دانشمندان رو خدمتان عرض ميكنم:
با سلام از این دانشمندان که ذکر کردید کسی زنده هست تا از او بپرسیم چرا پس از اذعان به معجزه بودن قرآن به دین اسلام مشرف نشدند و در راه گمراهان ثابت قدم ماندند؟؟
حکیم عزیز با عرض سلام و ادب سخن شما تاییدی بود بر این مطلب که قرآن باید تفسیر شود. امادر پاسخ به این سوال که چرا خداوند قرآن را بهگونه ای نازل نکرد که هم کوتاه باشد(6236 آیه)، هم جامع باشدوهم نیاز به تفسیر نداشته باشد چیزی نفرمودید. به این نکته توجه کنید که ما در مورد یک معجزه صحبت میکنیم و نباید آن را با افعال بشر و قدرت بشر مقایسه کنیم. یقینا او می توانست، اگر می خواست...
با عرض سلام و ادب سخن شما تاییدی بود بر این مطلب که قرآن باید تفسیر شود. امادر پاسخ به این سوال که چرا خداوند قرآن را بهگونه ای نازل نکرد که هم کوتاه باشد(6236 آیه)، هم جامع باشدوهم نیاز به تفسیر نداشته باشد چیزی نفرمودید. به این نکته توجه کنید که ما در مورد یک معجزه صحبت میکنیم و نباید آن را با افعال بشر و قدرت بشر مقایسه کنیم. یقینا او می توانست، اگر می خواست...
بسم الله الرحمن الرحیم
بله مطلب شما کاملا صحیح است باید قران تفسیر شود . و خود خداوند نیز در سوره انبیا،7 و در سوره نحل،43 این نکته مهم را متذکر شده است که فسئلوا اهل الذکر؛ یعنی از اهل ذکر سوال کنید . و انچه مفسرین در تفسیر این شریفه گفته اند که مراد از اهل ذکر ،ائمه معصومین علیهم السلام هستند .
و به طور کلی یکی از فلسفه های وجود امام معصوم علیه السلام همین است که مبین و مفسر قران است و بدون وجود امام معصوم قران کارایی واقعی خود را ندارد چرا که امام معصوم علیه السلام خود قران ناطق است .:Sham:
نکته دیگر اینکه بلی قران معجزه بودنش به این است که هر کسی در هر سطح معرفت که باشد میتواند از این منبع فیض بهره مند گردد یعنی از پایین ترین سطح تا بالاترین آن که خاص امام معصوم است سپس علماء دین ، مردم معمولی حتی یک شخص بی سواد و خدا توانسته کتابی را معجزه قرار دهد که خاص عده معدودی نباشد که در قیامت دیگران بگویند این کتاب برای ما نبود و فقط برای عده ای خاص بود . معجزه الهی به گونه ای است که برای همه مسلمانان و تمامی جهانیان اتمام حجت است . و هر کسی بدان تمسک جوید و عقاید خود را به قران تحمیل نکند حتما سخن و قول حق را خواهد یافت.
در باره تعدا ایات و سور نیز باید گفت یقینا افرادی بودند که اگر مثلا قران از ایات فعلی کوتاهتر بود باز میگفتند چرا طولانی تر نبود و یا چرا از این که هست کوتاه تر نبود.
بله مطلب شما کاملا صحیح است باید قران تفسیر شود . و خود خداوند نیز در سوره انبیا،7 و در سوره نحل،43 این نکته مهم را متذکر شده است که فسئلوا اهل الذکر؛ یعنی از اهل ذکر سوال کنید . و انچه مفسرین در تفسیر این شریفه گفته اند که مراد از اهل ذکر ،ائمه معصومین علیهم السلام هستند .
.[/]
عزیز من چرا برای اثبات ذهنیت خود به آیه های قرآن هم رحم نکرده و بدون توجه بکل آیه و آیات پس و پیش آن[="red"] تکه ای از یک آیه را علم کرده[/] و تفسیر به رای می کنی ؟؟؟؟
بفکر خودت شما گفتی و ما هم پذیرفتیم ؟؟؟؟/
این اهل الذکر اصلا هیچ ربطی به ائمه ی شیعه ندارد بلکه [="red"]اهل الذکر یعنی یهودیان پیرو تورات[/]
آنکه گفته منظور امامان شیعه هست بشدت تفسیر بر اساس هدف و ذهنیت خود کرده و معانی آیه را درک نکرذه است
و اذ قال قضاوت یا غلامعلی !!!! ما لک!!! جزاک الله خیرا !!!!
فات بایه ان کنت من الصادقین !
!!
[=14]ببله بهمین راحتی آیه ای از قول شما نقل کردم و معجزه کردم
بگردید تا ببینید چقدر مطلب علمی و غیر علمی می توانید از آن بیرون بکشید !!!!!!:::Khandidan!:
رضا;67022 نوشت:
[=Century Gothic]جناب نوری بقول زمزم گرامی بجز اینکه مایه خنده باشد چیز دیگری در نوشتههای خود پیدا میکنید؟!!:Khandidan!: آخه چگونه گفتار خودتان را با کلام قرآن مقایسه میکنید! نمونه کلام خداوند را میگذرم که عزیزان ببینند که چه کسانی در خواب تشریف دارند !:Sham: [=century gothic]هرجمله به تنهايي حاكي از حقيقت ثابتي است و با هريك از قيودش از حقايق جدا گانه ديگري حكايت مي كند : به عنوان مثال اين آيه را در نظر بگيريد : "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام آيه 91) در اين آيه چهار معني وجود دارد كه به ترتيب از جملههاي "قُلْ اللهُ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُم في خَوضِهِمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" استفاده ميشود. به همين ترتيب در ساير مواردي كه قابليت چنين مطلبي را دارد مي توان معاني متعدد استفاده كرد .
یا در نمونه ای دیگر :
[=century gothic]متن آيه شريفه چنين است:وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از:
مناسبت تام،
مطابقت لفظي،
استعاره،
مجاز،
اشاره،
ارداف،
تمثيل،
تعليل،
صحت تقسيم،
احتراس،
انفصال،
مساوات،
حسن نسق،
ائتلاف،
ايجاز،
تسهيم
تهذيب،
حسن بيان،
تمكين،
انسجام
و ابداع[=Century Gothic]
كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است،ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است:Sham:
[=Century Gothic]حالا شما چند تا[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود دارید بیان کنید و نشان بدهید!؟:Khandidan!::Sokhan: بنده و عزیزان منتظرمیمانیم تا شما در مورد[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود توضیح دهید تا ناجوان مردانه ظلمی به قرآن نکرده باشیم :Sham:
.
.
جناب نوری ما هنوز منتظریم!خواهشن دست از سفسطه بردارید و جواب بدهید !!!!:Labkhand:
.
سلام جناب عمار عزیز همانطور که در مدح اسلام و قرآن افراد زیادی سخن گفته اند در رد آن هم افراد بسیاری سخن گفته اند برای قبول یا رد اسلام مدح و رد افراد دلیل و برهان قاطع و محکمی به حساب نمی آید اگر ف ی ل ت ر ی ن گ نبود و سرعت اینترنت کافی بود میتوانستم ردیات این افراد را ضمیمه این پست کنم
با سلام دوست گرامی میشه بگید از کدام ردیات سخن میگوید!؟ در مورد قرآن اگر مطلبی وجود داشت که تا حالا تو بوق و کرنا زده بودند؟!
بنده در دنیای اینترنت هیچ محدودیتی ندارم!میشه منبع بدید که این ردیات کجاها بودن که تابحال بنده و خیلی از دوستان آنها را ندیدیم؟
بیشتر این مزخرفاتی و میگوید در سایتهای خردگرایان میباشد که اینقدر این شبهه ها پیش پا افتاده هستند که کسانی که کمی با قرآن آشنا باشند متوجه پیش پا افتادگی آنها میشوند! نمونه ای که درست یک سال پیش عنوان کرده بودند را میتوانید با این عنوان پیدا کنید( ۶۰ تناقض و اشتباه قرانی ) که پاسخی دندان شکن در رد این شبهه ات دریافت کردند !
یا علی
سلام
چناب آقای رضا
مربوط به چهار سال قبل میشود سایت زندیق یا درفش کاویان الآن که هیچ دسترسی ندارم
[=Century Gothic]در مورد آخرین شبهه یک سال پیش بود که در سایتها منتشر کردند!جناب متحیر ! دوست عزیز عنوان کردم که مطلبی نبوده که جواب محکمی به آنها داده نشده باشد!
میتوانید جوابیه تمامی شبهه ات را از اینجا دریافت کنید!
این همه برات گفتم ولی تو هنوز مطلبو نگرفتی و میگی لیلی زنی بود یا مردی!!
دیگه من چکار کنم مشکل از درک خودته عزیزنابغه که نمی توانی بگیری
یا خودت را به کوچه علی چپ می زنی
[=century gothic]نوری مراقب باش که خداوند در قرآن به مشرکان چه پاسخی داده!و دست از مغلطه بردار! عده اي از مشركان قرآن را ساختۀ پيامبر دانسته و ميگفتند قرآن چيزي جز افسانۀ پيشينيان نيست و آنها توانايي آوردن متني مانند قرآن را دارند خداوند ميفرمايد:(وَاِذا تُتلي عَلَيهِمْ ءايتُنا قالُوا قَدْ سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا اِنْ هذا اِلّا اَساطيرُ الْاَولينَ) «و هنگامي كه آيات ما بر آنها خوانده ميشود، ميگويند: شنيديم؛ (چيز مهمي نيست) ما هم اگر بخواهيم مثل آن را ميگوييم؛[=century gothic]اينها همان افسانههاي پيشينيان است؟» [=century gothic]
[=12]
نقل Originally Posted by غلامعلی نوری
و اذ قال قضاوت یا غلامعلی !!!! ما لک!!! جزاک الله خیرا !!!!
فات بایه ان کنت من الصادقین !!!
ببله بهمین راحتی آیه ای از قول شما نقل کردم و معجزه کردم
بگردید تا ببینید چقدر مطلب علمی و غیر علمی می توانید از آن بیرون بکشید !!!!!!::
[=century gothic]
در مقابل اين ادعاي مشركان بود كه خداوند آنها را به مبارزات دعوت كرد و فرمود: [=century gothic](فَليَأتوا بِحَديثٍ مِثلِه اِن كانوا صدِقينَ)[=century gothic]«اگر راست ميگوييد سخني همانند آن بياوريد»
در آيهاي ديگر بعد از ياد آوري ادعاي آنها ميفرمايد:(اَمْ يَقولونَ افْتَرئهُ قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفْتَرياتٍ وَدعوا مَنِ استُطَعتُمْ مِنْ دونِ اللهِ اِن كُنْتُم صدقينَ) «آيا ميگويند: «او بدروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگي است)»؟!
بگو: «اگر راست ميگوييد شما هم ده سورۀ ساختگي همانند قرآن بياوريد؛ و تمام كساني را كه ميتوانيد –غير از خدا – (براي اين كار) دعوت كنيد!» و علت اينكه انسانها توانايي مبارزه با قرآن را ندارند معجزه بودن آن است معجزه يعني امري خارق العاده همراه با تعدي و سالم از معارضه كه خداوند آن را به دست پيامبرش پديد ميآورد، تا نشان رسالت او باشد.
با سلام از این دانشمندان که ذکر کردید کسی زنده هست تا از او بپرسیم چرا پس از اذعان به معجزه بودن قرآن به دین اسلام مشرف نشدند و در راه گمراهان ثابت قدم ماندند؟؟
علم و دانایی از شروط لازم باور و ایمان است ولی کافی نیست.............
حصول ایمان شرایطی دارد که همگی نیاز مند کسبش هستیم !
همانطور که بین اسلمنا و امنا هم تفاوت بسیار هست
با سلام
جناب آقای غلامعلی خدای متعال تفسیر کتاب کریمش را به پیامبرش صلی الله علیه و آله و ایشان هم به اهل بیت خود واگذار کرده است.
اهل بیت علیهم السلام روش مورد قبول را در روایات بیان کرده اند که اگر کسی روشی غیر از روش آنها را بکار بندد دچار تفسیر به رای خواهد شد. عجیب آن است که شما دیگرانی را که به روش اهل بیت علیهم السلام تمسک کرده اند، متهم به تفسیر به رای می کنید در حالیکه خود بر خلاف روش اهل بیت تفسیر می کنید!
در روایتهای متعددی از معصومین علیهم السلام وارد شده که «نحن اهل الذکر» که به برخی از آنها در ذیل اشاره می شود:
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْر( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج23 172 باب 9)
با سلام به دوستان
در تأیید کلام استاد سعید بنده هم باید عرض کنم که در روايات زيادي آمده است كه مقصود از اهل ذكر امامان معصوم: ميباشند، به عنوان نمونه بنده هم به چند روايت در اينباره اشاره ميكنيم:
1. امام رضا(ع) به كساني كه آية فوق را به دانشمندان يهود و نصاري تفسير ميكردند فرمود: سبحان الله مگر چنين چيزي ممكن است؟ اگر ما به علماي يهود و نصاري مراجعه كنيم مسلماً ما را به مذهب خود دعوت ميكنند،
سپس فرمود: اهل ذكر ما هستيم. (ر.ك: تفسير نورالثقلين، الحويزي، ج 3، ص 57، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان / تفسير نمونه، همان، ج 11، ص 245.)
2. امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه ميفرمايد: ذكر قرآن است، و اهل بيت پيامبر اهل ذكرند و از آنها بايد سؤال شود. (ر.ك: تفسير نورالثقلين، همان، ص 55.)
3. در روايت آمده است كه از اميرالمؤمنين دربارة اين آيه شريفه پرسيده شد، حضرت در جواب فرمود: به خدا سوگند كه اهل ذكر ما هستيم، اهل علم و معدن تأويل و تنزيل (قرآن) ما هستيم، از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود: من شهر علمم و علي در آن است... (ر.ك: شواهد التنزيل، الحافظ الحاكم الحسكاني، تحقيق و تعليق شيخ محمد باقر محمودي، ج 1، ص 432ـ437، مؤسسه الطبع و مجمع الثقافة الاسلامية.)
سلام دوست من احتمالی که دادی صرف احتمالش خوبه ولی اگه قرار باشه همه تاریخ عالم و آدم وهمه معلومات دیگه رو یه ازکجا معلومه اولش بگذاریم میشه زیرآب همه چی را زد ولی آخه هرعلمی هم قواعد خودشو داره تاریخ هم مثل سایر علوم حساب و کتب داره سندی مدرکی ببین دوست من تو از کجا میگی فردوسی شاعر بوده یاکوروش پادشاه ایران حالا اگه یه ازکجامعلوم که بذاری اولش تاریخ وادبیاتمون را دادی به باد
من به موجودیت ، وحدانیت و حضور خدا ایمان دارم
اما
از کجا یقین کنم قرآن از جانب خداست؟
زندگانی اشخاصی به نام امامان داستانهای ساخته ذهن بشر نیست؟
با سلام تبسم عزیز
برای آنکه حقیقت چیزی را بتوانی باور کنی باید خود به دنبال حقیقت بروی و از افراد معتمد کمک بگیری و برای انکه بفهمی قران از طرف خدا است اول باید ان شخصی را که قران بر او نازل شده و همچنین مکان و زمان نزولش را مورد بررسی قرار دهی و بعد با مطالعه قران (البته نه روزنامه وار در واقع با تدیر)
وتطبیق این دو با هم و مقایسه علومی که در ان بیان شده با علم روز (البته ممکن است علمی تو قران باشد به علم آن را ثابت نکرده باشد)قیاس کنی و ان زمان است که به حقیقت آن پی خواهی برد(البته شایان ذکر است که برای آنکه به حق بودن قران بتوانی ایمان بیاوری باید از خود خدا بخواهی چون این شک طبیعی است و از خدا بخواه حقیقت را آنجور که هست به تو بنمایاند چ.ن اگر قران را به نیت آنکه ثابت کنی که غیر الهی است بررسی کنی به همین نتیجه خواهی رسید :Sham:)
[=Century Gothic]با سلام
بله مگر قرار بنده نباشم جناب نوری ؟
با کلمات سخیف که بجای نمیتوان رسید جناب نوری درک نادرست شما از قرآن که ان را کلام خداوند نمیدان[=Century Gothic]ید[=Century Gothic] چه ارتباطی با آنهایی دارد که خداوند این نور و روشنایی کلام خود را در درون سلولهای مغز آنها قرار داده!
اینکه شما درک درستی ندارید و با علم پایین[=Century Gothic]ی[=Century Gothic] که نسبت به شناخت قرآن از لحاظ معجزه بودن و تفسیر و علوم قرانی دارید دیگران را چرا توبیخ میکنید!در تاریخ همانند كعب الاحبار زیاد داریم !:Sokhan:
[=Century Gothic] جناب نوری ذهن و فكر انسان در بسيارى موارد دچار اشتباه مىشود. اين موضوع نزد همه ما شايع و رايج است.
البته منحصر به عقل نيست بلكه حواس و احساسات نيز مرتكب خطا مىشوند مثلا براى قوه باصره دهها نوع خطا ذكر كردهاند.
در مورد عقل بسيار اتفاق مىافتد كه انسان استدلالى ترتيب مىدهد و بر اساس آن نتيجهگيرى مىكند اما بعد احيانا درمىيابد كه استدلال از پايه نادرست بوده است.
اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه آيا بايد بواسطه عملكرد نادرست ذهن در پارهاى موارد، قوه انديشه را تعطيل كرد ياآنكه نه، با وسايل و اسباب ديگرى مىبايد خطاهاى ذهن را پيدا كرد و از آنها جلوگيرى نمود؟
در پاسخ اين پرسش، سوفسطائيان مىگفتند اعتماد بر عقل جايز نيست و اساسا استدلال كردن كار لغوى است.
فلاسفه در اين زمينه جوابهاى داندانشكنى به اهل سفسطه دادهاند كه از جمله آنها يكى اين است كه ساير حواس هم مانند عقل اشتباه مىكنند ولى هيچكس حكم به تعطيلى و استفاده نكردن از آنها نمىدهد. [=Century Gothic]بگذریم جناب نوری .
اما گفتم که شناخت و معرفت نداشتن به کلام خدواند از تمامی بعد ها آدمی را دچار کج اندیشی میکند
چرا که قرآن پاسخگوست ! منشاهاى خطا را عنوان میکند !:Sham:
[=Century Gothic]درست کاری که شما میکنید! و اشتباه از همینجا شکل گرفته!:Ealam:
[=Century Gothic]اگر بشر خود را مقيد كند كه در مسائل تابع يقين باشد و گمان را به عوض يقين نپذيرد، بخطا نخواهد افتاد. (2)
[=Century Gothic]قرآن روى اين مسئله بسيار تاكيد نموده است و حتى در يكجا تصريح دارد كه بزرگترين لغزشگاه فكرى بشر همين پيروى از گمان است و يا در جاى ديگر خطاب به پيامبر مىفرمايد:
[=Century Gothic]اين تذكرى است كه در طول تاريخ انديشه بشر اول بار قرآن به بشر داده است و او را از اينگونه خطا نهى كرده است. :Sham:
[=Century Gothic] بسيارى از مردم اينگونهاند كه چيزهاى مورد باور اجتماع، باورشان مىشود. يعنى چيزى كه در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و يا نسلهاى گذشته آنرا پذيرفتهاند صرفا بدليل اينكه نسلهاى گذشته آن را قبول كردهاند مىپذيرند. (3)
[=Century Gothic] قرآن مىفرمايد هر مسئلهاى را با معيار عقل بسنجيد نه اينكه هر چه نياكان شما انجام دادند آنرا سند بدانيد، يا آنكه آنرا بكلى طرد كنيد.
[=Century Gothic] بسا مسائل هست كه در گذشته مطرح شده و در همانموقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذيرفتهاند و بسا مسائل درست كه در زمانهاى دور عرضه شده اما مردم بدليل نادانى از قبول آن خودارى كردهاند.
[=Century Gothic]جناب نوری در پذيرش اين مسائل بايد از عقل و انديشه مدد گرفت نه اينكه كوركورانه بتقليد پرداخت.
[=Century Gothic] قرآن اغلب پيروى از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فكر قرار مىدهد:
[=Century Gothic]آيا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما بايد جريمه بىشعورى آنها را بدهيد.
[=Century Gothic] قرآن مىگويد بايد با سلاح عقل و انديشه با مسائل روبرو شد.
[=Century Gothic] نبايد عقيدهاى درست را بدليل آنكه ديگران انگ و برچسب به انسان مىزنند رها كرد و نبايد عقيدهاى را به صرف تعلق داشتن به اين يا آن شخصيت بزرگ و معروف پذيرفت. در هر زمينهاى بايد خود به تحقيق و بررسى در مورد مسائل پرداخت. (4)
[=Century Gothic]جناب نوری [=Century Gothic]عامل موثر ديگر در ايجاد خطا، كه قرآن از آن ياد مىكند، پيروى از هواى نفس و تمايلات نفسانى و داشتن غرض و مرض است.:Ealam:
[=Century Gothic] به قول مولوى:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] داستان معروفى از علامه حلى نقل مىكنند كه شاهد مثالى خوبى[=Century Gothic] است[=Century Gothic] [=Century Gothic]جناب نوری[=Century Gothic].
[=Century Gothic] اتفاقا در اين هنگام حيوانى در چاه آب خانه علامه حلى افتاد و او ناگزير بود براى خود نيز استنباط حكم بكند.
[=Century Gothic] در اين مورد بدو طريق امكان حكم كردن وجود داشت; اول اينكه چاه را بكلى پر كنند و از چاه ديگرى استفاده نمايند و ديگر اينكه مقدار معينى از آب چاه را خالى كنند و از بقيه آب بلااشكال استفاده كنند.
[=Century Gothic] علامه حلى متوجه شد كه در مورد اين مسئله نمىتواند بدون غرض حكم كند زيرا كه نفع خود او هم در قضيه مطح بود.:Ealam:
[=Century Gothic] اين بود كه دستور داد ابتدا چاه را پركنند و بعد با خيال راحت و بدون فشار وسوسه نفس به صدور حكم و ارائه فتوا پرداخت.:Ealam:
[=Century Gothic]آری جناب نوری بعضی از وقتها لازم است که چاه [=Century Gothic]وسوسه نفس[=Century Gothic] را پر کرد و با نگرش روشن به قرآن نگاه کرد!:Ealam:
[=Century Gothic] قرآن در زمينه تبعيت از هواى نفس اشارات زيادى دارد كه بذكر يك مورد اكتفا مىكنيم قرآن مىفرمايد:
[=Century Gothic]چيزى غير از گمان باطل و هواى نفس خود را پيروى نميكنند. :Sham:
[=Century Gothic]یا حق
4- مسئله تقليد از نياكان يا بزرگان يا مد زمانه و يا رنگ اجتماع كه قرآن بشدت از آن نهى مىكند نبايد با مسئله تقليد از مجتهد اعلم و اعدل كه در فقه مطرح مىشود و امرى واجب است كه مبتنى بر رعايت تخصص و استفاده از دانش تخصصى است اشتباه و خلط شود.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]جناب نوری قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مىكند؟
اولين نكتهاى كه قرآن درباره خود مىگويد اين است كه اين كلمات و عبارات، سخن خداست.:Sham:
قرآن تصريح مىكند كه پيامبر انشاء كننده قرآن نيست بلكه آنچه توسط روح القدس يا جبرئيل باذن خدا بر او القاء شده است، بيان مىكند.
[=Century Gothic] اما اگر ظلمتها تنها در نادانىها خلاصه مىشد، فلاسفه هم مىتوانستند اين مهم را بانجام برسانند، لكن ظلمتهاى ديگر وجود دارد بمراتب خطرناكتر از ظلمتها منفعتپرستى و خودخواهى و هوىپرستى و ...
[=Century Gothic] مبارزه با اين ظلمتها بر عهده قرآن و ساير كتابهاى آسمانى است.
[=Century Gothic] قرآن خطاب به موسى بن عمران مىگويد:
[=Century Gothic]دقت کردید جناب نوری ؟؟
[=Century Gothic] به همين ترتيب قرآن هدف خود را مشخص مىكند: پاره كردن زنجيرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در يك كلمه نابود كردن ظلمتها و هدايت بسمت عدالت و خير و رشنائى و نور. :Sham:
[=Times New Roman]پىنوشتها:
[=Century Gothic]جناب نوری
بقول زمزم گرامی بجز اینکه مایه خنده باشد چیز دیگری در نوشتههای خود پیدا میکنید؟!!:Khandidan!:
آخه چگونه گفتار خودتان را با کلام قرآن مقایسه میکنید!
نمونه کلام خداوند را میگذرم که عزیزان ببینند که چه کسانی در خواب تشریف دارند !:Sham:
[=century gothic]هرجمله به تنهايي حاكي از حقيقت ثابتي است و با هريك از قيودش از حقايق جدا گانه ديگري حكايت مي كند :
به عنوان مثال اين آيه را در نظر بگيريد :
"قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام آيه 91)
در اين آيه چهار معني وجود دارد كه به ترتيب از جملههاي "قُلْ اللهُ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُم في خَوضِهِمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" استفاده ميشود. به همين ترتيب در ساير مواردي كه قابليت چنين مطلبي را دارد مي توان معاني متعدد استفاده كرد .
یا در نمونه ای دیگر :
[=century gothic]متن آيه شريفه چنين است:وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از:
مناسبت تام،
مطابقت لفظي،
استعاره،
مجاز،
اشاره،
ارداف،
تمثيل،
تعليل،
صحت تقسيم،
احتراس،
انفصال،
مساوات،
حسن نسق،
ائتلاف،
ايجاز،
تسهيم
تهذيب،
حسن بيان،
تمكين،
انسجام
و ابداع[=Century Gothic]
كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است، ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است:Sham:
[=Century Gothic]حالا شما چند تا[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود دارید بیان کنید و نشان بدهید!؟:Khandidan!::Sokhan:
بنده و عزیزان منتظرمیمانیم تا شما در مورد[=Century Gothic] بديع[=Century Gothic] در جمله خود توضیح دهید تا ناجوان مردانه ظلمی به قرآن نکرده باشیم :Sham:
.
.
کاتالیزور =تسریع کننده واکنشها
کاتالیزور = وارد واکنش میشود زجر میکشد بدون تغییر خارج میشود
پس را ه کاتالیزور کج نشد
ورود و خروج در هر غائله ای ! منحرفش نکرد به راهش ادامه داد
همان محمد ماند...
یعنی صراط ا لمستقیم راه و مسیر محمد است
فاعبدنی هذا صراط المستقیم یعنی راز راه مستقیمش عبودیت و عبادت است
نزلنا علی عبدنا یعنی محمد عبد است
یا ایها الانسان اعبدو ربکم.. یعنی عبد باشید
این توجیه من است از کاتالیزور.
هر چند به کار بردن این کلمه آسیبی است بر آداب ادب...
ولی شیمی هم میتواند راهی باشد برای رسیدن به حق !!
خوب شما برادشت دیگری از کاتالیزور دارید.......
از زوایای دید دیگران هم به دنیا بنگرید تا به جای دو چشم چندین چشم دراختیار داشته باشید
درود بر زهرای عزیز
حتی اگر یک نفر هم حرفای من را بیطرفانه و راستجویانه درک کند من احساس می کنم ما موریت خو د را انجام داده ام
چون از یک دانه بذر هم عاقبت می توان مزرعه بزرگی بدست آورد
من بارها گفتم که برای حصول نتیجه ی زودرس کار نمی کنم هدف من بر انگیختن اندیشه ها است که ممکن است دها سال طول بکشد
گر چه نتایج زحمات فعلی من ممکن است بعد از مرگ من نمودار شود ولی باز خود را سر بلند می دانم
و با افتخار و آگاهی زندگی می کنم
خورشید خود می سوزد تا جهانی را روشن کند
سلام ، کدوم ماموریت؟
قبلا که جایت در برزخ بود امید بود که به بهشت بروی بلکه به طمع بهشت عده ای حرفت را گوش کنند !!!!
الان که در دوزخی من یکی که حتی میترسم سلامت کنم !!! به بقیه هم حق بده !!! پس پیرو چندانی نخواهی داشت....
هر چند دوزخ و بهشت برای پیرو حق یکسان است . ولی این عده قبلا جایشان رزرو شده و مدتهاست در آن جهانند و دیگر نیاز به هادی ندارند................
دوستانه پیشنهاد میکنم جایت را یا فکرت را عوض کن
من شما و هر انسانی رسالتی دارد رسالت من هم بر انگیختن اندیشه هاست وقرآن مگر نگفته است
الَّذِينَ يبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيخْشَوْنَهُ وَلَا يخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا(الأحزاب/39)
کساني که رسالت های خدایی را می رسانند و از او ميترسند و از هيچ کس جز خدا بيم ندارند و خدا براي حسابرسي کفايت ميکند
نه من به هیچ وجه از جا در نمی روم به هیچ وجه از پای نمی نشینم
من تا این دوزخ را تبدیل به بهشت نکنم ذره ای آرام نمی نشینم
بقول آن عزیز سفر کرده [="blue"]
[="red"]دست از طلب ندارم تا کام من برآید [/]
[="red"] یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید [/][/]
جناب نوری سفسطه نکنید و جواب بدهید !
ما منتظریم فکر نمیکردم تا قبل از اینکه بعدیات در جمله خود نگوید ،بنویسید!
نشان دهید که حرف و عملتان یکی است!و میتوانید ثابت کنید !
ولی شما برای این سوال تکراری پاسخی مستدل ارائه ندادید. و ادعاهای پوچ و بی دلیل و مدرک خود را تکرار میکنید.
بحمد الله پیامبر صلی الله علیه واله را قبول دارید. معتقدید قران از فطرت پاک پیامبر (ص) است و او دارای فطرت کامل است. شما که قول پیامبر (ص) را قبول دارید وقتی خود پیامبر (ص) بگوید قران را من نیاوردم و از من نیست قولش را قبول میکنید یا خیر؟ اگر قبول نکنید و بگویید نعوذا بالله خیر از غیر تو نیست و از توست پس چگونه قائلید فطرت پاکی دارد در حالیکه او را متهم به دروغگویی -نعوذا بالله - میکنید . و چنانچه معتقدید از روی فطرت پاک سخن رانده است پس باید قولش را بپذیرید و معتقد شوید بله قران از پیامبر نیست و معجزه ای از سوی خداست که از طریق پیامبر صلی الله علیه واله برای اثبات حقانیت سخنش در ادعای نبوت ارائه داده است.
اولا قبلا در همین تاپیک جواب اینگونه ایرادات شما را داده ام ولی مثل اینکه
شما دیر تشریف آورده اید و زود می خواهید برید !!!!
خوب شما که دم از معجزه بودن قرآن می زنید جواب پرسشهای مرا بدهید
این آیه که آمادگی ،تمایلات جنسی ودرونی زن را به عنوان یک انسان نادیده گرفته و به مردها می گوید زنان کشتزار شمایند [="blue"]هر وقت [/] دلتان خواست به کشتزار خود در آیید نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ (البقرة/223)
[="red"]زنان شما کشتزار شما هستند پس هر وقت [و هر گونه] که خواهيد به کشتزار خود [در]آييد [/]
این آیه که امر به زدن زن می کند نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
[="red"] وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيا كَبِيرًا[/](النساء/34)
آیه ی [="red"]قال انا ربکم الاعلی[/] نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کجاست ؟؟؟
آیه ی[="red"] تبت یدا ابی لهب [/] نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
آیه ی [="red"]الم نجعل له عینین ولسانا و شفتین [/] نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
آیه ی [="red"] وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآياتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ [/] نکته ی ادبی اش کجاست و معجزه اش کدام است؟؟؟
هر وقت شما جواب دادید منم جوابگو هستم
بابا شما که پیگیر مطالب مستمر این تاپیک نیستید چرا قبل از پرسیدن هر سوال یک سری به پست های پیشین نمی زنید ؟؟؟
میایید یک سری می زنید و و می روید بعد از کلی حرف که در غیاب شما رد و بدل شده بعد از چند روز دوباره بر گشته و سوال تکراری طرح می کنید
بازم میگم من جواب تمام سوالات شما را در طول این پنجاه پست گذشته ام داده ام پس به خود زحمت بدین برین مطالب را بخونین
واز من دو باره جواب تکراری نخوایین
یا ستار..
با سلام..
جناب غلامعلی نوری..
باز شروع کردید به ترواش اطلاعات خود و یک طرفه به قاضی رفتن !
عزیز دل انگیز ؛شما نه نسخ را می دانید چیست نه منسوخ را ؛نه می دانید متشابهات چیست ونه تاویل چیست؛نه تفهم می کنید موارد خاص را نه عام را نه مطلق را نه مقید را ؛......از قرار معلوم شما حتی با دستور وزبان عربی هم بیگانه اید ؛...
شما در معانی لغوی و اصطلاحات و مصادیق انها نیز مشکل دارید درد شما یک چیز نیست یلکه ؛از جهات متعددی است حالا باید از کجا برای شما شروع کرد خدا می داند.......
شما بین وجوه وبصر و توجه هنوز دارید توهم می کنید...خداوند با ابصار یعنی دیدگان مادی رویت نمی شود؛نه با حضور و شهود و این بر می گردد به علم حضور که شما انرا هنوز درک نکرده اید....وقتی کسی می گوید فلانی به فلان چیز نظر دارد ،یعنی تمام توجه اش معطوف به ان شده است ؛نه اینکه تمام دیدش معطوف به ان است ؛شما هنوز در وضع معانی مشکل دارید ؛چه برسد به اینکه بخواهید برای انها مصادیق هم پیدا نمایید..........
غلامعلی ؛خداوند در هیچ جا نیست ؛چون جا دایر بر مکان است و خداوند مکان ندارد ؛نتیجتا خداوند در حد فاصله مکانی به سوی شما نخواهد امد ؛بلکه امدن ؛امدن بدون مثل است ؛یعنی هیچ امدنی مثل این امدن نیست ؛به عبارتی تنها سبب و علت در جهان اخرت فقط خود اوست بر طبق نص ایات ؛نتیجتا همه چیز در انجا ظهور و حضور است ؛به عبارتی جناب عالی هیچ مشغولیتی جز توجه به خداوند نداری این را می گویند نظر کردن نتیجتا مشغولیتها و حجابها برداشته شده ؛خداوند عین امدن است ؛منتها بدون شباهت به هیچ امدنی.....اینها را می فهمی.......
غلامعلی؛سخن خداوند ؛همان ایجاد و تجلی و ترواوش وجود است ؛که در دار ماده یا بر اساس قضای مبرم و یا امکان و اقتضا رقم می خورد ؛نتیجتا قضای حتمی تبدیل بردار نیست؛مثل اینکه شما روزی فوت خواهید کرد؛این علت تخلف ناپذیر است؛ولی برخی از موارد بر اساس امکان و اقتضا رقم می خورد ؛مثل اینکه نهالی سبز نگردد ؛چون در دار ماده موانع بسیاری است که برای حتمی شدن فعل باید از ان موانع گذشت....
غلامعلی: نسخ تناقض و تضاد نیست ؛بلکه اکمال است ؛حال شما با همین کامپیوتر فعلی خود در سال 2060 کار کن اگر می توانی و امور خود را بر حسب شرایط امروزی رد وفتق کن.......
غلامعلی:دین نزد خدا همان تسلیم است ؛اینکه تسلیم اوامر الهی باشد ؛ضروری است ...
اما اینکه در هر دوره این اوامر چه هستند ؛خداوند شرایع را بر حسب بلوغ فکری بشر ارسال نمود؛نتیجتا شرایع همه یک دین واحد بودند ؛و ان همان تسلیم اشخاص به ان اوامر بود وهست؛واخرین اوامر الهی که مکمل همه شرایع قبلی بود ؛دین مبین اسلام است ؛که شرایع قبلی را نسخ نمود یعنی کامل کرد ؛نتیجتا دین تسلیم الان دین اسلام کنونی است و تبعیت از این دین به حکم نسخ شرایع قبلی الزامی است.....پس یهود و نصارا اجر داشتند و مسلمین اجر دارند...
واقعا عجیب است ؛شما حتی یک معنی لغوی را درست نمی توانید تفصیل نمایید ؛حال چگونه یک جمله را که الفاظ بر حسب معانی وضع می گردند ؛می خواهید بر مصادیق درست ان تطبیق دهید!
[="red"]انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)[/]
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
[="red"]و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد (فصلت : 41 و 42)[/]
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى اين كتاب و از پشت سر آن هرگز باطل به سويش نمى آيد، اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
حضرت عالی هنوز نمی دانید ؛ملکوت چیست ؛چون دانستن همچین چیزی به فهم کلمه کن به شما کمک خواهد کرد انگاه امر خدا را تفهم می کنی ودر پایان علم حضوری را که معیت دارد با قدرت نه علم ذهنی و ومفهومی جهان ماده را......نوقت می فهمی که امدن چیست ؛نظر کردن وجوه چیست ؛ظهور همه عالم برای خداوند و همچونین خداوند برای اشخاص چیست انوقت متوجه می شوی که رویت خداوند یعنی چه و همچنین اکمال و نقص را تفهم می کنی وهمینطور تا اخر....
یا حق
خلاصه پاسخ راجهت آگاهی برخی از کاربران عزیز می گذارم
موضوع تجربه دينى ره آورد غرب و مسيحيت است . در قاموس لاهوتى مى نويسد: «بر خلاف اسلام در مسيحيت ، شخص يك نقش ويژه اى در وحى دارد و پيامبر همانند قطعه اسفنج نيست كه صرفاً حامل و ناقل آب است ; بدون اين كه در آن تأثيرى بگذارد ، بلكه پيامبران تجربياتى را كه به الهام دريافت مى كنند با لغات استعاره اى و رمزى بيان مى كنند .»
اين تحليل نارسا از وحى ، عوامل متعددى دارد ، مانند: محدود كردن مفهوم وحى در الهامات ، خطورات قلبى و مكاشفات درونى ، وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجيه ناپذير و مسائل دور از حقيقت در تورات و انجيل ، گسترش تجربه گرايى جديد كه تلاش مى كند تمام پديده هاى مادى و غير مادى را با فرمول هاى حاكم بر علوم تجربى ارزيابى كند و.. . اين نظريه كه «وحى درست در همان قلمرو تجربه و مكاشفه نفسانى و الهام عرفانى جاى مى گيرد» اشكالات متعددى دارد:
1 . اين موضوع يك داورى ناموجّه است كه ما محدويت ها و شرايط حاكم بر روابط علمى حوزه هاى علوم بشرى را به حوزه معرفت وحى تشريعى پيامبران كه ماهيت آن هرگز براى ما شناخته شده نيست ، سرايت دهيم . ما وحى را از آثارش مى شناسيم و اين آثار گوياى اين معنا مى باشد كه پديده وحى هرگز در مدار و افق دانش هاى عمومى بشر نبوده و قوانين آن ها را نمى پذيرد .
وحى به معنايى كه قرآن ترسيم و آن را طريق ويژه القاى پيام الهى به پيامبران معرفى مى كند ـ كه معنا و لفظ از ناحيه خداوند است و پيامبر نقش جز گيرندگى ، حفظ و ابلاغ به مردم نقشى ندارد ـ نمى تواند قواى درّاكه بشر بر آن تأثير گذارد و گر نه پيام واقعى خداوند به مردم نمى رسد و در نتيجه ، هدف وحى و بعثت لغو مى گردد و اين بزرگ ترين نقص براى وحى است .
2 . نمى توان وحى تشريعى را از قبيل مكاشفه نفسانى و الهام عرفانى دانست ; چون بين وحى و مكاشفه تفاوت است : الف ) كشف عرفانى صرفاً در صدد شناختن و اكتشاف يك رشته حقايق در هستى است كه اثر آن در افق حيات فردى عارف ، ظاهر مى شود و فاقد هرگونه برهان اقناع آميز و التزام آور براى ديگران است ; در حالى كه وحى ، آن نوع شناخت و دريافت معارف و قوانين تشريعى جامع و بديل است كه از سوى آفريدگار جهان با توجه به آگاهى از سيستم وجود انسان و نيازهاى گوناگون حيات مادى و روحانى او در تمام مراحل مختلف زندگى جهت راهبرى هماهنگ و معقول جامعه انسانى در فرآيند حيات فردى و جمعى افاضه شده است .
اين نوع از دريافت كه ويژه پيامبران است ، در متن خود ، دلايل كافى براى اثبات برترى خويش دارد و همگان را به تفكر و تدبر دعوت مى كند .
ب ) وحى نبوى محتواى همه جانبه و هماهنگ دارد ; ولى محتواى دريافت الهام و كشف ، ناقص و يك جانبه است .
ج ) مكاشفه و الهام محض ، يك دريافت سربسته و اجمالى و گاه مبهم و فاقد خصيصه اطمينان بخش لازم است ; ولى در نظر گيرنده وحى نبوى ، با اطمينان كامل اين يقين به كمال بداهت مى رسد كه آگاهى و شناخت الهام شده ناگهانى او ، از خارج منِ مدرك او بوده است . اين احتمال در نظر پذيرنده وحى ، آن چنان مستحكم است كه هيچ گونه ترديدى در مورد وجود بالذات و عينى فرستنده الهى وحى باقى نمى گذارد .
د) وحى آن سنخ آگاهى ناگهانى و پيش بينى نشده نسبت به يك موضوع غير قابل تفكر و اكتساب ناپذير است كه ناشى از افاضه مبدأ غيبى است ; بدون آن كه انسان گيرنده دخالت و تأثيرى جز پذيرش مطلق در آن داشته باشد ; در حالى كه موضوع الهام و كشف عرفانى قابل تفكر يا جست وجو از طريق سلوك علمى و رياضت هاى معقول يا نامعقول است و تمام مقصود اهل طريقت ، توصيه در كسب اين مقدمات است .
هـ) الهام ممكن است ، محصول القائات و وسوسه هاى شيطانى باشد ; ولى حريم وحى نبوى از رهيافت جنود اهريمنى و پندارى هاى باطل مصون است و خداوند تمام ضمانت هاى لازم را براى حفظ آن تدبير كرده است .
با توجه به تفاوت هاى وحى با الهام و مكاشفه عرفانى و اين كه محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است ، نمى توان وحى را امرى تجربى دانست .
ر .ك : تفسير الميزان ، علامه طباطبايى ، ج 2 ، ص 53 ـ 58
بله درسته همه ما رسالتی بر عهده داریم ، ولی شما بدون اینکه به اصول و فنون و علم اولیه مورد نیاز علوم دینی اشراف داشته باشید ، اقدام به تفسیر قرآن ، نظردهی در مورد پروردگار و عملکردش می کنید. نتیجه اش همین می شود که می بینید. مثلا فرض کنید یکی بدون اینکه به اصول و پایه رشته عمران اشراف و تسلط داشته باشد در مورد سازه های عظیم نظر می دهد. اگر می خواهید در مورد علوم دینی صاحب نظر بشید لطفا اول اصول و پایه رو یاد بگیرید.
با تشکر
حکیم حالا تو کارت به جایی رسیده که میخواهی به من آموزش صرف و نحو یاد دهی ؟؟؟
اگر نظر کردن به معنی دیدن باچشم نیست وتوجه کردن است مگر یکی از اسباب توجه کردن همان دیدن با چشم نیست ؟؟
اگر نظر کردن به معنی دیدن نیست پس آیات ذیل را چگونه معنی می کنید ؟؟؟؟
[="red"] افلاینظرون الی الابل کیف خلقت [/]؟؟؟ حتما می گویی یعنی آن عرب بادیه نشین با چشم بسته به شتر توجه کند !!!!!
[="red"] افلا ینظرون الی السماء فوقهم[/] ؟؟؟؟ مگر نظر کردن آن عرب بیابنگرد به آسمان غیر از نگاه کردن با چشم است ؟؟؟؟
در آیه زیر دقت کن که اگر نظر کردن را به معنی توجه کردن شما بگیریم چه تناقضی پیش می آید ؟؟
منافقان کی اصلا به حرفای پیامبر توجه می کردند؟؟؟؟
ي[="red"][="red"]ینْظُرُونَ إِلَيكَ نَظَرَ الْمَغْشِي عَلَيهِ مِنَ الْمَوْتِ[/][/] (محمد/20)
منافقان به تو نگاه می کنند مانند نگاه کسی که در حال مرگ است !!!
وَ[="red"]إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ [/](التوبة/127)
وهنگامی که سوره ای نازل شود بهمدیگر نگاه می کنند ........
[="blue"] [="green"]و یک دلیل بسیار محکم دیگر مبنی بر اینکه نظر کردن همان نگاه کردن است نه توجه کردن[/] [/]
[="blue"][="red"] وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ[="blue"] رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ[/] قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ[/](الأعراف/143)
[/]
[="blue"]و چون موسي به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد [="red"]پروردگارا خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم[/] فرمود هرگز مرا نخواهي ديد ليکن [="red"]به کوه بنگر پس اگر بر جاي خود قرار گرفت به زودي مرا خواهي ديد[/] پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسي بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهي به درگاهت توبه کردم و من نخستين مؤمنانم[/]
[="green"] در آیه بالا کاملا مشخص است که نظر کردن به معنی نگاه کذدن و دیدن است چون در غیر این صورت معنی نا مفهوم می شود !!
[/]
پس حالا دانستی که ازلوازم توجه کردن همان دیدن = نظر کردن است گرامی
قبلا اگر می خواندی برایتان گفتم که [="red"]هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که ذکر در اینجا بمعنی قرآن باشد[/]
معنای دیگری هم دارد از کجا معلوم معانی دیگرمنظور نباشد ؟؟؟/
در ضمن[="blue"] اگر واقعا منظور از ذکر قرآن بود چرا مستقیما برای جلوگیری از ایجاد شبهه و چیستان و معما [="red"]بجای ذکر
خود کلمه ی قرآن را نیاورده بود[/]؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]
عجیب است !!!!! چقدر شما دوست دارید با آیات قرآن چیستان و معما طرح کنید؟؟؟؟
همه اش تاویل همه اش تفسیر همه اش حل معما همه اش استفاده از معانی حاشیه ای لغات نه معانی اصلی لغات !!!!
همه اش اشاره های غیر مستقیم نه صریح و قاطع
[="red"]مثل نوستر آداموس که دها تفسیر از گفته هایش می شود [/]
آخر در اینصورت جواب این همه شبهه ی منطقی بوجود آمده را کی باید بدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با این تعریف شما دیگر هیچ کدام از آیه های قرآن معنای ظاهری پیدا نمی کنند همیشه باید دنبال تاویل و بطن و حل چیستان بود!!!!!
در پایان بگویم چون شما براستی از عهده ی جوابگویی بر نمی آیید به مصداق
[="red"] الغریق یتشبث بکل حشیش [/] از هیچگونه برچسب زدنی نسبت به اینجانب کوتاهی نمی کنید
اما خدا خودش می داند که جاهل کیست و کسی که خود را به خواب زده کیست
اگر من نمی دانم اینها چیست پس کی باید بداند ؟؟؟
شما ها که می دانید کجای دنیا را گرفته اید در تمام دنیا که هیچ ، در خود ایران چند نفر انسان
متفکر و آزاده ( [="red"]نه ریار کار و ریزه خوار[/]) افکار شما را قبول دارد ؟؟؟
افکار شما را فقط عامه ی بیسواد و روستایی که فکرش در تجزیه و تحلیل استدلالات و تراوشات ذهنی شما ناتوان است قبول دارد
دیگر گذشت آن زمان که با دوتا آیه و حدیث؟؟؟؟ بتوان متفکری را متقاعد به نظری کرد
كاربر گرامي حكيم بي چاره كجا بود جسارتا يه مقداري قاطي كردي و عرفان علوي را با بنده اشتباه گرفتي
حكيم مقداري از حقايق را برات باز كرد كه مثل هميشه با خونسردي چشمان خود را بر حقيقت بستي و خود را به بيخيالي زدن از كنار همه آنها بدون هيچ پاسخي به راحتي عبور كردي
گر چه شما صرف و نحوت هم با قوانين و صرف و نحو زبان عربي متفاوت هستش
حکیم ببخشید من اشتباه کردم :Khandidan!:
مگر می شود حکیمی مانند جنابعالی آن طور حرف بزند :Gig:
مگه دستم به عرفان نرسه :aatash::dar:
مشکل شما کجاست دقیقا؟ ایا بر سر معجزه بودن سوال دارید ؟ یا شبهات مربوط به زنان در ذهن شما است؟ شبهات که قدیمی است و با یک رجوع به تفاسیر خصوصا شیعه به راحتی پاسخ مناسب را درخواهید یافت . برای معجزه بودن نیز به حد کافی از سوی کارشناسان دلیل ارائه شده است ولی تنها چیزی که ما مشاهده نمیکنیم پاسخ مستدل شما در اثبات معجزه نبودن قران است.
در ایه فوق زنان تشبیه به مزرعه شده اند و شاید برای بعضی سنگین اید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین تعبیری کرده است ولی باید گفت نکته باریکی در اینجا نهفته است. قران در حقیقت ضرورت وجود زنان را در اجتماع انسانی متذکر میشودکه زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانی مردان نیست بلکه وسیله ای برای حفظ حیات بشر است این سخن در برابر کسانی که به جنس زن همچو بازیچه یا وسیله هوس بازی مینگرند، هشداری محسوب میشود.
حرث که معنی بذر افشانی است و انّی نیز چنانچه زمانیه و یا مکانیه باشد یعنی دو همسر در هر زمان و مکان میتوانند از لذت جنسی یکدیگر بهره مند شود الا اوقاتی که در ایه قبل ان اشاره نموده است( در دوران قاعدگی ).
و موید نظر فوق نیز ادامه ایه است ،با اعمال صالح و پرورش فرزندن صالح آثار نیکی برای خود پیش فرستید.(قدّموا لانفسکم)اشاره به اینکه هدف نهایی از آمیزش جنسی لذت و کامجویی نیست بلکه باید از این موضوع برای ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد . و ذخیره معنوی برای خویش از پیش فرستاد .زیرا فرزند صالح که برای انسان دعا کند باعث امید انسان پس از مرگ است
ر.ک. تفسیر نمونه،آیة الله مکارم، ذیل ایه فوق.
تمام مواردی که شما بعنوان معجزه بودن قرآن عنوان می کنید سالهاست که توسط اندیشمندان بیطرف رد شده است !!!
و باز هر کجا با مثال شما گفتید معجزه است اینجانب هم با مثال آوردم که معجزه نیست !!!
علی رغم تمام پست های پیشین که برایتان گفتم دوباره برایتان فشرده ی مطالب قبل و چند مثال دیگر میزنم شاید دیگر
از این بهانه های دوره ای دست بردارید !!!
[="red"]اصلا تعریف معجزه چیست[/] که اینقدر می گویید مانند قرآن را نمی توان آورد چون معجزه است !!!!
با مثالهای متعدد برایتان می گویم
معجزه یک پدیده ای است که توسط یک انسان ارائه می شود بطوریکه دیگران از آوردن یا اجرای مانند آن
یا بهتر از آن در عجز و ناتوانی هستند !!!
مانند بالا ی سر بردن وزنه ی265 کیلوگرمی توسط رضا زاده !!!! که این معجزه را ارائه کرده است
شما که به این عبارت بند کرده اید که مانند قرآن بیاورید پس من هم می گویم این معجزه ی رضا زاده است
اگر شما می گویید این معجزه نیست پس مانند آن را بالای سر ببرید !!!!
معجزه مانند دیوان حافظ و دیوان مولوی و غیره که بعد از قرنها هنوز لطافت و زیبایی خود را ازدست نداده اند
و روز به روز بر تعداد طرفداران آنها در سراسر دنیا اضافه می شود
اگر شما می گویید اینها معجزه نیستند پس مانند آنها را بیاورید !!!!!
معجزه مانند منشور حقوق بشر کورش بزرگ با وجودی که بیش از 2500 سال از آن می گذرد امروزه در تمام
دنیا با احترام و تکریم به آن می نگرند اگر شما می گویید آن معجزه نیست پس مانند آن را بیاورید
که این همه مورد قبول تمام دنیا باشد و کسی کوچکترین بی احترامی به آن را نپسندد نه مانند قرآن که گروهای
متعددی در سراسر دنیا اوراق آن را پایمال کنند !!!!
[="red"] معجزه اصلا برای چیست ؟؟[/]
برای رفاه و سعادت بشری همزیستی انسانها با صلح و صفا در کنار هم
وقتی که قرآن انسانها را با عقاید مختلف بر علیه هم می شوراند ودشمن تراشی کرده و سلب امنیت
می کند و بازور گویی و عدم احترام به افکار انسانها می گوید غیر از اسلام هیچ دینی پذیرفته نیست این کجایش معجزه است ؟؟
کجایش رفاه آور است ؟؟؟؟
وقتی که قرآن فقط و فقط یک نفر و دار ودسته ی او را به رسمیت شناخته
و تفکر ات پیروان آن تمام ساکن مناطق دیگر کره ی زمین را نجس و لازم القتل می داند کجایش معجزه است ؟؟؟
کجایش سعادت و صلح و همزیستی را بدنبال می آورد ؟؟؟؟
وقتی که تمام نکات و مطالب قرآن بر گرفته از آموخته هاو تجزیه و تحلیل های محمد از محیط بدوی زندگی
خودش است کجایش معجزه است ؟؟؟سخن گفتن ار اسب شتر نخل شیر عسل و غیره
فقط چیزهایی در قرآن وجود دارد که از محیط زندگی اش به ذهن محمد می آمده است
و همه ی چیزهایی که در قرآن هست محدود به چیزهایی هست که در آن زمان محمد دیده و در مورد آن فکر کرده است
اگر از جانب خدا بود بسیاری از مسائل و کشفییات امروزی هم در آن پیدا می شد
اگر از طرف خداست چرا حرف از وسایل رفاهی امروز مانند هواپیما و ماشین وغیره نیست همه اش
سخن از اسب و شتر و چارپایان اطراف محمد است
اگر از طرف خداست چرا اینقدر تناقض در آیات دارد ؟؟؟
شما می گویید باید برای شرح آیات و منظور آنها به کتب تفسیر مراجعه شود !!!
کتب تفسیر به هیچ وجه بیطرفانه آیه ای را بررسی نکرده اند آنها[="red"] با این پیش فرض و ذهنیت گمراه کننده
به ایات نگاه می کنند که آنها کلام خدا هستند [/]پس تمام سعی و تلاش خود را با دست و پاشکستگی هم که
شده بکار می برند که طوری آیات را توجیه کنند که مبادا فکر شود تناقضی در آن وجود دارد
پس معلوم است که نتیجه ی تفسیر چه می شود !!!
به نظر من علت بقاءتفکر از طرف خدا بودن قرآن مدیون مفسران خود باخته ی طول تاریخ است
اگر آنها آزادوار و بدون پیش فرض به داوری در آیات داوری می کردند و شهامت مندانه برداست
خود را ابراز می کردند امروزه دیگر تفکری بنام قداست کلام خدا بودن قرآن وجود نداشت !!!
قداست خدایی بودن قرآن را مفسران ترسو نگه داشتند
در مجموع قرآن نه صلح و رفاه بشری را به ارمغان آورده و نه باعث پیشرفت علمی مسلمانان
و نمونه شدن آنها شده است !!!!
فقط به فکر اجرای اندیشه های محمد و ایجاد رفاه در زندگی خانوادگی و خصوصی محمد بوده
بسیاری از آیات قرآن باعث دشمن تراشی و ایجاد بد بینی دربین انسانها شده است و در بسیاری
جاها کاملا مشخص است که حالات و اندیشهای درونی خود محمد را بیان می کند
یا ستار..
با سلام..
جناب علامه بزرگ.. غلامعلی...
روئیت و دیدن ؛خود فرع بر نظر نمودن است ؛به عبارتی تا منظری نباشد روئیت معنایی ندارد ؛و خود نظر نمودن نیز فرع بر استفاده وبهره بردن انسان می باشد ؛..
خود روئیت نفسا بی معنا می باشد ؛یعنی باید تعلق بپذیرد تامعنا دار گردد ؛وان چیزی که به ان متعلق است ؛ محل نظر و انظار است ؛نتیجتا تا انظاری نباشد اصلا رویت بی معنا می باشد؛...
حال می اییم سراغ روئیت ؛همانطور که مشخص است روئیت با چشم یک نوع ادراک است به عبارتی بینایی ؛یکی از قوای نفس انسان است که می تواند جهان مادی را ادراک نماید ؛نتیجتا روئیت به درک بر می گردد وادراک هم به علم ؛نتیجتا یکی از لوازمی که باعث وسعت علم انسان می گردد درک بینایی او می باشد.........
بنابراین تا التفات وتوجه ای نباشد ؛درکی حاصل نمی گردد ؛که قوه بینایی نیز از این قاعده مستثنا نیست ؛اگر بخواهیم مانند مثالهای خودتان بیاوریم ؛مانند این است که وقتی توجه به یک موضوع فکری زیاد می گردد الطفات و توجه به موارد دیگر از بین می رود ؛مانند شنیدن و دیدن چیزهایی که کنار اشخاص اتفاق می افتد ؛نتیجتا تا توجه والتفات نباشد جناب عالی نسبت ان موارد صم وبکم می گردید....
این که در احادیث است که لواط کار اگر توبه کند و وارد بهشت گردد ؛لذت تکیه به تختها را ادراک نمی کند ؛ناظر همین موضوع است یعنی التفات وتوجه به ان ندارد.........
خوب تا اینجا ؛بر طبق مواردی که در پستهای قبلی هم گذشت؛اصل دیدن به علم وادراک بر می گردد ؛پس چشم مادی شخص در دار مادی بعد از مرگ جا می ماند ؛در حالی که روح و نفس او باقی است ؛حال به نظر علامه دیدن با چه چیزی انجام می گیرد ؛البته بنا به گفته شما شخص کور می گردد چون چشمی دیگر نیست ؛ولی در حقیقت چون چشم یک وسیله مادی و ابزار نفس می باشد با نابودی جسم نابود می گردد؛ولی چون اصل درک وعلم مال نفس می باشد ؛اصل بینایی سر جایش می ماند منتها سنخیت ان عوض می گردد ؛یعنی در ان نشاه شخص به اشیا علم پیدا می کند ؛بدون واسطه چشم سر...
خوب بااین حساب اصل علم سر جایش باقیست منتها ؛روش علم پیدا کردن عوض گردیده است.....
با این حساب ؛در نشاه دیگر طومار ذهن و علم حصولی که باابزار مادی می باشد در هم پیچیده می شود ؛وفقط اراده نقش اصلی را بازی می کند ؛همانطور که حضرت عالی در خواب بدون حرف زدن با رفقایت صحبت می کنی ؛یا مانند همین ارتباطات روحی که در بین برخی از اشخاص برقرار است....
حضور نفس برای هر شخصی ؛تفهم نیست بلکه حضور است ؛یعنی اتصال است نه واسطه ذهنی ،نتیجتا من نفسم را می یابم و به ان هیچ شکی نمی کنم ؛چون حضور چونین خصلتی دارد.....پس در اصل دیدن وشنیدن و غیرهم در مرتبه خودش غیر از ان به هیچ چیزی توجه نمی کنیم....شخصی که درد می کشد ؛درد را به عینه می یابد و در مرتبه خود التفاتی غیر از ان ندارد...نتیجتا وجود درد برای او حضور دارد ؛و جایی که حضور باشد غیر از ان شئ (مثلا درک درد) و خود نفس چیزی نیست...نتیجتا بعینه به ان علم پیدا می کند ؛....
پس نشاه غیر مادی ؛علم به دیدنیها و شنیدنیها می باشد ؛واین علم علمی حضوری می باشد ؛که مرتبه اکمالی علوم حصولی می باشد؛به عبارتی به جای اینکه برای کسب علم نیاز به ابزار مادی و درکهای مادی باشد ؛نفس مستقیم به اشیا علم پیدا می کند ...
[="red"]صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ[/]
آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمیگردند!
نقل به مضمون:
((در اینکه ذات اقدس اله را در قیامت می بینیم ولی نه با چشم مادی حرفی نیست. همه ما خواب می بینیم و چیزهایی در خواب رؤیت می کنیم و می شنویم، اما این دیدن ها و شنیدن ها با چشم باطن و با جان صورت می گیرد. بعضی اشخاص چشم و گوش سالم دارند ولی قرآن می فرماید: این ها کر، کور و گنگ هستند: [="red"]«صم بکم عمی فهم لایرجعون ». [/]
در واقع قرآن به آن چشم و گوش باطنی اشاره دارد - کسی که نشنود، حرف زدن هم یاد نمی گیرد، یعنی گنگ است - قرآن می فرماید: بعضی به سخنان معلم الهی گوش ندادند و سخنان الهی را یاد نگرفتند، به این دلیل حرف زدن نمی دانند و گنگ هستند. به هر حال، انسان با چشم باطن خدا را در قیامت می بیند و اگر در دنیا کور باطن بود، در قیامت هم کور وارد محشر می شود.
قرآن کریم درباره این گروه فرمود: [="red"]«و نحشره یوم القیامة اعمی [/]»
; روز قیامت آنها را کور وارد محشر می کنیم، آن وقت اعتراض می کنند که خدایا! چرا ما را کور محشور نموده ای، در حالی که در دنیا بینا بودیم; «رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا» .
در جواب آنها خداوند می فرماید: [="red"]«کذلک ا تتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی »[/]
; تو در دنیا کور بودی (کور باطنی) و آن معارف الهی و حقایق معنوی که باید می دیدی، ندیدی. در دنیا حق و باطل بود، راه صحیح و اشتباه بود، تو عمدا خود را به کوری زدی و فقط باطل را دیدی.
قیامت فقط محل ظهور حقایق است و باطل در آن راه ندارد. آن حقایقی که در آخرت هست در دنیا ندیدی، در آخرت هم نمی توانی ببینی. لذا این شخص جهنم و شعله آن را بخوبی می بیند و هراسناک می شود، ولی انبیا و اولیا و بهشت را نمی تواند ببیند; کوری آخرت کوری فیزیکی نیست.))
غلامعلی..
ذکر بودن قران ؛این از واضحات است ؛و رد ان برای کسی که اندکی با ایات اشنا باشد از مضحکات عقلی...
جایی که کلمه انزل و ینزل بیاید ،سخن روی وحی ولوازم ان است وقران را نیز شامل می گردد ؛ولی خداوند از رسولان به ارسل تعبیر کرده است ؛از جهتی ایات قبل ان نیز این مهم را تفسیر می کند که منظور از ذکر قران کریم می باشد....
[="red"]وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لََمجْنُونٌ..[/]
و کافران این کتاب را افسانه خواندند:
[="red"]« إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»[/]
غلامعلی..
حالا به ما بگو فرق دیدن باطنی و حضوری و نظر چیست!!!؟؟
أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشود.
[="red"]أُولَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ[/]
آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است!
مواظب چشمهایت باش...
غلامعلی..تاویل در قران حقیقت خارجی را می رساند نه انچه در عرف متعارف است...
تاویل خواب حضرت یوسف:
[="red"]هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا. (يوسف 100)[/]
- اين است تاءويل خواب پيشين من ك كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
پس..
تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين و برادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
وموارد دیگر که در قران است..
خوش باشی
اگر فکر می کنی ذکر به معنای قرآن است این آیه زیر را طبق برداشت شمااگر ترجمه کنیم چه می شود ؟؟؟
پس اگر ذکر را قرآن بگیریم قرآن آخرین کتاب آسمانی نیست بلکه بعد از قرآن کتاب زبور داود نازل شده است !!!!!!!
و آخرین و کامل ترین کتاب زبور می شود نه قرآن
نگاه کن !!!!!!!!!!!!!
[="red"]وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ[/](الأنبياء/105)
[="red"][="blue"]و در حقيقت در زبور پس از[/][="black"]قرآن[/] !!!!! [="blue"]نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد[/]
[/]
گرفتی گرامی !!!!
اتفاقا این آیاتی که آورده ای حال شما را بیان می کند!!!!!!!!
شما اصلا دید جهانی ندارید فقط وفقط سرتان را روی قرآن پایین انداخته و دارید دنیا را نه از دریچه ی تحولات و واقعییات بلکه از دریچه ی آیات قرآن می نگرید !!!!
واقعییات جهان را نمی بینید و نمی دانید کسانی که همعقیده ی شما هستند صدها برابر کمتر از مخالفین شمایند
اگر دنیا قرآن را قبول داشت پس چرا آن را پاره می کنند چرا آتش می زنند ؟؟؟؟
چرا سران و مردم کشورها با هتاکان به قرآن بر خورد نمی کنند ؟؟؟
شما این واقعییت های سرزمینهای دیگر را نمی بینید
این شمایید که ببخشید جسارت مرا خدا بینایی تان را گرفته و فقط با دید نزدیک بینی که دارید فقط می توانید دو قدمی خود را ببینید
شما مواظب باید چشمای خود باشید و آنها را بشویید و جور دیگر ببینید
در ضمن اینقدر مرا از آخرت نترسانید که هر کس در این دنیا کور باشد در آن دنیا هم کور خواهد بود
مواظب چشمای خود باشید و آنها را بشویید و جور دیگری ببینید تا دیر نشده
..یا ستار..
با سلام..
غلامعلی..
منظور از ذکر در ایه مورد نظر تورات است چون خداوند در همین سوره در مورد تورات گفته است..
[="red"]فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون[/]
و دیگری در ایه:
[="red"]و ذكرا للمتقين [/]
البته قران نیز می تواند باشد ،چرا:
چون ما چندین نوع تقدم وتاخر داریم ،از قبیل تاخر وتقدم زمانی ؛رتبی ،علی؛دهری؛وغیرهم که زیاد به درد شما نمیخورد...
تاخر در این ایه تاخر رتبی است نه زمانی............گرفتی دل انگیز...
باز اگر متوجه نشدی بگو تا برایت بعدیت یا تاخر رتبی و دیگر تقدم و تاخرها را با ذکر مصادیق بیان نمایم!!!
بقیه مطالب شما ارزش پاسخ را ندارد. و تکرار مکررات است..
چون شما هنوز در درک کوری و کری بودن اشخاص دارید تفهم می کنید!!به این امر نائل ایید بقیه موارد حل می گردد!!
خوش باشی
با سلام
قرآن کتابی است که برای هدایت بشر نازل شده است. این کتاب چراغ هدایت است البته در حضور کتابهای تفسیر و تاویل. درواقع اگر کسی بخواهد بدون تفسیر از قرآن برای هدایت شدن استفاده کند بی شک گمراهی نصیب او خواهد شد.
به نظر شما اگر قرآن به گونه ای بود که همه بشر بدون تفسیر میتوانستند با آن هدایت شوند جنبه معجزه بودن آن روشنتر نبود؟؟؟
با سپاس
1 . آيا شعرهاى شاعرانى ، همچون حافظ ، مولوى ، كه در اوج بلاغت هستند و نسبت به برخى از شعرها مانند شعرهاى امروزى ، سنگين ، وزين و محتاج به تفسيرند ، نشانه ضعف شعر آن هاست ؟
2 . قرآن براى عرضه قانون هاى كلى و اوليه نازل گشته و تمام معارفى را كه بشر براى سعادت خويش به آن نيازمند است در حجم نسبتاً كمى از الفاظ و عبارات در مدت 23 سال ، براى همه جهانيان تا روز قيامت ـ تا حدودى همانند قانون هاى اساسى ـ عرضه داشته است . اين شيوه بيان ـ كه لازم بوده و گرنه به جاى 6236 آيه ، ميليون ها آيه نازل مى شد ـ موجب ابهام مى گردد و نيازمند تفسير است كه بيان جزئياتش به عهده پيامبر اكرم و جانشينان او(عليهم السلام) نهاده شده است . آيا اين كه در قوانين اساسى يا مدنى مرجعى براى تفسير آن قوانين و يا تطبيق آن ها تعيين مى شوده دليلى بر ضعف آن قوانين است ؟
3 . در قرآن مجيد ، علاوه بر آياتى كه به امور جهان مشهود مى پردازد ، آياتى وجود دارد بنا به هدف قرآن (آشنايى مردم با جهان غيب ) ـ كه اين آيات ، حقايق فراتر از اين جهان را در قالب الفاظى كه براى تفهيم و تفاهم امور اين جهانى وضع شده اند ، ارايه مى كند و اين امر سبب مى شود كه فهم مقصود خداوند از آن آيات ، براى همگان ميسر نباشد و براى پى بردن به آن ، تلاش فكرى ويژه (تفسير) ضرورت يابد .
براى مثال ، دانشمندانى كه از سيارات ، كهكشان ها ، امور پزشكى ، امور تربيتى و . . . سخن مى گويند . چون محتواى گفتارشان بالاتر از فهم افراد است ، بيانشان نيازمند تفسير است . اين نشانه ى ضعف نيست ; بلكه نشانه ى مهم بودن مطالب ، ظريف ودقيق بودن آن هاست .
4 . نازل شدن قرآن به زبان عربى و استعمال واژه هاى عربى زمان نزول . با توجه به فاصله زمانى ، از زمان نزول آيات ، قرآن را نيازمند تفسير كرده است ; چه اين كه آگاهى از مفاد استعمالى آيات در آن زمان ، فهم معناى مراد از آن را در حال حاضر مشكل نمود . و اين خود نيازمند توضيح از سوى مفسران است ، تا آيات قرآن براى همگان روشن باشد .
از مطالب بالا ، دليل نيازمند بودن قرآن به تفسير و نيامدن عبارت هاى ساده (تفريط بداهت ) روشن شد .
ر .ك : تفسير و مفسران ، آيت الله معرفت ، ج 1 ، ص 18
سلام جناب حکیم
از آنجا که شعر مخاطب عام دارد
در فهم معنی شعر
چنانچه با شاعر همزبان باشی
بعد از کمی مانوس بودن با زبان وادبیات به بیشتر معانی آن پی میبری
تفاوت عمده در این قیاس شما، ادعای حمل شده بر شعر و قرآن است
شعر حالات درونی شاعر در مواجهه با محیط بیرون است که فهمیدن ونفهمیدن آن هم تفاوتی برای مخاطب ندارد و دردسر برای کسی درست نمیکند
ولی برای قرآن ادعای هدایت شده و تفاوت در درک و فهم آن مطابق بر ادعا موجب رستگاری و سیه روزی مخاطب میشود
و بر مبنای تاویل و تفسیر آن عده ای بر کسان دیگر مولا میشوند عده ای دشمن عده ای دوست عده ای کشتنشان واجب میشود و چون فهم آن آثار سهمگینی دارد پس توقع بر فهم آسان آن توقع زیادی نیست
[=Arial Narrow]با سلام به دوستان خوبم
جناب نوري مي شود اين دانشمندان بي طرف رو به ما هم معرفي كنيد چرا مستند نمي نويسيد.ظاهرا منظور شما از دانشمندان بي طرف همان معارضان هستند .حالا بنده هم چند نمونه مستند از نظرات دانشمندان رو خدمتان عرض ميكنم:
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
مدت چهارده قرن، قرآن در حافظه اطفال مسلمان محفوظ مانده و خاطرشان را تحريك كرده، اخلاقشان را فرم داده و قريحه صدها مليون مرد را صيقلى كرده است.
قرآن در جان هاى ساده عقايدى آسان و دور از ابهام پديد مىآورد كه از رسوم و تشريفات ناروا و از قيد مراسم بت پرستى و كاهنى آزاد است، و ترقى اخلاق و فرهنگ مسلمانان به بركت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعى و وحدت جمعى را در ميان آن ها استوار كرده و به پيروى مقررات بهداشت ترغيبشان كرده و عقولشان را از بسيارى اوهام و خرافات و از ظلم و خشونت رهائى داده.
[=Arial Narrow]
اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 61
عزیز من حرف مرا جدی نگرفتی....
اول جای خودت را از دوزخ به بهشت یا رضوان الله تغییر بده بعد ماموریت هدایت گمراهان سایت و امثالهم را انجام بده!
( حالا یا با ویرایش مشخصات این کار را انجام بده یا با تغییر فکر و کار )
سلام جناب عمار عزیز
همانطور که در مدح اسلام و قرآن افراد زیادی سخن گفته اند
در رد آن هم افراد بسیاری سخن گفته اند
برای قبول یا رد اسلام مدح و رد افراد دلیل و برهان قاطع و محکمی به حساب نمی آید
اگر ف ی ل ت ر ی ن گ نبود و سرعت اینترنت کافی بود میتوانستم ردیات این افراد را ضمیمه این پست کنم
با سلام
از این دانشمندان که ذکر کردید کسی زنده هست تا از او بپرسیم چرا پس از اذعان به معجزه بودن قرآن به دین اسلام مشرف نشدند و در راه گمراهان ثابت قدم ماندند؟؟
حکیم عزیز
با عرض سلام و ادب
سخن شما تاییدی بود بر این مطلب که قرآن باید تفسیر شود.
امادر پاسخ به این سوال که چرا خداوند قرآن را بهگونه ای نازل نکرد که هم کوتاه باشد(6236 آیه)، هم جامع باشدوهم نیاز به تفسیر نداشته باشد چیزی نفرمودید.
به این نکته توجه کنید که ما در مورد یک معجزه صحبت میکنیم و نباید آن را با افعال بشر و قدرت بشر مقایسه کنیم.
یقینا او می توانست، اگر می خواست...
بسم الله الرحمن الرحیم
بله مطلب شما کاملا صحیح است باید قران تفسیر شود . و خود خداوند نیز در سوره انبیا،7 و در سوره نحل،43 این نکته مهم را متذکر شده است که فسئلوا اهل الذکر؛ یعنی از اهل ذکر سوال کنید . و انچه مفسرین در تفسیر این شریفه گفته اند که مراد از اهل ذکر ،ائمه معصومین علیهم السلام هستند .
و به طور کلی یکی از فلسفه های وجود امام معصوم علیه السلام همین است که مبین و مفسر قران است و بدون وجود امام معصوم قران کارایی واقعی خود را ندارد چرا که امام معصوم علیه السلام خود قران ناطق است .:Sham:
نکته دیگر اینکه بلی قران معجزه بودنش به این است که هر کسی در هر سطح معرفت که باشد میتواند از این منبع فیض بهره مند گردد یعنی از پایین ترین سطح تا بالاترین آن که خاص امام معصوم است سپس علماء دین ، مردم معمولی حتی یک شخص بی سواد و خدا توانسته کتابی را معجزه قرار دهد که خاص عده معدودی نباشد که در قیامت دیگران بگویند این کتاب برای ما نبود و فقط برای عده ای خاص بود .
معجزه الهی به گونه ای است که برای همه مسلمانان و تمامی جهانیان اتمام حجت است . و هر کسی بدان تمسک جوید و عقاید خود را به قران تحمیل نکند حتما سخن و قول حق را خواهد یافت.
در باره تعدا ایات و سور نیز باید گفت یقینا افرادی بودند که اگر مثلا قران از ایات فعلی کوتاهتر بود باز میگفتند چرا طولانی تر نبود و یا چرا از این که هست کوتاه تر نبود.
عزیز من چرا برای اثبات ذهنیت خود به آیه های قرآن هم رحم نکرده و بدون توجه بکل آیه و آیات پس و پیش آن[="red"] تکه ای از یک آیه را علم کرده[/] و تفسیر به رای می کنی ؟؟؟؟
بفکر خودت شما گفتی و ما هم پذیرفتیم ؟؟؟؟/
این اهل الذکر اصلا هیچ ربطی به ائمه ی شیعه ندارد بلکه [="red"]اهل الذکر یعنی یهودیان پیرو تورات[/]
آنکه گفته منظور امامان شیعه هست بشدت تفسیر بر اساس هدف و ذهنیت خود کرده و معانی آیه را درک نکرذه است
جناب نوری ما هنوز منتظریم!خواهشن دست از سفسطه بردارید و جواب بدهید !!!!:Labkhand:
.
با سلام
دوست گرامی میشه بگید از کدام ردیات سخن میگوید!؟
در مورد قرآن اگر مطلبی وجود داشت که تا حالا تو بوق و کرنا زده بودند؟!
بنده در دنیای اینترنت هیچ محدودیتی ندارم!میشه منبع بدید که این ردیات کجاها بودن که تابحال بنده و خیلی از دوستان آنها را ندیدیم؟
بیشتر این مزخرفاتی و میگوید در سایتهای خردگرایان میباشد که اینقدر این شبهه ها پیش پا افتاده هستند که کسانی که کمی با قرآن آشنا باشند متوجه پیش پا افتادگی آنها میشوند!
نمونه ای که درست یک سال پیش عنوان کرده بودند را میتوانید با این عنوان پیدا کنید( ۶۰ تناقض و اشتباه قرانی )
که پاسخی دندان شکن در رد این شبهه ات دریافت کردند !
یا علی
سلام
چناب آقای رضا
مربوط به چهار سال قبل میشود سایت زندیق یا درفش کاویان الآن که هیچ دسترسی ندارم
[=Century Gothic]در مورد آخرین شبهه یک سال پیش بود که در سایتها منتشر کردند!جناب متحیر !
دوست عزیز عنوان کردم که مطلبی نبوده که جواب محکمی به آنها داده نشده باشد!
میتوانید جوابیه تمامی شبهه ات را از اینجا دریافت کنید!
.
.
[=century gothic]نوری مراقب باش که خداوند در قرآن به مشرکان چه پاسخی داده!و دست از مغلطه بردار!
عده اي از مشركان قرآن را ساختۀ پيامبر دانسته و ميگفتند قرآن چيزي جز افسانۀ پيشينيان نيست و آنها توانايي آوردن متني مانند قرآن را دارند
خداوند ميفرمايد: (وَاِذا تُتلي عَلَيهِمْ ءايتُنا قالُوا قَدْ سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا اِنْ هذا اِلّا اَساطيرُ الْاَولينَ) «و هنگامي كه آيات ما بر آنها خوانده ميشود،
ميگويند: شنيديم؛ (چيز مهمي نيست)
ما هم اگر بخواهيم مثل آن را ميگوييم؛[=century gothic]اينها همان افسانههاي پيشينيان است؟» [=century gothic]
[=12]
نقل
Originally Posted by غلامعلی نوری
و اذ قال قضاوت یا غلامعلی !!!! ما لک!!! جزاک الله خیرا !!!!
فات بایه ان کنت من الصادقین !!!
ببله بهمین راحتی آیه ای از قول شما نقل کردم و معجزه کردم
بگردید تا ببینید چقدر مطلب علمی و غیر علمی می توانید از آن بیرون بکشید !!!!!!::
[=century gothic]
در مقابل اين ادعاي مشركان بود كه خداوند آنها را به مبارزات دعوت كرد و فرمود: [=century gothic](فَليَأتوا بِحَديثٍ مِثلِه اِن كانوا صدِقينَ)[=century gothic]«اگر راست ميگوييد سخني همانند آن بياوريد»
در آيهاي ديگر بعد از ياد آوري ادعاي آنها ميفرمايد: (اَمْ يَقولونَ افْتَرئهُ قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفْتَرياتٍ وَدعوا مَنِ استُطَعتُمْ مِنْ دونِ اللهِ اِن كُنْتُم صدقينَ) «آيا ميگويند: «او بدروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگي است)»؟!
بگو: «اگر راست ميگوييد شما هم ده سورۀ ساختگي همانند قرآن بياوريد؛ و تمام كساني را كه ميتوانيد –غير از خدا – (براي اين كار) دعوت كنيد!» و علت اينكه انسانها توانايي مبارزه با قرآن را ندارند معجزه بودن آن است معجزه يعني امري خارق العاده همراه با تعدي و سالم از معارضه كه خداوند آن را به دست پيامبرش پديد ميآورد، تا نشان رسالت او باشد.
علم و دانایی از شروط لازم باور و ایمان است ولی کافی نیست.............
حصول ایمان شرایطی دارد که همگی نیاز مند کسبش هستیم !
همانطور که بین اسلمنا و امنا هم تفاوت بسیار هست
جناب آقای غلامعلی خدای متعال تفسیر کتاب کریمش را به پیامبرش صلی الله علیه و آله و ایشان هم به اهل بیت خود واگذار کرده است.
اهل بیت علیهم السلام روش مورد قبول را در روایات بیان کرده اند که اگر کسی روشی غیر از روش آنها را بکار بندد دچار تفسیر به رای خواهد شد. عجیب آن است که شما دیگرانی را که به روش اهل بیت علیهم السلام تمسک کرده اند، متهم به تفسیر به رای می کنید در حالیکه خود بر خلاف روش اهل بیت تفسیر می کنید!
در روایتهای متعددی از معصومین علیهم السلام وارد شده که «نحن اهل الذکر» که به برخی از آنها در ذیل اشاره می شود:
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْر( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج23 172 باب 9)
والسلام علی من اتبع الهدی
با سلام به دوستان
در تأیید کلام استاد سعید بنده هم باید عرض کنم که در روايات زيادي آمده است كه مقصود از اهل ذكر امامان معصوم: ميباشند، به عنوان نمونه بنده هم به چند روايت در اينباره اشاره ميكنيم:
1. امام رضا(ع) به كساني كه آية فوق را به دانشمندان يهود و نصاري تفسير ميكردند فرمود: سبحان الله مگر چنين چيزي ممكن است؟ اگر ما به علماي يهود و نصاري مراجعه كنيم مسلماً ما را به مذهب خود دعوت ميكنند،
سپس فرمود: اهل ذكر ما هستيم.
(ر.ك: تفسير نورالثقلين، الحويزي، ج 3، ص 57، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان / تفسير نمونه، همان، ج 11، ص 245.)
2. امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه ميفرمايد: ذكر قرآن است، و اهل بيت پيامبر اهل ذكرند و از آنها بايد سؤال شود.
(ر.ك: تفسير نورالثقلين، همان، ص 55.)
3. در روايت آمده است كه از اميرالمؤمنين دربارة اين آيه شريفه پرسيده شد، حضرت در جواب فرمود: به خدا سوگند كه اهل ذكر ما هستيم، اهل علم و معدن تأويل و تنزيل (قرآن) ما هستيم، از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود: من شهر علمم و علي در آن است...
(ر.ك: شواهد التنزيل، الحافظ الحاكم الحسكاني، تحقيق و تعليق شيخ محمد باقر محمودي، ج 1، ص 432ـ437، مؤسسه الطبع و مجمع الثقافة الاسلامية.)
من به موجودیت ، وحدانیت و حضور خدا ایمان دارم
اما
از کجا یقین کنم قرآن از جانب خداست؟
زندگانی اشخاصی به نام امامان داستانهای ساخته ذهن بشر نیست؟
سلام دوست من احتمالی که دادی صرف احتمالش خوبه ولی اگه قرار باشه همه تاریخ عالم و آدم وهمه معلومات دیگه رو یه ازکجا معلومه اولش بگذاریم میشه زیرآب همه چی را زد ولی آخه هرعلمی هم قواعد خودشو داره تاریخ هم مثل سایر علوم حساب و کتب داره سندی مدرکی ببین دوست من تو از کجا میگی فردوسی شاعر بوده یاکوروش پادشاه ایران حالا اگه یه ازکجامعلوم که بذاری اولش تاریخ وادبیاتمون را دادی به باد
با سلام تبسم عزیز
برای آنکه حقیقت چیزی را بتوانی باور کنی باید خود به دنبال حقیقت بروی و از افراد معتمد کمک بگیری و برای انکه بفهمی قران از طرف خدا است اول باید ان شخصی را که قران بر او نازل شده و همچنین مکان و زمان نزولش را مورد بررسی قرار دهی و بعد با مطالعه قران (البته نه روزنامه وار در واقع با تدیر)
وتطبیق این دو با هم و مقایسه علومی که در ان بیان شده با علم روز (البته ممکن است علمی تو قران باشد به علم آن را ثابت نکرده باشد)قیاس کنی و ان زمان است که به حقیقت آن پی خواهی برد(البته شایان ذکر است که برای آنکه به حق بودن قران بتوانی ایمان بیاوری باید از خود خدا بخواهی چون این شک طبیعی است و از خدا بخواه حقیقت را آنجور که هست به تو بنمایاند چ.ن اگر قران را به نیت آنکه ثابت کنی که غیر الهی است بررسی کنی به همین نتیجه خواهی رسید :Sham:)