جمع بندی ماده اولیه آفرینش چه بوده است؟

تب‌های اولیه

424 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقل قول:
اما اگه من هی برم توی راست هی بیام توی چپ چی میشه؟ این خدای ذهن شما گیج میشه!

درود بر شما.
چرا باید گیج بشه؟!
یک کامپیوتر جیبی هم با انتخاب های متعدد گیج نمیشه! چه برسه به خدا!
شما با هر انتخاب در هر لحظه سوالی از خدا می پرسید و جوابش رو بسته به نوع سوالتون دیر یا زود دریافت می کنید.
خدا که یک فرد نیست بخواد از انبوه سوالات گیج بشه!
بنظرم کامنت قبلیتون خیلی جاهاش اشکال داره.

[="DarkOliveGreen"]

antijahl;784527 نوشت:
درود بر شما.
چرا باید گیج بشه؟!
یک کامپیوتر جیبی هم با انتخاب های متعدد گیج نمیشه! چه برسه به خدا!
شما با هر انتخاب در هر لحظه سوالی از خدا می پرسید و جوابش رو بسته به نوع سوالتون دیر یا زود دریافت می کنید.
خدا که یک فرد نیست بخواد از انبوه سوالات گیج بشه!
بنظرم کامنت قبلیتون خیلی جاهاش اشکال داره.

خب خود شما هم دارید میگید خدا از یک کامپیوتر جیبی که کمتر نیست!

منم همینو میگم. پس خدا از روی انتخاب ما ایندمون رو نمیفهمه چون اگه اینجوری بود خدا نبود کامپیوتر بود![/]

[="Franklin Gothic Medium"]

lili2020;784282 نوشت:
درست اشاره کردید ما هر چه باشیم غیر از خدا نمی تونیم باشیم ماده اولیه خلق جهان غیر از وجود خدا نیست
حالا سوال اینه که وقت ماده اولیه آفرینش از خداست آیا تمام مخلوقات هم می توانند خدا باشند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ببخشید حقیر چنان چیزی نگفتم ... بعضاً برخی از علما چنان چیزهایی را می‌گویند که مثلاً اولین مخلوق در اصل خلق نشده است چون وجودش موجود است با وجود خدا و نه به ایجاد خدا، ولی این حرف اشتباه است و خیلی هم اشتباه است، به همین دلیل هم برخی دیگر از علما به شدت مخالفند که صحبتی از صادر اول به عنوان صادر شده و نه خلق شده به میان آید ... تا جایی که حقیر فهمیدم ...
اگر دقت کنید حقیر با اشاره به روایت عالم اهل بیت علیهم‌السلام بیان کردم که خلقت از مشیت خدا آغاز شد و نه از ذات خدا ... یعنی علت‌العلل ذات خدا نیست، که اگر بود چون ذات خداوند به قول خودشان وجود واجب است پس علت تامه‌ی به وجود آمدن همه چیز است که واجب است و علت که تام شود هم معلول هم ناچار از به وجود آمدن خواهد بود و به این ترتیب خداوند ناچار از خلق کردن خلقتی خواهد شد که خلق نموده است و می‌شود همانکه یهود گفتند دستان خدا بسته است ... سبحان الله ... بلکه اراده‌ی خداست که علت تامّه‌ی خلقت است و ما موجود هستیم به اراده و خواست و مشیّت خدا نه به وجود خدا ... بالاتر از مشیّت و اراده‌ی خدا دیگر اصلاً عقلی نیست که بعد آنجا نیاز به قوانین عقلی از قبیل قانون علیت باشد ... از مشیّت خدا بالاتر کسی راه به شناخت خدا ندارد و حتی اسماء و صفات هم در ذیل مشیّت خدا قرار می‌گیرند، چنانکه در همان حدیث امام رضا علیه‌السلام آمده که دومین مخلوق خدا حروف هستند و در تفسیر حروف هم آمده که هر کدام از حروف یکی از نام‌های خداوند هستند ... مثلاً حرف باء همان بهاء الله است و غیره ...
بنابراین هیچ موجودی نمی‌تواند خدا باشد ... بلکه حداکثر می‌تواند در مقام اسماء و صفات قرار بگیرد، چنانکه فرمودند العبودیّة جوهرٌ کنهه ربوبیّة ... یعنی عبودیت گوهری است که در کنه آن ربوبیت قرار دارد ...
اینکه اهل بیت علیهم‌السلام یقیة الله هستند هم باز به معنای صادر شده از خدا و بقیه‌ی خدا بودن به آن معنا نیست ... چنان معنایی بر خلاف توحید است ... و الله العالم
lili2020;784282 نوشت:
ویک سوال مهم تر از اون این که تا وقتی دنیای اطراف ما برای پیدایشش دلیل مادی داره چگونه می شه به وجود خالقی غیرمادی رسید؟انرژی که خلق نمی شه که بخواد خالقی داشته باشه طبق نظریه نسبیت انیشتین

اگر قصد دارید خالقیت خدا را متوجه شوید باید پل میان مشیت خداوند و ذات خدا را بشناسید که ناممکن است چون عقل خودش در مقام مشیت خدا قرار دارد و به بالای آن راه ندارد و راهی برای شناخت فوق آن را نداریم ... اما اگر قصد دارید خالقیت خدا را از مشیّت خداوند به پایین مطالعه نمایید دیگر مشکلی نیست، راه سخت هست ولی عبورپذیر است، برای ما نباشد با توجه به ظرفیت و استعدادهایمان به هر حال هستند راسخون در علمی که این مطالب را بدانند ... به طور خاص تا جایی که حقیر دیدم ما دیگر ماده و غیر ماده نداریم و تفاوت‌ها اعتباری هستند ... مثل اینکه شما پنج انگشتان را ببندید و اسمش را بگذاریم مشت، این به آن معنا نیست که مشت یک چیزی خیلی متفاوت از انگشتان دستتان باشد ... تعاریف هیچ کدام جامع و مانع به معنای واقعی نیستند ... تمایز ماده از غیرماده یک تمایز حقیقی نیست بلکه تمایزی است که به قول خارجی‌ها بر اساس convention است ... چون از نظر کاربردی مناسب بوده که فرقی میان آن‌ها قائل شویم تا بتوانیم بحث کنیم و لازم نباشد مدام به اختلاف‌ها اشاره نماییم از این تعاریف استفاده کرده‌ایم ... حالا آن تعاریف را در دست نداریم و ارتباط میان آن‌ها را گم کرده‌ایم و گمان کرده‌ایم دو چیز کاملاً‌ متفاوت هستند ... مگرنه علم‌الأسماء که حضرت آدم علیه‌السلام داشته‌اند قاعدتاً تمام این مشکلات امروز علم را می‌توانست برطرف نماید اگر به آن دسترسی داشتیم ...
در فیزیک هم کسی که می‌گوید انرژی خلق نمی‌شود یا مجموع ماده و انرژی در جهان ثابت است (که منطقاً این حرف قطعیتی درش نیست و حتی چه بسا بشود بر مبنای فرمایش خداوند که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» خلاف آن را نیز نتیجه گرفت) به هر حال یک مقدار اولیه برای انرژی و ماده فرض نموده است که حالا آن مقدار قرار نیست دیگر تغییر نماید، در نتیجه همان مقدار اولیه است که خلق شده است لا من شیء ... گرچه با مطلبی که در پست قبل بیان گردید در اصل انرژی خلق شده است و ماده چیزی نیست جز یک میدان گرادیان در فضا ... فضا هم یک میدان انرژی است ... با این حساب خلق ماده از انرژی به سادگی انداختن یک سنگ است در یک استخر ... گرچه مسأله حتماً به این سادگی‌ها نیست و اینها تنها یک دورنمای مقدماتی از عالمی است که بیشتر آن کشف نشده است ... و الله العالم

این مطالب را یک نظریه‌پردازی فرض نمایید تا یک پاسخ قطعی ... اینها نظر اسلام نیست بلکه برداشت ما از نظر خدا و اهل بیت علیهم‌السلام است و تا مهر تأیید اهل بیت علیهم‌السلام را نخورده باشد یک جریان علمی است که نقد می‌کند و نقد می‌شود تا ان شاء الله رشد نماید ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

روح سبز;784529 نوشت:
[="DarkOliveGreen"]

خب خود شما هم دارید میگید خدا از یک کامپیوتر جیبی که کمتر نیست!

منم همینو میگم. پس خدا از روی انتخاب ما ایندمون رو نمیفهمه چون اگه اینجوری بود خدا نبود کامپیوتر بود!

[/]

درود بر شما.
چرا دیگه.آینده ی ما تابع انتخابهای معدومیست که توسط ما ایجاد خواهند شد.
تا ایجاد نشوند آینده ی ما ایجاد نخواهد شد.
خداوند تنها حداقل و حداکثر ظرفیت وجودی مارو بهش علم داره. نه جزییات نهایی رو.
تقریبا مثل بازی فوتبال. میشه حدس زد اما با یقین نمیشه نتیجه رو اثباتا نشون داد چون انتخابهای زیادی در زمین بازی بوجود میاد.
ببینید دوست عزیز، میدونم باورش براتون سخته و خلاف عقایدتونه، اما محاله خدا در صورت وجود داشتن! از آینده ی موجودات صاحب اختیار باخبر باشه.محال.
یا علم تفصیلی حضوری خدا، یا اختیار.
بین این دو تناقض است و قابل جمع نیستند.

[="Franklin Gothic Medium"]

مهدی 17771;784494 نوشت:
من با اینکه گفته بشه برای خدا چیزی حاصل شد مشکل دارم .

antijahl;784503 نوشت:
من مشکلی ندارم. زیرا در آیه 66 انفال فعل خدا دانست وجود دارد در آیه ناسخ.

مهدی 17771;784512 نوشت:
منم دیدم راستش نظری ندارم . چون برای من یقین وجود داره که خداوند میدونست پس یکم برام سخته ترجمه ی تحت الفظی رو قبول کنم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و ببخشید که میان بحثتان وارد شدم،
بخش مورد مناقشه «الْآنَ خَفَّفَ اللَّـهُ عَنكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا» است، ولی مشکلی ندارد، چرا که «عَلِمَ» در اینجا به معنای «فهمید» نیست و به معنای «فهماند» است، یعنی معلوم کردن برای دیگران و نه عالم شدن برای خود ... فعل «عَلِمَ» به معنای «عَلَمْ» کردن و شناسا کردن است، مثل پرچم (عَلَمْ) برافراشتن که همگان آن را ببینند، گرچه در مورد ابتلائات الهی مهم است که خود شخصی که مبتلی شده است حق را در مورد خودش متوجه شود تا ضعف و قوت خودش را بشناسد و در صدد اصلاح ضعف یا تقویت نقطه‌ی قوت خودش برآید ... در نتیجه ترجمه‌ی این بخش از آیه هم این می‌شود که خداوند الآنی به شما تخفیف داد که معلومتان گشت که در شما ضعفی هست، مگرنه خودش همیشه می‌دانست و زمان برای خداوند مطرح نیست و چطور محدود به زمان باشد وقتی خود زمان و تمام محدودیت‌های آن مخلوق خدا هستند؟
یا علی علیه‌السلام

عامل;784406 نوشت:
سلام علیکم

اولا تقسیمات بشرط شیء، لا بشط و بشرط لا، از تقسیمات ماهیت اند نه وجود، به عبارتی مقسم در این تقسیمات، ماهیت است نه وجود.

ثانیا وجود عین تحقق است، اما این تحقق در ظرف های متفاوت ممکن است اتفاق بیافتد، گاهی این تحقق نزد عالم است که میشود وجود علمی و گاهی خارج است که میشود وجود خارجی. در این تقسیم، مقسم کما کان وجود است نه ماهیت.

الفاظ اعتبارات ماهیت دو مفهوم خاص و عام دارن که مفهوم عامش از زمان ملاصدرا رایج شده که برای وجودم استفاده می شن (که کاربردشون مشابه استفاده برای ماهیته.)

عامل;784406 نوشت:

ما هم گفتیم خداوند علم ذاتی به شی دارد و منظور ما وجود علمی شی بود نه وجود خارجی اش. تفاوت علم ذاتی و فعلی هم از همین جا ناشی میشود که قبل از تحقق اشیاء، آنها نزد عالم وجود علمی دارند و بعد تحقق، علاوه بر وجود علمی وجود عینی هم خواهند داشت. بنابراین اراده الهی به وجود علمی، عینیت می بخشد. و آیه مذکور هم ناظر به همین بحث است.

من بازم متاسفانه نظرم تغییری نکرد. حرف شما چیز پیچیده ای نیست.

A وجود علمی داره: A وجود داره و خارجیت نداره.
A وجود خارجی داره: A وجود داره و خارجیت نداره.

پس علم به شیء خارجی تعلق نگرفته، بلکه به قسمتی از ماهیت شیء (که خارجیت ازش گرفته شده، نه خود شی) تعلق گرفته. ماهیت شیء شیء نیست.

درود جناب سین.
اگر علم به معنای دانست باشد، ابی به معنی پدر است.
اگر علم به معنای معلومشان گشت باشد! ابی به چه معناست در این آیه:
واذ قال ابراهیم لابیه ازر اتتخذ اصناما آلهه

[="Franklin Gothic Medium"]

antijahl;784545 نوشت:
درود جناب سین.
اگر علم به معنای دانست باشد، ابی به معنی پدر است.
اگر علم به معنای معلومشان گشت باشد! ابی به چه معناست در این آیه:
واذ قال ابراهیم لابیه ازر اتتخذ اصناما آلهه

بسم الله الرحمن الرحیم
درود،
به معنای پدر یا هر کس دیگری که پدر خطابشان می‌کردند، از جمله عمو ... نقل قول در اینجا از قول یک شخص است و اشکالی ندارد اگر از گویش خود او استفاده شده باشد و چون ایشان عمویشان را هم پدر صدا می‌کردند پس در اینجا از قول ایشان اینطور بیان شده است ...
معنای معلوم کردن برای شخص خاص یا گروه خاصی تنها در این آیه بیان نشده است و جاهای دیگری هم در قرآن آمده است، مثلاً:

إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْ‌حٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْ‌حٌ مِّثْلُهُ ۚ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَ اللَّـهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ [آل‌عمران، ۱۴۰]
اگر شما را زخمى رسد آن گروه [كافران] را نيز زخمى مانند آن رسيد، و اين روزها [پيروزيها و شكستها] را ميان مردمان مى‌گردانيم [تا آنها را بيازماييم‌] و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده‌اند باز شناساند [يعنى تا معلوم سازد و بشناساند، و آنان كه نمى‌دانند بدانند] و از شما شهيدانى [يا گواهانى] برگيرد و خدا ستمكاران را دوست ندارد

:Gol:

antijahl;784538 نوشت:
چرا دیگه.آینده ی ما تابع انتخابهای معدومیست که توسط ما ایجاد خواهند شد.

antijahl;784538 نوشت:
یا علم تفصیلی حضوری خدا، یا اختیار.
antijahl;784538 نوشت:

بین این دو تناقض است و قابل جمع نیستند.

سلام دوباره

این اینده برا من ایجاد میشه نه خدا. برای خدا گذشته و اینده بی معناست.زمان برا من میگذره نه خدا

زمان برا کارکتر طبق زمان ساخته شده بازی میگذره. و زمان و گذرش برای سازندش رخ نمیده.

antijahl;784538 نوشت:
ببینید دوست عزیز، میدونم باورش براتون سخته و خلاف عقایدتونه، اما محاله خدا در صورت وجود داشتن! از آینده ی موجودات صاحب اختیار باخبر باشه.محال.

مشکلی که در تمام تفکر های دوستانی مثل شما بزرگوار هست اینکه از پایه شروع نکردن.

گفتید خدا در صورت وجود داشتن. پس اول باید خدا رو ثابت کرد براتون که اصلا همچین کسی هست یا نه بعد وارد اینکه این خدا و یا خداها چه خصوصصیتی دارن که باید خدا خطاب بشن و چه برتری به ما دارن!

نقل قول:
گفتید خدا در صورت وجود داشتن. پس اول باید خدا رو ثابت کرد براتون که اصلا همچین کسی هست یا نه بعد وارد اینکه این خدا و یا خداها چه خصوصصیتی دارن که باید خدا خطاب بشن و چه برتری به ما دارن!

درود بر شما جناب روح سبز.
من لازم نمی بینم وجود خدا یا خدای ادیان رو اثبات کنم. چه منفعتی برام داره؟!
اما می بینم که خدای ادیان از دید فلاسفه ی اسلامی به تبعیت از افکار صدرا، یک خدای شرور انگاشته شده و جبر بر تمام موجودات مستولی شده. من با رد نظریه جبری نگری صدرا و اثبات نظریه اختیار انگاری خودم، بجای خدای شرور صدرا، یک خدای کریم و مهربان به شما معرفی کردم. این که خیلی خوبه!
درود جناب سین.
اما بعد؛ عرض کنم پس چرا بجای لیعلم الله از علم استفاده شده که این شبهه بوجود بیاید؟!
علم دانست نیست ، اب پدر نیست، ذنب گناه نیست، موسی قاتل نیست، شیطان به هر پیامبری القائاتی نمی کند، ضال بمعنی گمراه نیست بلکه بمعنی سرگردان در بیابان های مکه است ووو
ببینید عزیز، یا این زبان عربی نیست که شما و طیف شما آموخته، یا خود اعراب از معانی واژه های زبانشان بی خبر بوده اند تا همین اواخر!
به قولی: عرب از که آموختی؟ از بی عربان؟!
دوستی می گفت مشکل این نیست که بعضی خود را نماینده ی خدا در زمین بدانند، این مشکل همیشه بوده و راهکار دارد؛ بلکه مشکل اینجاست گروهی پیدا شوند و خدا را نماینده ی خود در آسمانها بدانند!
در اینصورت دین خدا را هر جور بخواهند اصلاح! می کنند و به مردم عرضه می کنند...
علم تفصیلی حضوری با تعلق وجود، چه جوابی داره در مورد علم ذاتی خدا به کسانی که انسان به دنیا اومدن و خوک و بوزینه از دنیا رفتن؟!

سین;784531 نوشت:
[="Franklin Gothic Medium"]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ببخشید حقیر چنان چیزی نگفتم ... بعضاً برخی از علما چنان چیزهایی را می‌گویند که مثلاً اولین مخلوق در اصل خلق نشده است چون وجودش موجود است با وجود خدا و نه به ایجاد خدا، ولی این حرف اشتباه است و خیلی هم اشتباه است، به همین دلیل هم برخی دیگر از علما به شدت مخالفند که صحبتی از صادر اول به عنوان صادر شده و نه خلق شده به میان آید ... تا جایی که حقیر فهمیدم ...
اگر دقت کنید حقیر با اشاره به روایت عالم اهل بیت علیهم‌السلام بیان کردم که خلقت از مشیت خدا آغاز شد و نه از ذات خدا ... یعنی علت‌العلل ذات خدا نیست، که اگر بود چون ذات خداوند به قول خودشان وجود واجب است پس علت تامه‌ی به وجود آمدن همه چیز است که واجب است و علت که تام شود هم معلول هم ناچار از به وجود آمدن خواهد بود و به این ترتیب خداوند ناچار از خلق کردن خلقتی خواهد شد که خلق نموده است و می‌شود همانکه یهود گفتند دستان خدا بسته است ... سبحان الله ... بلکه اراده‌ی خداست که علت تامّه‌ی خلقت است و ما موجود هستیم به اراده و خواست و مشیّت خدا نه به وجود خدا ... بالاتر از مشیّت و اراده‌ی خدا دیگر اصلاً عقلی نیست که بعد آنجا نیاز به قوانین عقلی از قبیل قانون علیت باشد ... از مشیّت خدا بالاتر کسی راه به شناخت خدا ندارد و حتی اسماء و صفات هم در ذیل مشیّت خدا قرار می‌گیرند، چنانکه در همان حدیث امام رضا علیه‌السلام آمده که دومین مخلوق خدا حروف هستند و در تفسیر حروف هم آمده که هر کدام از حروف یکی از نام‌های خداوند هستند ... مثلاً حرف باء همان بهاء الله است و غیره ...
بنابراین هیچ موجودی نمی‌تواند خدا باشد ... بلکه حداکثر می‌تواند در مقام اسماء و صفات قرار بگیرد، چنانکه فرمودند العبودیّة جوهرٌ کنهه ربوبیّة ... یعنی عبودیت گوهری است که در کنه آن ربوبیت قرار دارد ...
اینکه اهل بیت علیهم‌السلام یقیة الله هستند هم باز به معنای صادر شده از خدا و بقیه‌ی خدا بودن به آن معنا نیست ... چنان معنایی بر خلاف توحید است ... و الله العالم

اگر قصد دارید خالقیت خدا را متوجه شوید باید پل میان مشیت خداوند و ذات خدا را بشناسید که ناممکن است چون عقل خودش در مقام مشیت خدا قرار دارد و به بالای آن راه ندارد و راهی برای شناخت فوق آن را نداریم ... اما اگر قصد دارید خالقیت خدا را از مشیّت خداوند به پایین مطالعه نمایید دیگر مشکلی نیست، راه سخت هست ولی عبورپذیر است، برای ما نباشد با توجه به ظرفیت و استعدادهایمان به هر حال هستند راسخون در علمی که این مطالب را بدانند ... به طور خاص تا جایی که حقیر دیدم ما دیگر ماده و غیر ماده نداریم و تفاوت‌ها اعتباری هستند ... مثل اینکه شما پنج انگشتان را ببندید و اسمش را بگذاریم مشت، این به آن معنا نیست که مشت یک چیزی خیلی متفاوت از انگشتان دستتان باشد ... تعاریف هیچ کدام جامع و مانع به معنای واقعی نیستند ... تمایز ماده از غیرماده یک تمایز حقیقی نیست بلکه تمایزی است که به قول خارجی‌ها بر اساس convention است ... چون از نظر کاربردی مناسب بوده که فرقی میان آن‌ها قائل شویم تا بتوانیم بحث کنیم و لازم نباشد مدام به اختلاف‌ها اشاره نماییم از این تعاریف استفاده کرده‌ایم ... حالا آن تعاریف را در دست نداریم و ارتباط میان آن‌ها را گم کرده‌ایم و گمان کرده‌ایم دو چیز کاملاً‌ متفاوت هستند ... مگرنه علم‌الأسماء که حضرت آدم علیه‌السلام داشته‌اند قاعدتاً تمام این مشکلات امروز علم را می‌توانست برطرف نماید اگر به آن دسترسی داشتیم ...
در فیزیک هم کسی که می‌گوید انرژی خلق نمی‌شود یا مجموع ماده و انرژی در جهان ثابت است (که منطقاً این حرف قطعیتی درش نیست و حتی چه بسا بشود بر مبنای فرمایش خداوند که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» خلاف آن را نیز نتیجه گرفت) به هر حال یک مقدار اولیه برای انرژی و ماده فرض نموده است که حالا آن مقدار قرار نیست دیگر تغییر نماید، در نتیجه همان مقدار اولیه است که خلق شده است لا من شیء ... گرچه با مطلبی که در پست قبل بیان گردید در اصل انرژی خلق شده است و ماده چیزی نیست جز یک میدان گرادیان در فضا ... فضا هم یک میدان انرژی است ... با این حساب خلق ماده از انرژی به سادگی انداختن یک سنگ است در یک استخر ... گرچه مسأله حتماً به این سادگی‌ها نیست و اینها تنها یک دورنمای مقدماتی از عالمی است که بیشتر آن کشف نشده است ... و الله العالم

این مطالب را یک نظریه‌پردازی فرض نمایید تا یک پاسخ قطعی ... اینها نظر اسلام نیست بلکه برداشت ما از نظر خدا و اهل بیت علیهم‌السلام است و تا مهر تأیید اهل بیت علیهم‌السلام را نخورده باشد یک جریان علمی است که نقد می‌کند و نقد می‌شود تا ان شاء الله رشد نماید ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

من هم معتقدم خداوند برای خلقت ما اراده می کند( همین اراده اش موجب مرز بندی خودش می شه) ولی جنس ما چیزی جدا از ذاتش نمی تونه باشه چون اگه ما غیر از خدا باشیم خداوند شریک پیدا می،کنه چون ذاتی وجود داره که از اون نیست و خداوند به اون ذات محیط نیست در واقع خدا می شود همه چیز منهای اون ذات خلق شده و این گونه خداوند محدود می شه. و شریک پیدا می کنه و اون ذره ناچیز در مقابلش ابراز وجود می کنه چون همان طور که گفتم خدا به اون احاطه نداره
در مورد مطلب دوم مثال مچ و انگشتان دست، آنها هر دو مادی اند ولی بین ماده و غیر ماده هیچ وجه اشتراکی نمی شه در نظر گرفت

antijahl;784456 نوشت:
درود بر شما جناب عرفان علوی.
تقدیر بعد از اراده است؟!
اما صفات عالم و "قادر" صفات ذاتی هستند
و
اراده صفت فعل خداست!
الان چگونه صفت ذاتی خدا را خارج از ذات می دانید؟!
با فرض شما، خداوند قبل از اراده اش قادر نیست، فقط عالم است!!!
عرض کردم مسئله بسیار پیچیده است.

عرض کردم که این مقادیر در علم ذاتی موجود هستند.
این نیست که خدا در ذاتش از مقدار قدرت خود بی خبر باشد!
شما دیگر از آن طرف بام دارید می افتید!!!

سلام.

اراده اگر ذاتی بود و عین ذات همه افعال الهی در عرض وجود حق قرار میگرفت نه در طول وجودش،خداوند قبل از ایجاد اهلیت اراده را دارد نه اینکه اراده نیز عین ذاتش باشد،اراده یک امر انتزاعیست و ذات حق مبرا از انتزاع میباشد به عبارتی اراده از مقام فعل انتزاع میشه نه از مقام ذات...قادریت و عالمیت میتونه باشه بدون اینکه اراده ای کنه و فعلی داشته باشه عین حضرت عالی ....

خب این میشه که شما علم حق به زمان اینده رو ناقص میدونید،یعنی خدا نسبت به اینده جاهله!!!همه علم حق در افعالش در حین است!!!!!!!و میگید خدا به افعالش قبل ایجاد جاهل بوده،در حین عالمه، و این علم هم خارج از ذاته!!!!!دیگه این شیر، شیر بشو نیست یال و کوپالی نمونده براش......خب شما ثابت کن خدا از یک دقیقه بعد من بی خبره؟؟کاری نداره که....

---------------------------------------------

نقل قول:
خب این میشه که شما علم حق به زمان اینده رو ناقص میدونید،یعنی خدا نسبت به اینده جاهله!!!همه علم حق در افعالش در حین است!!!!!!!و میگید خدا به افعالش قبل ایجاد جاهل بوده،در حین عالمه، و این علم هم خارج از ذاته!!!!!دیگه این شیر، شیر بشو نیست یال و کوپالی نمونده براش......خب شما ثابت کن خدا از یک دقیقه بعد من بی خبره؟؟کاری نداره که.

سلام و درودها بر شما.
خدا نسبت به انتخاب های آتی موجود مختار علم اجمالی دارد نه تفصیلی. این بمعنای جهل نیست. آگاهی تفصیلی خدا نسبت به موجود معدوم (وجود قبل از ایجاد)، محال است و علم و قدرت خدا به امور محال تعلق نمی گیرد. فرقی ندارد عدم در گذشته باشد یا در آینده. عدم عدم است.
گویا فراموش کردید، بنده همان ابتدا عرض کردم تفصیل حصولیست. حصول به واسطه نیاز دارد. واسطه غایب نیست، معدوم است. پس تحصیل علم تفصیلی بدون واسطه محال است.
دقیقن همین وضعیت در عدم ابتدایی هستی هم وجود دارد. آنچه هست، علم خدا به قدرت خودش است. یعنی علم اجمالی به معدوماتی که هنوز ایجاد نشده اند. چرا تفصیلی نیست؟ چون واسطه ی حصول علم هنوز ایجاد نشده و معدوم است.
در واقع در هر دو حالت، علمی وجود ندارد که خدا بخواهد به آن عالم باشد. علم باید باشد تا عالم باشد. بدون وجود علم، عالمی هم وجود نخداهد داشت.
اما یک دقیقه بعد شما. هنوز معدوم است. نه شما و نه خدا نمی دانید که شما یک دقیقه بعد چه انتخابهایی خواهید کرد.
یک فوتبالیست در زمین نمی داند یک دقیقه بعد چکار خواهد کرد. اگر بخواهد به یک دقیقه بعد خودش عالم باشد، باید به یک دقیقه بعد همه ی بازیکنان، داوران، تماشاگران، وضع آب و هوا ووو سرایت به همه ی هستی... عالم باشد.
به همه ی اینها نمی تواند عالم باشد بدون علم تفصیلی پیش از ایجاد.
ثابت کردیم علم تفصیلی نسبت به معدوم محال است، و یک دقیقه بعد شما فعلا معدوم است.
پس علم به یک دقیقه بعد محال است و علم و قدرت خدا به امور محال تعلق نمی گیرد.
این همان نکته ی ظریف مسئله ست که گفتم.
بنده می توانم برایتان تبیین کنم، اما قادر نیستم بجای شما درک کنم این مسئله را.
موفق باشید.

antijahl;784782 نوشت:
سلام و درودها بر شما.
خدا نسبت به انتخاب های آتی موجود مختار علم اجمالی دارد نه تفصیلی. این بمعنای جهل نیست. آگاهی تفصیلی خدا نسبت به موجود معدوم (وجود قبل از ایجاد)، محال است و علم و قدرت خدا به امور محال تعلق نمی گیرد. فرقی ندارد عدم در گذشته باشد یا در آینده. عدم عدم است.
گویا فراموش کردید، بنده همان ابتدا عرض کردم تفصیل حصولیست. حصول به واسطه نیاز دارد. واسطه غایب نیست، معدوم است. پس تحصیل علم تفصیلی بدون واسطه محال است.
دقیقن همین وضعیت در عدم ابتدایی هستی هم وجود دارد. آنچه هست، علم خدا به قدرت خودش است. یعنی علم اجمالی به معدوماتی که هنوز ایجاد نشده اند. چرا تفصیلی نیست؟ چون واسطه ی حصول علم هنوز ایجاد نشده و معدوم است.
در واقع در هر دو حالت، علمی وجود ندارد که خدا بخواهد به آن عالم باشد. علم باید باشد تا عالم باشد. بدون وجود علم، عالمی هم وجود نخداهد داشت.
اما یک دقیقه بعد شما. هنوز معدوم است. نه شما و نه خدا نمی دانید که شما یک دقیقه بعد چه انتخابهایی خواهید کرد.
یک فوتبالیست در زمین نمی داند یک دقیقه بعد چکار خواهد کرد. اگر بخواهد به یک دقیقه بعد خودش عالم باشد، باید به یک دقیقه بعد همه ی بازیکنان، داوران، تماشاگران، وضع آب و هوا ووو سرایت به همه ی هستی... عالم باشد.
به همه ی اینها نمی تواند عالم باشد بدون علم تفصیلی پیش از ایجاد.
ثابت کردیم علم تفصیلی نسبت به معدوم محال است، و یک دقیقه بعد شما فعلا معدوم است.
پس علم به یک دقیقه بعد محال است و علم و قدرت خدا به امور محال تعلق نمی گیرد.
این همان نکته ی ظریف مسئله ست که گفتم.
بنده می توانم برایتان تبیین کنم، اما قادر نیستم بجای شما درک کنم این مسئله را.
موفق باشید.

سلام.

چگونه علم به عدم تعلق میگیرد؟؟؟علم میتونه به وجود ماهیت تعلق بگیره که اونم ظهور وجود ذهنی است،که ما میگیم ماهیت،چیزی که اصلا انحایی از وجود برایش تصور نیست علم تا ابد هم نمیتونه بهش تعلم بگیره،عزیز جان عالم یعنی علم قائم به ذات،و علم نیز از سنخ وجود است،نتیجتا علم که وجود است تعلق به وجود میگیرد،خود ماهیت هم عرض کردم که علم به وجودش تعلق میگیرد نه خود ماهیتش ماهیت همان ظهور این وجود است در ذهن.....نفس انسان نیز مراتب مختلف علم است از نفس نوزاد گرفته تا نفس یک ادم بالغ صورتهای علمی از خارج میشه مراتب مختلف نفس نه اینکه نفسی باشه و صوری عارض بشه بهش مثل شتر و زنگولش .....

فرق من و خدا همینه دیگه که نفس بنده بایس از معلوم بالعرض که در خارجه یک صورت علمی تصور کنه و از این صورت علم به اون موجود عینی پی ببره که این علم انفعالی است به عبارتی در علم حصولی موجود عینی مقدم به وجود علمی است،و علم حصولی برای حق کلا منتفی است،چون خود ذات حق مبدا ایجاد موجودات است نتیجتا موجودات عینی از وجود علمی حق ایجاد شده اند یعنی علم حق ایجابی و فعلی است نه انفعالی ،این علم نیز ربطی ندارد که موجودی وجود عینی داشته باشد یا نداشته باشد،چون وجود علمی تقدم رتبی دارد به وجود عینی ....پس حضرت حق قبل از ایجاد نیز علم به عینیات دارد...

از طرفی شما علم خودتونو ثابت کردید که از اینده بی خبر است،چون ویژگی نفس خودتون براتون مشخصه،ولی همین علم حضرت عالی که معلوم خداست نیز چنین است،شما مو رو میبنید و خدا پیچش مو اونچه ما از اتفاقات میبینیم همه ناظر به همون اتفاقه ولی کسی که همه جزئیات را بدونه دیگر زمان و اینده و گذشته براش بی معنیه،افتادن یک برگ از نظر ما یک اتفاقه ولی خدا میداند این برگ کی میفته چون همه جزئیات عالم در مسببات عالم دخیلن و تدبیر و مسببات عالم همه رو جز به جز خدا میدونه.....

علم حصولی و با واسطه!!!!!!!!! با تمام خصوصیاتش برای حق منتفی است،علم حصولی کاشف از وجود عینی شئ نیست در ثانی این علم مسبوق به وجود عینی شئ است نتیجتا انفعالیست ....و اخر اینکه بندگان صالحی که خبر از اینده اشخاص میدن علمشون از حضرت حق بالاتره حتما...

درود بر شما جناب عرفان علوی.
ما که نگفتیم شیئیت و ماهیت ازلی بدون وجود موجود شده!
اشیاء ازلی، ماهیت شون بر وجود خدا قائم است اما بصورت بسیط نه مجزا.
شما درست می فرمایید ماهیت بدون وجود نمیشه، منم نگفتم میشه.
منتها شما می فرمایید ماهیت مثلا ما در علم ذاتی خدا وجودش کجاست؟ عرض می کنم وجود ما مقادیری محدود از علم و قدرت خداست.
لطفا نفرمایید نمیشه!
چون مثال زدم سیمرغ ماهیتی ست که وجود خارجی ندارد، پس وجودش بر دیگر موجودات قائم است.
پس ماهیات بنده و شما در ازل موجود است و خدا قبل از اراده بر ایجاد مقادیری که وجود مارا ایجاد می کند، به ما علم اجمالی دارد، بعد از اراده بر ایجاد ما علم تفصیلی حاصل می شود. چرا حاصل؟ چون بواسطه ی ایجاد ما این علم ایجاد شده.
پس تکلیف ماهیات ازلی مشخص شد که بدون وجود نیستند.
بعدش عرض کنم منظور از وجود بنده و شما که این جسم مادی نیست. منظور میزان قابلیت درک علم و قدرت الهی ست. حالا تا در این جسم قرار نگیریم، میزان واقعی قابلیت مشخص نیست، میزان کمال ما مشخص نیست. با حضور وجود ما در ماده، امکان بررسی میزان قابلیت ما فراهم می شود.
انتخاب های ما این میزان را مشخص می کند نه چیز دیگر.
در مورد نقش انتخاب هم قبلا مفصل توضیح دادم.
اما خبر از آینده.
زمانی که من یا شما انتخاب نکرده ایم در آینده چه کنیم، علمی در این خصوص وجود ندارد. اما همینکه تصمیم گرفتیم و انتخاب کردیم علم به انتخاب موجود می شود.
گفتیم تمام انتخابهای ممکن از انتخابهای ما در علم حق موجود و محتمل است. وقتی تصمیم گرفته شد، وقتی انتخاب صورت گرفت، از بین همه ی انتخاب های ممکن یکی برگزیده شده، پس علمی پیدا شده.
حالا می خواهد مثلا ده سال طول بکشد تا انتخاب مان را عملی کنیم، مهم نیست.
مهم این است انتخابمان را کرده ایم.
این انتخاب های قطعی موجودات مختار، هنگام و پیش از موعد، پیش بینی آینده را برای صاحب علم اجمالی ممکن می کند.
ض کنید شخصی در زندگی تصمیم قطعی گرفته که با اسلام بجنگد. مثلا ابولهب. این انتخابش وقتی قطعی شد، خدا در زمان حال از این انتخاب مطلع شده و باقی مراحل زندگی این فرد که وابسته به این انتخاب هستند هم تثبیت و مشخص می شود.
بعد خدا به این واسطه پیش بینی می کند این فرد اهل آتش است.
به همین خاطر موجود مختار تا می تواند باید در انتخابات قطعی محتاط باشد تا به جبر خودش مبتلا نگردد.
این ابتلا به جبر نفس، مقوله ی دیگریست که بحثی جدتگانه می طلبد و اینجا فقط به آن اشاره کردم که عواقب تعجیل در انتخاب قطعی را گوشزد کنم.
به همین علت گفته اند در مواردی که با قطعیت نمی توانید تصمیم بگیرید چه چیز درست و چه چیز غلط است توقف کرده و انتخاب نکنید.

[=Franklin Gothic Medium]

antijahl;784625 نوشت:

درود جناب سین.
اما بعد؛ عرض کنم پس چرا بجای لیعلم الله از علم استفاده شده که این شبهه بوجود بیاید؟!

بسم الله الرحمن الرحیم
درود جناب ضد‌جهل
ما مشکلی با این مسأله نداریم، اینکه چرا خداوند از این لفظ استفاده کند و از لفظ دیگری استفاده نکند در دایره‌ی حکمت خدا قرار می‌گیرد و تلاش برای فهم آن هم تلاش برای فهم حکمت خواهد بود ... شما اگر آیه‌ی ۷ سوره‌ی آل‌عمران را در نظر بگیرید، «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ، يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ»، می‌بینید که آیات قرآن از یک جهت به دو دسته‌ی محکم و متشابه تقسیم می‌شوند که دسته‌ی متشابه آن دستمایه‌ی کسانی که «في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» است قرار می‌گیرند تا آن‌ها را مطابق رأی و نظر خودشان تفسیر کرده و فتنه‌گری نمایند، حال آنکه مؤمنین در این موارد به «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» مراجعه کرده و تفسیر حقیقی آن آیات را از ایشان می‌پرسند ...

هدف از آیات قرآن آموزش به همراه جلوگیری از ایجاد شبهات نیست، این قرآن را همان خدایی نازل کرده است که دنیا را محل ابتلاء انسان‌ها قرار داده است، خود قرآن هم محل ابتلاء است چنانکه شتر صالح علیه‌السلام نیز هم دلیل روشن بود بر نبوت صالح علیه‌السلام و هم محل ابتلاء مردم بود، چنانکه اهل بیت علیهم‌السلام نیز هم آیات کبری خدا بوده و هستند و هم در عین حال محل ابتلاء مردم بوده و هستند «البابُ المُبتلی بِهِ الناس»، چنانکه اوج این امتحانات مثلاً در کربلاء رخ داد و در سقیفه رخ داد و در ماجرای مجروح کردن حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها رخ داد ... قرآن تنها نیست و مبیّن دارد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به اعتراف شیعه و سنی در نزدیک رحلتشان فرمودند که دو ثقل گران‌بها را نزد شما می‌گذارم که از هم جدا نمی‌شوند و کسی که به آن دو متمسک شود هرگز گمراه نمی‌شود، یعنی کسی که فقط به قرآن بسنده کند و بگوید «حسبنا کتاب الله» او به شدت مستعد گمراهی است و بلکه در وسط گمراهی است ... در خود قرآن هم آمده که ای پیامبر برایشان تبیین کن آنچه را که برایشان آورده‌ای ... آن مخاطبان قرآن همگی یا اکثراً عرب بودند یا عربی می‌دانستند ولی باز باید قرآن برایشان تبیین می‌شد ... این مورد که شما روی آن دست گذاشته‌اید تنها مثال از این دست نیست، مثال برای آن بسیار است، مثل آنکه خداوند فرموده است در وضو از انگشتان تا آرنج را بشویید، اهل سنت گمان کرده‌اند که یعنی از سرانگشتان به سمت آرنج را بشوید حال آنکه اینطور نیست، خداوند می‌توانست طوری بگوید که شبهه‌ای مطرح نشود ولی باید فرق باشد میان آنکسی که قرآن را از اهل قرآن می‌گیرد و کسی که فقط خودش و مثل خودش را قبول دارد ...

antijahl;784625 نوشت:
علم دانست نیست ، اب پدر نیست، ذنب گناه نیست، موسی قاتل نیست، شیطان به هر پیامبری القائاتی نمی کند، ضال بمعنی گمراه نیست بلکه بمعنی سرگردان در بیابان های مکه است ووو

قرآن عربی هست ولی این مسأله جزئیات زیادی دارد که نباید نادیده انگاشته شوند ... اول اینکه لغات آن عربی است ولی ایرادی ندارد اگر گویش یک پیامبری که مثلاً به زبان دیگری سخن می‌گفته است با اصطلاحات همان پیامبر بیان شده و صرفاً ترجمه گردند، این مسائل چیزهایی نیستند که ما متوجه آن‌ها بشویم و فقط اگر ظاهر را گرفتیم به یک سری مشکلات می‌خوریم که در عقایدمان شک خواهیم کرد (مثل اینکه در عقاید ما پدر و مادر و تمامی اجداد انبیاء علیهم‌السلام باید از شرک بریء بوده باشند ولی آذر مشرک و بلکه یک بُت‌ساز بوده است)، در این شرایط همان را می‌گوییم که مؤمنان در آیه‌ی ۷ سوره‌ی آل‌عمران گفتند، اینکه «آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»، سپس تفسیر آیات را به مبیّن‌های راستین قرآن که توسط خود قرآن معرفی شده‌اند محول می‌نماییم و از ایشان می‌آموزیم و می‌بینیم که مطلب دقیقاً آنطور که به ذهن ما رسیده بوده است نبوده و بلکه طور دیگری بوده است که در مجموع مشکلی در عقایدمان پیش نخواهد آمد ...
بله علم به معنای دانست هست ولی نه لزوماً همیشه ... اب به معنای پدر هست ولی باز نه همیشه، اگر قومی بوده باشد که در آن قوم به عمویشان که بزرگشان کرده هم می‌گفته‌اند پدر امکان دارد در قرآن هم چنین چیزی مشاهده شود ... بله موسی علیه‌السلام قاتل نبودند، بودند ولی این قتل از جمله قتل‌های ناحق نبوده است و بار منفی گناه را ندارد و حتی مکروه هم نبوده است ... و قص علی هذا ...
antijahl;784625 نوشت:
ببینید عزیز، یا این زبان عربی نیست که شما و طیف شما آموخته، یا خود اعراب از معانی واژه های زبانشان بی خبر بوده اند تا همین اواخر!

این زبان عربی است ولی عربی که ما می‌دانیم یک علم بشری است، مثل شناخت ما از هر زبان دیگری، در واقع زبان‌شناسی هم یک علم معمولی است و بریء از نواقص و اشتباهات نیست ... اینکه بگویند «دختر» از چه ریشه‌ای آمده است به این معنا نیست که حتماً‌ از همان ریشه گرفته شده باشد، اینکه بگویند «علم» به معنای دانست است هم یک نظر عالمانه است که معصوم از اشتباه بودن یا ناقص بودن نیست ... اگر نگاهی به کتاب‌های لغت عربی بیاندازید می‌بینید که وقتی یک کلمه را بیان می‌کنند مثلاً می‌گویند که فلان فرد یا افراد از این کلمه در فلان کاربردها استفاده کرده‌اند و معنای بهمان را از آن منظور داشته‌اند ... و اتفاقاً یکی از مراجع ایشان برای فهم معانی لغات هم خود قرآن است و البته به اشعار شعرا و ادبا هم استناد می‌کنند و احتمالات متعددی را هم گاه مطرح می‌کنند و بعد می‌گویند که مثلاً در فلان آیه احتمالاً فلان معنا منظور باشد ... اصلاً به این سادگی نیست که شما تصور کرده‌اید که اگر یک نفر عرب باشد دیگر باید از ابتدا تا انتهای قرآن را که عربی است راحت متوجه شود ... خودم قرآنی دارم چاپ سوریه که در حواشی آن بسیاری از لغات و اصطلاحات آمده در آیات را به عربی توضیح داده است و هیچ لزومی هم ندارد که همه‌ی آن توضیحات هم دقیق و کامل باشند ... مگرآنکه ما بخواهیم غیرعلمی بحث کنیم و فرض را بر این بگذاریم که تمام علم عربی نزد ما و یا حتی عرب‌زبان‌هاست و در نتیجه قرآن غلط است و یا اینجا حتماً فلان معنا را نمی‌تواند بدهد ...

در ذیل یکی از آیات قرآن روایتی را دیدم که در آن معصوم علیه‌السلام فرموده بودند که این بیان غیر بیان بشر است و منظور از فلان چیز اینجا بهمان چیز است و مردم در اشتباه هستند که چنان برداشت کرده‌اند ... شما ممکن است این روایت را اینطور برداشت کنید که پس قرآن به زبان عربی نیست و به زبان خداست که شبیه به عربی است! ولی بنده اینطور برداشت می‌کنم که عربی که نزد ما متداول است ناقص است و قرآن که عاری از هر نقصی است نمی‌تواند برای ما و عرب‌زبان‌ها به طور کامل درک شود، چرا که برخی معانی برخی از واژه‌ها را اصلاً نمی‌دانند یا در اثر کثرت استعمال بر یک موضوع خاص از دیگر معانی‌ آن واژه غافل شده‌اند و غیره و غیره ... این مورد اخیر که در اثر کثرت استفاده از یک واژه برای یک کاربرد خاص معنایی برای آن کاربرد خاص به معنای اصلی واژه اضافه و در واقع به آن تحمیل گردد را در لغتنامه‌ها گاهی زیاد می‌بینید اگر رجوع کرده باشید، حتی در احادیث هم هست که مثلاً چرا به قاطر گفتند «عد» و از این قبیل که باز می‌رساند گاهی یک واژه در اصل معنای دیگری می‌داده که بعدها به علت کثرت استعمال در یک کاربرد خاص در معنای دیگری هم به کار رفته است ... یک نظر دیگر هم این است که بگوییم قران علاوه بر ظاهر تعداد زیادی بطن دارد و الفاظ چنان انتخاب شده‌اند که تمامی معانی ظاهری و باطنی را بتوان در صورت اشراف داشتن به عربی (که ویژگی اهل بیت علیهم‌السلام است و علمای بشری در مرحله‌ی نظریه‌پردازی و حدس و گمان هستند) دریافت ...

antijahl;784625 نوشت:
به قولی: عرب از که آموختی؟ از بی عربان؟!

خیر! بلکه از خدایی که عربی را زبان حضرت آدم علیه‌السلام در بهشت قرار داد و ایشان کسی بودند که علم‌الأسماء به ایشان داده شد و معانی را درست می‌دانستند .. بعد از هبوط حضرت ایشان علیه‌السلام به زمین اما زبانشان تغییر کرد، گرچه ظاهراً زبان عبادت تمام انبیاء علیهم‌السلام عربی بوده است ... اما اعراب زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله امّی بودند و عموماً خواندن و نوشتن نمی‌دانستند ... تا چه برسد به دانستن دستور زبان و علم زبان‌شناسی به صورت کامل ... تمام دستور زبان و علم زبان‌شناسی را هم پایه‌اش را یکی از شاگردان حضرت علی علیه‌السلام فراهم نمود و یا لااقل تجدید بنایش از ایشان است ... همچنین اتفاقاً شاید برایتان جالب باشد که بسیاری (اگر نگویم بیشتر) لغتنامه‌های عربی را هم ایرانیان نوشته‌اند که عجم بودند و نه عرب (گرچه اکثراً سنی‌مذهب بوده‌اند)، مثل راغب اصفهانی که از اسمش معلوم است کجایی است ... پس آنچه که به طعنه بیان فرمودید را باید مورد تجدید نظر قرار دهید اگر به راستی ضدّجهل هستید ...
antijahl;784625 نوشت:
دوستی می گفت مشکل این نیست که بعضی خود را نماینده ی خدا در زمین بدانند، این مشکل همیشه بوده و راهکار دارد؛ بلکه مشکل اینجاست گروهی پیدا شوند و خدا را نماینده ی خود در آسمانها بدانند!
در اینصورت دین خدا را هر جور بخواهند اصلاح! می کنند و به مردم عرضه می کنند...

دوستتان درست گفته است ... خیلی‌ها از دین خدا سوء استفاده کرده و می‌کنند ... ولی چه ربطی به بحث ما داشت؟ ... شما سعی کنید که وقتی ایمان آوردید از ایمانتان سوء استفاده نکنید و دعا بفرمایید که ما هم از ایمانمان سوء استفاده نکنیم و یا تظاهر به ایمان داشتن و بعد سوء استفاده از آن هم نکنیم ...
antijahl;784625 نوشت:
علم تفصیلی حضوری با تعلق وجود، چه جوابی داره در مورد علم ذاتی خدا به کسانی که انسان به دنیا اومدن و خوک و بوزینه از دنیا رفتن؟!

خدایی که محدود به زمان نیست را بی‌معناست که بگوییم از قبل می‌دانست یا نه، خداوند همه چیز را می‌داند و بلکه همه چیز را خلق کرده است، از گذشته را تا آینده را، برای خداوند خلق کردن یک لحظه و تمام لحظات از ازل تا ابد با هم فرقی ندارد ... فقط مراقب باشید که درگیر جبرگرایی نشوید چرا که این بیان منجر به جبرگرایی نخواهد شد ... ما و شما مختاریم که چه راهی را انتخاب کنیم ولی هر انتخابی که کنیم را خداوند چون از پیش می‌دانسته است که چه انتخابی خواهیم کرد همانطور برایمان رقم زده است ... حالا می‌خواهد انسان به دنیا آمدن و خوک از دنیا رفتن باشد و یا می‌خواهد هر چیز دیگری باشد ...
اما اصطلاحاتی که به کار بردید را به طور کامل متوجه نشدم، علم تفصیلی حضوری با تعلق وجود، در جریان بحث‌های گذشته‌اتان با دوستان دیگر نیستم، اگر می‌خواهید جواب دهم لطفاً با زبان ساده سؤالتان را بفرمایید و تا می‌شود از اصطلاحات دوری کنید ...

با تشکر

antijahl;784833 نوشت:
درود بر شما جناب عرفان علوی.
ما که نگفتیم شیئیت و ماهیت ازلی بدون وجود موجود شده!
اشیاء ازلی، ماهیت شون بر وجود خدا قائم است اما بصورت بسیط نه مجزا.
شما درست می فرمایید ماهیت بدون وجود نمیشه، منم نگفتم میشه.
منتها شما می فرمایید ماهیت مثلا ما در علم ذاتی خدا وجودش کجاست؟ عرض می کنم وجود ما مقادیری محدود از علم و قدرت خداست.
لطفا نفرمایید نمیشه!
چون مثال زدم سیمرغ ماهیتی ست که وجود خارجی ندارد، پس وجودش بر دیگر موجودات قائم است.
پس ماهیات بنده و شما در ازل موجود است و خدا قبل از اراده بر ایجاد مقادیری که وجود مارا ایجاد می کند، به ما علم اجمالی دارد، بعد از اراده بر ایجاد ما علم تفصیلی حاصل می شود. چرا حاصل؟ چون بواسطه ی ایجاد ما این علم ایجاد شده.
پس تکلیف ماهیات ازلی مشخص شد که بدون وجود نیستند.
بعدش عرض کنم منظور از وجود بنده و شما که این جسم مادی نیست. منظور میزان قابلیت درک علم و قدرت الهی ست. حالا تا در این جسم قرار نگیریم، میزان واقعی قابلیت مشخص نیست، میزان کمال ما مشخص نیست. با حضور وجود ما در ماده، امکان بررسی میزان قابلیت ما فراهم می شود.
انتخاب های ما این میزان را مشخص می کند نه چیز دیگر.
در مورد نقش انتخاب هم قبلا مفصل توضیح دادم.
اما خبر از آینده.
زمانی که من یا شما انتخاب نکرده ایم در آینده چه کنیم، علمی در این خصوص وجود ندارد. اما همینکه تصمیم گرفتیم و انتخاب کردیم علم به انتخاب موجود می شود.
گفتیم تمام انتخابهای ممکن از انتخابهای ما در علم حق موجود و محتمل است. وقتی تصمیم گرفته شد، وقتی انتخاب صورت گرفت، از بین همه ی انتخاب های ممکن یکی برگزیده شده، پس علمی پیدا شده.
حالا می خواهد مثلا ده سال طول بکشد تا انتخاب مان را عملی کنیم، مهم نیست.
مهم این است انتخابمان را کرده ایم.
این انتخاب های قطعی موجودات مختار، هنگام و پیش از موعد، پیش بینی آینده را برای صاحب علم اجمالی ممکن می کند.
ض کنید شخصی در زندگی تصمیم قطعی گرفته که با اسلام بجنگد. مثلا ابولهب. این انتخابش وقتی قطعی شد، خدا در زمان حال از این انتخاب مطلع شده و باقی مراحل زندگی این فرد که وابسته به این انتخاب هستند هم تثبیت و مشخص می شود.
بعد خدا به این واسطه پیش بینی می کند این فرد اهل آتش است.
به همین خاطر موجود مختار تا می تواند باید در انتخابات قطعی محتاط باشد تا به جبر خودش مبتلا نگردد.
این ابتلا به جبر نفس، مقوله ی دیگریست که بحثی جدتگانه می طلبد و اینجا فقط به آن اشاره کردم که عواقب تعجیل در انتخاب قطعی را گوشزد کنم.
به همین علت گفته اند در مواردی که با قطعیت نمی توانید تصمیم بگیرید چه چیز درست و چه چیز غلط است توقف کرده و انتخاب نکنید.

سلام.

ماهیات ذات مصادیقشان هستند از جهتی ماهیات حکم سلبی نیز دارند در هر حال در مقام ذات خبری از ماهیات نیست....

اونچه بین مراتب جدایی انداخته حدود ان مراتب است مثلا در مرتبه نفس ادمی حد علم اجمالی باعث جدایی ان با علم تفصیل است ولی در مرتبه ذات حدی نیست تا جدایی و حجابی نیز باشد ذات حق در عین اینکه ظاهره باطنه در عین حال اوله و اخره یعنی حد باطن اونو از ظاهر جدا نمیکنه.علم حق در مقام ذات در عین اجمال علم تفصیل نیز هست حدی نیست تا جدایی و حجابی نیز باشد...

وجود علمی همه اشیا در ذات بدون حدود موجود است .....

علم حق به اینده ارتباطی به انتخاب بنده ندارد که علم حق تابع علم من باشه بلکه انتخاب و علم من نیز معلومه حقه و تابع علم خدا در ثانی انتخاب شرط وقوع فعل نیست باکه انتخاب یکی از علل معد در وقوع فعله افعال ادمی و نیاتش تابع علل معدد زیادی است و مجموع این علل که به صدور فعل میانجامد میشه علت تامه خدا به همه این علل علم دارد پس انتخاب شرط وقوع فعل نیست تا علم حق تابع اتخاب من گردد ..ً....نتیجتا انتخاب شخص نیز به واسطه حق صورت میگیرد و شخص استقلالی ندارد بلکه عین ربط و نیاز به حقه حتی انتخابانش....

نتیجتا خداوند در مرتبه ذات به موجودان علم اجمال در عین تفصیل میباشد ودر مرنبه فعل تجلی وجود علمی به وجود عینی است...علم الهی به اینده نیز به حکم لساطت وجودی حق و فعلش برایش حاضر است به عبارتی وجود پراکنده در زمان به صورت جمعی در علم حق وجود دارد ...حرکت و گذشته و اینده مال مرنبه مادیست در مرتبه غیر مادی ابتدا و انتها قابل جمع و حاضر است...اگه غلط املایی هست معذرت با گوشی تایپ میکنم.

[="Franklin Gothic Medium"]

lili2020;784741 نوشت:
من هم معتقدم خداوند برای خلقت ما اراده می کند( همین اراده اش موجب مرز بندی خودش می شه) ولی جنس ما چیزی جدا از ذاتش نمی تونه باشه چون اگه ما غیر از خدا باشیم خداوند شریک پیدا می،کنه چون ذاتی وجود داره که از اون نیست و خداوند به اون ذات محیط نیست در واقع خدا می شود همه چیز منهای اون ذات خلق شده و این گونه خداوند محدود می شه. و شریک پیدا می کنه و اون ذره ناچیز در مقابلش ابراز وجود می کنه چون همان طور که گفتم خدا به اون احاطه نداره

بسم الله الرحمن الرحیم
ممنون از تذکر بجایتان ... ما غیر از خدا هستیم ولی اینکه چه باشیم به مکانیزم خلقت لامن‌شیء برمی‌گردد که ورای این عالم رخ داده است ... به شخصه بعید می‌دانم بشود به طور کامل به آن علم پیدا کرد، مگر از طریق وحی خداوند خودش خبری دهد که اجمالاً به آن علمی پیدا کنیم و همانقدر کفایتمان کند ... اجالتاً دو مسأله را باید در نظر داشت، یکی اینکه «لَمْ يَلِدْ» و دیگری اینکه «وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (یا «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ») ... یعنی اولاً خداوند خداوند تولید نمی‌کند و خلق کردن به معنای تولید کردن نیست و به قول شما وجود جدیدی ایجاد نمی‌شود، ثانیاً خداوند هیچ مثل و مانندی ندارد، نه تماماً و نه جزئاً ... ظاهراً باید از این دو مطلب کمک گرفت که دچار شرک نشویم ... به هر حال طبیعی است که باید مسأله‌ی وحدت وجود را از سوره‌ی توحید متوجه شد ...
lili2020;784741 نوشت:
در مورد مطلب دوم مثال مچ و انگشتان دست، آنها هر دو مادی اند ولی بین ماده و غیر ماده هیچ وجه اشتراکی نمی شه در نظر گرفت

شما مگر می‌دانید که ماده چیست و غیر ماده چیست که بعد بگوییم بینشان ارتباط و اشتراکی هست یا نیست؟

نقل قول:
لطفاً با زبان ساده سؤالتان را بفرمایید

در چنبره ی حضورت ای بی معنی
انکار وجود نور حق باطل شد
یک ذره به ناگه از عدم بیرون جست
امکان تمام ماعدا حاصل شد

ایجاد به قدرت تو تقدیر گرفت
بی لحظه و بی مکان ولی شرط حدود
هر شیء که لازم است را واجد کرد
در طول نظام مند این چرخ کبود

در ذات تو علم مثل یک مشکات است
می سوزد و نور، حاصل قدرت توست
گر قدرت و علم، در نهایت باشند
نور از بن اختیار، چون خواهد رست؟!

می پرسم ازین که اختیارات مرا
محصور به واجبات جبرت کردی؟
یا علم به فعل و انتخابات مرا
از عامل اختیار می آوردی؟

در صورت اختیار، جبریست عیان
محدود به ممکنات و مقدور ازل
اجمال به احتمال و حاضر در ذات
تفصیل به انتخاب و محصول علل

دارای ترتب است آگاهی ها
تا کنه وجود حق هویدا بشود
آیینه ی اختیار باید باشد
تا چهره ی حق تمام معنا بشود

معنای دقیق نور بر نور دگر
علمیست که بعد علم دیگر باشد
تا علم به انتخاب، حاصل نشود
یک نور دگر کجا میسر باشد؟

چون علم خدای، بی نهایت باشد
بر عرصه ی "انتخاب"، پایانی نیست
تفسیر خدا و قدرت و علم خداست
واگویه ی راز کردگار ازلیست

تعریف نموده خویش را در خلقت
تا چهره ی خویش را تماشا بکند
هر لحظه ز اختیار، علمی زاید
تا معنی "بی حدود" انشا بکند

هر علم که کشف می شود نوری بر
انوار قدیم نور حق افزاید
پایان که ندارد این فرا آگاهی
از روغن زیت، علم ها می زاید

تفسیر چراغ و نور، این است، همین
می سوزد و نور تازه ای می آید
آن سوخت بی نهایت مخزن علم
چون سوخته شد به نور می افزاید!

اجمال- بساطت- علم پیشین- مخزن
مشکات- و سوخت- حاضر و شیء- قدیر
تفصیل- حصول- کثرت و علم- و نور
از سوخت به نور و نور، بر نور، ظهیر

سین;784882 نوشت:
[="Franklin Gothic Medium"]
بسم الله الرحمن الرحیم
ممنون از تذکر بجایتان ... ما غیر از خدا هستیم ولی اینکه چه باشیم به مکانیزم خلقت لامن‌شیء برمی‌گردد که ورای این عالم رخ داده است ... به شخصه بعید می‌دانم بشود به طور کامل به آن علم پیدا کرد، مگر از طریق وحی خداوند خودش خبری دهد که اجمالاً به آن علمی پیدا کنیم و همانقدر کفایتمان کند ... اجالتاً دو مسأله را باید در نظر داشت، یکی اینکه «لَمْ يَلِدْ» و دیگری اینکه «وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (یا «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ») ... یعنی اولاً خداوند خداوند تولید نمی‌کند و خلق کردن به معنای تولید کردن نیست و به قول شما وجود جدیدی ایجاد نمی‌شود، ثانیاً خداوند هیچ مثل و مانندی ندارد، نه تماماً و نه جزئاً ... ظاهراً باید از این دو مطلب کمک گرفت که دچار شرک نشویم ... به هر حال طبیعی است که باید مسأله‌ی وحدت وجود را از سوره‌ی توحید متوجه شد ...

شما مگر می‌دانید که ماده چیست و غیر ماده چیست که بعد بگوییم بینشان ارتباط و اشتراکی هست یا نیست؟

ما نمی تونیم غیر از خدا باشیم چون در اون صورت خداوند شریک پیدا می کنه و دلیلش رو هم عرض کردم ولی این خداوند برای خلقت نه خودش رو تغییر می ده و نه خدایان جدید تولید می کنه ما خدای یکتا هستیم و اون خدای یگانه و خدای یگانه ای تولید نمی کنه و حرف شما درسته
خداوند وقتی اراده خلقت موجودات را کرد فقط گفت کن فیکون و مرز بندی شد ولی تغییر نکرد ما همگی جانی هستیم که محدود شدیم
تمام هستی خداست وجود ما اعتباری است من از نظر این که شخصی به نام lili هستم عدمم ولی از نظر این که از خدا هستم وجود دارم
در مورد موضوع دوم هر چیزی که چیدمانی از انرژی نباشه یا دلیل مادی نداشته باشه غیرمادی است و ادعا کننده اش وظیفه اثباتش رو برعهده دارد

سلام علیکم

آورورا;784542 نوشت:
الفاظ اعتبارات ماهیت دو مفهوم خاص و عام دارن که مفهوم عامش از زمان ملاصدرا رایج شده که برای وجودم استفاده می شن (که کاربردشون مشابه استفاده برای ماهیته.)

اعتبارات ماهیت اولا و بالذات به ماهیت نسبت داده میشوند و ثانیا و بالعرض به وجود؛ بدین ترتیب نمیشه گفت این اعتبارات مال وجود است، بلکه حقیقتا متعلق به ماهیت اند و اگر به وجود نسبت داده میشوند، به واسطه ماهیت است نه بطور حقیقی.

آورورا;784542 نوشت:
A وجود علمی داره: A وجود داره و خارجیت نداره.
A وجود خارجی داره: A وجود داره و خارجیت نداره.
پس علم به شیء خارجی تعلق نگرفته، بلکه به قسمتی از ماهیت شیء (که خارجیت ازش گرفته شده، نه خود شی) تعلق گرفته. ماهیت شیء شیء نیست.

به نظرم شما هم حرف ما را میزنید با اندکی تفاوت!
اولا علم از سنخ وجود است نه ماهیت. آنجه به عنوان وجود ذهنی پدید می آید و گاهی مفهوم است و گاهی ماهیت شیء، سایه وجود علم است نه خود آن(اواخر ج2 اسفار، بحث وجود ذهنی)
ثانیا قبل از تحقق اشیاء، وجود خارجی نداریم تا علم به آن تعلق بگیرد! به عبارتی گاهی علم فعلی است و گاهی انفعالی و در اینجا مسلما علم فعلی(در مقابل انفعالی نه در مقابل ذاتی) منظور است.
ثالثا با تفکیک وجود علمی از وجود خارجی، ما در صدد اثبات بودن اولی و نبود دومی و همچنین مورد اشاره قرار گرفتن وجود علمی در آیه بودیم. نه اینکه این دو وجود یکی هستند.
با توجه به مقدمات مذکور، قبل از تحقق اشیا، چیزی نیست تا مورد اشاره قرار بگیرد، پس انچه مورد اشاره برای تحقق عینی و خارجی یافتن قرار میگیرد، همان وجود علمی است. البته این وجود منشا وجود خارجی قرار خواهد گرفت نه اینکه منفعل از آن باشد.(که در این صورت دور پیش می اید)

سلام

antijahl;784454 نوشت:
سلام.
ولی شیئی را پیدا کردم که موجود نبود و بعد از اراده خدا موجود شد.
آیه قرآن نظر شمارا رد و نظر مرا تایید می کند جناب عامل.
مجبور هستید بپذیرید متاسفانه.
اجتهاد در برابر نص غیرمجاز و غیرقابل قبول است و اگر بر این رای بمانید جلوتر از این نمی توانیم برویم.

موجود اعم از موجود ذهنی و علمی است.
شیء مذکور در ایه در نزد خداوند وجود علمی دارد و فعلا تحقق(وجود خارجی) پیدا نکرده است.
اگر این تفکیک را قائل نشوید دچار مشکلات زیادی شده و گرفتار تناقض خواهید بود!
اگر در پست های گذشته دقت کنید این مطالب گفته شده بود...
بنابراین فعلا بحث ادامه دارد...

سلام مجدد

antijahl;784516 نوشت:
حالا شما می خواهید بدانید خدا از ابتدا دقیقن می داند چه انتخابی صورت می گیرد؟ عرض کنم خیر. زیرا دقیق دانستن لازمه اش علم تفصیلیست و علم تفصیلی لازمه اش وجود است، در حالیکه انتخاب زنان پیامبر قبل از انتخاب، معدوم است، نه موجود و علم تفصیلی به معدوم محال است.

علم تفصیلی مستلزم جبر نیست!
علم داشتن به چیزی با ضمیمه شدن اراده وجود آن چیز سبب موجود شدنش میشود نه اینکه به صرف علم تحقق اشیا صورت بگیرد! اگر اینطور باشه(با توجه به اینکه خدا به تعداد موجوداتش علم داره) که باید در همان لحظه اول تمام موجودات و مخلوقات الهی موجود می شدند...
خدا اگر علم تفصیلی خود را برای بندگان بیان کند، برخی ناامید و برخی زیادی امید وار خواهند شد! حکمت الهی اقتضا میکند تا علم غیب را به همه بندگان عنایت نکند تا اختیار و قدرت انتخاب آنها تحت الشعاع قرار نگیرد و تعادل خوف و رجا برهم نخورد.

سلام علیکم

سین;784531 نوشت:
بلکه اراده‌ی خداست که علت تامّه‌ی خلقت است و ما موجود هستیم به اراده و خواست و مشیّت خدا نه به وجود خدا ...

علت تامه خلقت یک مجموعه است که یکی از آنها اراده است و شاید آخرین علت باشد که با ضمیمه شدن باعث تحقق اشیاء میشود. اراده، علم و ... همگی با هم علت تامه میشوند.

سین;784531 نوشت:
بنابراین هیچ موجودی نمی‌تواند خدا باشد ... بلکه حداکثر می‌تواند در مقام اسماء و صفات قرار بگیرد، چنانکه فرمودند العبودیّة جوهرٌ کنهه ربوبیّة ... یعنی عبودیت گوهری است که در کنه آن ربوبیت قرار دارد ...

احسنت!
انسان میتواند خلیفه شایسته ای باشد که اوصاف الهی را در خود تجلی بدهد نه بیشتر...

سین;784531 نوشت:
ه هر حال یک مقدار اولیه برای انرژی و ماده فرض نموده است که حالا آن مقدار قرار نیست دیگر تغییر نماید، در نتیجه همان مقدار اولیه است که خلق شده است لا من شیء ...

دقیقا...
ثابت بودن ماده و انرژی دلیلی بر ازلی و ابدی بودنش نیست و علت فاعلی را نمیتواند نفی کند.

با تشکر از توضیحاتتون
موفق باشید...

سلام

lili2020;784741 نوشت:
جنس ما چیزی جدا از ذاتش نمی تونه باشه چون اگه ما غیر از خدا باشیم خداوند شریک پیدا می،کنه

این بیان رو میشه با کمی تصحیح پذیرفت...
ما جزء ذات الهی نیستیم بلکه پرتوی از ذات اوئیم، به عبارتی همه موجودات تبلور ذات الهی اند اما نه به این معنا که ما جزء ذات او هستیم، چرا که ذات الهی ترکیب رو هم نمیپذیره!
یک ذات مستقل و پرتو هایی غیر مستقل و وابسته...

نقل قول:
موجود اعم از موجود ذهنی و علمی است.
شیء مذکور در ایه در نزد خداوند [="#FF0000"]وجود[/] علمی دارد و فعلا تحقق(وجود خارجی) پیدا نکرده است

سلام جناب عامل.
عرض کردم. ببینید استاد، بحث ما نتیجه نخواهد داد. تمام مباحث و اصلا دعوای بشر از آغاز تا امروز بر سر همین وجود قرمز رنگ کامنت شماست!
بعد شما به سادگی با ارسال یک پست قصد ختم دعوا را دارید.
13 صفحه بحث شد، اینهمه دلیل و آیه و حدیث آوردیم؛ اثبات شد به لحاظ عقلی و منطقی که وجود قبل از ایجاد محال است،
باز شما بر این امر محال تاکید دارید.
همین وجود قرمز رنگ محل دعواست.
خدا آن را ایجاد کرده؟
یا
خودبخود موجود بوده؟
نمی توانید پاسخ بدهید. چون دچار تناقض خواهید شد؛ پاسخ تان هرچه باشد!
پس سوال اینجاست، چرا وجود تناقض به این روشنی، دست از این عقیده ی باطل نمی کشید؟!
واقعا عجیب است.
شک ندارم شما هم این تناقض را می بینید. اما از چشم تان را می بندید و از آن عبور می کنید، چون خدای تان را درست نشناخته اید.
خدا را قادر بر امر محال به شما شناسانده اند . بر همین اساس، وقتی گفته می شود امور محال در حیطه ی علم . قدرت خدا قرار ندارد، فورا موضع می گیرید.
بنده از این جلوتر با شما نمی آیم. آنقدر همین سوال را تکرار می کنم تا جواب منطقی بدهید.
خدایی که با مغالطه بدست بیاید، با بت هیچ فرقی ندارد!

سلام

antijahl;784782 نوشت:
خدا نسبت به انتخاب های آتی موجود مختار علم اجمالی دارد نه تفصیلی. این بمعنای جهل نیست. آگاهی تفصیلی خدا نسبت به موجود معدوم (وجود قبل از ایجاد)، محال است و علم و قدرت خدا به امور محال تعلق نمی گیرد. فرقی ندارد عدم در گذشته باشد یا در آینده. عدم عدم است.

علم تفصیلی گاهی فعلی است و گاهی انفعالی.
علم انفعالی تابع وجود خارجی اشیا است اما علم فعلی اینچنین نیست.
ثانیا خداوند خارج از حد زمان است، پس همه چیز فعلا برای او حاضر است و قبل و بعد برای ماست نه برای او.
با پذیرش این دو مطلب، قبول علم تفصیلی قبل از ایجاد برای خدا ممکن است.
ثالثا شما اشکال وجود واسطه در علم حصولی خدا رو پاسخ ندادید...

سلام مجدد

antijahl;785169 نوشت:
خدا آن را ایجاد کرده؟
یا
خودبخود موجود بوده؟
نمی توانید پاسخ بدهید. چون دچار تناقض خواهید شد؛ پاسخ تان هرچه باشد!
پس سوال اینجاست، چرا وجود تناقض به این روشنی، دست از این عقیده ی باطل نمی کشید؟!

برای فهم جواب، مهمترین مساله اینه که تصور درستی از سوال داشته باشید.
در این آیه شریفه:
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (یس/82) کلمه شیء از دو حال خارج نیست:
1. شیء خارجی
2. شیء غیر خارجی(علمی)
در صورت اول، اگر شیء موجود است دیگر چرا خطاب کن به آن تعلق میگیرد؟ مگر تحصیل حاصل محال نیست؟
اما در صورت دوم، وجود علمی اشیا قبل از ایجاد نزد خدا وجود دارد، البته این علم جزء صفات ذاتی الهی است و اوصاف الهی مانند ذات او ازلی اند. پس خودی غیر ذات الهی ندارد تا شما بگویید خود به خود موجود بوده یا نه؟ صفات ذات عین ذات اند و مانند ذات ازلی اند.
بنابراین علم الهی تابع ذات اوست و وجود(علمی) قبل از ایجاد(خارجی) دارد. خطاب (کن) هم به علم تعلق گرفته و به همین ترتیب (فیکون) به موجود خارجی و تحقق آن مربوط خواهد بود.
موفق باشید...

[="Franklin Gothic Medium"]

lili2020;785068 نوشت:
ما نمی تونیم غیر از خدا باشیم چون در اون صورت خداوند شریک پیدا می کنه و دلیلش رو هم عرض کردم ولی این خداوند برای خلقت نه خودش رو تغییر می ده و نه خدایان جدید تولید می کنه ما خدای یکتا هستیم و اون خدای یگانه و خدای یگانه ای تولید نمی کنه و حرف شما درسته
خداوند وقتی اراده خلقت موجودات را کرد فقط گفت کن فیکون و مرز بندی شد ولی تغییر نکرد ما همگی جانی هستیم که محدود شدیم
تمام هستی خداست وجود ما اعتباری است من از نظر این که شخصی به نام lili هستم عدمم ولی از نظر این که از خدا هستم وجود دارم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار لی‌لی،
مطمئن نیستم ولی فکر می‌کنم وحدتی که شما در نظر دارید از نوع وحدت عددی باشد که مولا علی علیه‌السلام آن را رد می‌کنند:
[INDENT=2][=Franklin Gothic Medium]
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ نَضْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَطَاءِ بْنِ وَاصِلٍ السِّجْزِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ الشَّعْرَانِيُّ الْعَمَّارِيُّ مِنْ وُلْدِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْبَاقِي الْأَذَنِيُّ بِأَذَنَةَ «2» عَنْ أَبِي الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. [معاني الأخبار، النص، ص: ۵ و ۶]

ترجمه‌ی دست و پا شکسته‌ی حدیث این است که در بحبوحه‌ی جنگ جمل یک عرب نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌آید و می‌گوید آیا شما قائلید که خداوند واحد است؟ امام علیه‌السلام در پاسخ فرمودند که قول یکتایی خداوند بر چهار قسم است که دو تای آنها در مورد خداوند جایز نیست که بیان گردند و دو تای دیگر در مورد خداوند ثابت هستند، و اما دو قولی که مجاز به استفاده در مورد خداوند نیستند یکی این است که کسی بگوید خدا واحد است و منظورش از نظر عددی باشد، چرا که یکی که بعد از آن دویی نباشد در باب اعداد وارد نمی‌گردد، آیا ندیدی که کافر شد کسی (=مسیحیان) که گفت خداوند سه‌گانه است؟ و قول دوم که مجاز نیست این است که کسی خداوند را نوعی در کنار انواع دیگر قرار دهد (؟)، چرا که این کار تشبیه است و خداوند منزه است از آنکه شبیهی داشته باشد، اما دو قولی که در مورد خداوند ثابت است یکی این است که گفته شود او یگانه‌ای است که برای او در سایر اشیاء شبیهی نیست، و خداوند به راستی چنین است، و دیگر این است که گفته شود خداوند عرّ و جلّ بسیط است و قابل تقسیم نیست، نه از حیث وجود و نه از حیث عقل و نه از حیث وهم (احتمالاً به این معنا که قابل درک نیست چون برای فهمیدن نیاز به تقسیم داریم مگر در مورد بدیهیات :Gig:[=Franklin Gothic Medium]) و البته خدای ما چنین است ...

[/INDENT]
[=Franklin Gothic Medium] ممکن است بخشی را خوب ترجمه نکرده باشم، ببخشید، ولی لااقل بخش توحید عددی آن معلوم است که یعنی چه ... و البته بخش آخر آن هم همینطور که در آن خداوند را غیرقابل ا[=Franklin Gothic Medium]نقسام معرفی می‌نماید، با انقسام از هر نوعی، وجودی باشد یا عقلی و یا وهمی [=Franklin Gothic Medium]...

اما اگر اصرار دارید که برای مشرک نبودن باید ما خود خدا باشیم لطفاً نظرتان را بازتر کنید و به صورت کاملاً واضح بفرمایید ما چطور خداوند هستیم و در عین حال خدا نیستیم؟ چطور عدم هستیم و چطور این عدم‌ها زندگی می‌کنند و مبتلی می‌شوند و می‌میرند و بدل به عدم دیگری می‌شوند و دست آخر باز در قیامت برانگیخته می‌شوند تا پاداش گرفته یا عذاب شوند و تا ابد بمانند، به همان صورت عدم؟ ... خداوند چطور واحد است و در عین حال متکثر است با چنین تنوعی ... این انقسام خدای واحد به صورت این خلقت متکثر از چه سنخ انقسامی است؟ وجودی؟ عقلی و یا وهمی؟ ... بنده نتوانسته‌ام جز آن دو برداشت حضرت علی علیه‌السلام از وحد خداوند را درک کنم، شما اگر بیان دیگری برای وحدت وجود دارید بفرمایید تا روی آن فکر کنیم ...

lili2020;785068 نوشت:
در مورد موضوع دوم هر چیزی که چیدمانی از انرژی نباشه یا دلیل مادی نداشته باشه غیرمادی است و ادعا کننده اش وظیفه اثباتش رو برعهده دارد

:Gig: ... بگذریم ...
ممنون و در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

antijahl;785169 نوشت:
همین وجود قرمز رنگ محل دعواست.
خدا آن را ایجاد کرده؟
یا
خودبخود موجود بوده؟
نمی توانید پاسخ بدهید. چون دچار تناقض خواهید شد؛ پاسخ تان هرچه باشد!
پس سوال اینجاست، چرا وجود تناقض به این روشنی، دست از این عقیده ی باطل نمی کشید؟!
واقعا عجیب است.

بسم الله الرحمن الرحیم
این مسأله به هیچ وجه بغرنج نیست ... خداوند وقتی قوانین عالم را خلق کرد تمام ممکن‌الوجودهای این عالم نوعی وجود بالقوه دارند که هر وقت اراده کند ایجادشان می‌کند ... از ریاضی برایتان مثال زدم ... شما که یک صفحه‌ی اوقلیدوسی دو بعدی داشته باشید تمام موجودات اوقلیدوسی صفر و یک و دو بعدی در آن به صورت بالقوه وجود دارند، چرا که اصول موضوعه‌ی اوقلیدوسی امکان ایجاد آن‌ها را فراهم کرده است ... شما می‌توانید بررسی کنید که موجودات متشکل از سه ضلع مستقیم که یکدیگر را در سه رأی قطع می‌نمایند چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند، مثلاً می‌بینید که اگر بخواهند بوانند وجود داشته باشند ناچارند که جمع زوایای داخلی آن‌ها ۱۸۰ درجه باشد ... حالا می‌توان گفت تمام مثلث‌های اوقلیدوسی به صورت بالقوه در این صفحه هستند، یعنی امکانشان هست، شما هر وقت اراده کردید یکی از آن‌ها را رسم می‌کنید، به او می‌گویید موجود باش و با رسم کردنتان آن مثلث موجود می‌شود ... وجود علمی یک شیء در نتیجه یعنی وجود «امکان وجود داشتن» آن شیء مبتنی بر اصول موضوعه‌ی خلقت این عالم ... بنابراین شما می‌پرسید آن وجود علمی را خدا خلق کرده است یا خودبخود به وجود آمده و بنده راحت جواب می‌دهم که خداوند امکان وجود آن را خلق کرده است از طریق خلق کردن اصول موضوعه و قوانین این عالم ... چه چیزش تناقض است؟

IMAGE(<a href="http://uupload.ir/viewer.php?file=wjyz_111.jpg" class="bb-url" rel="nofollow"><img src="http://uupload.ir/files/wjyz_111_thumb.jpg" alt="" class="bb-image" /></a>)

درود بر جناب عامل.
با توجه به تصویر فوق، در شکل "ن"، آیا شکل درون دایره ی قرمز رنگ را می شود روی خط زردرنگ فرض کرد؟

عامل;785134 نوشت:
سلام علیکم

اعتبارات ماهیت اولا و بالذات به ماهیت نسبت داده میشوند و ثانیا و بالعرض به وجود؛ بدین ترتیب نمیشه گفت این اعتبارات مال وجود است، بلکه حقیقتا متعلق به ماهیت اند و اگر به وجود نسبت داده میشوند، به واسطه ماهیت است نه بطور حقیقی.

به نظرم شما هم حرف ما را میزنید با اندکی تفاوت!
اولا علم از سنخ وجود است نه ماهیت. آنجه به عنوان وجود ذهنی پدید می آید و گاهی مفهوم است و گاهی ماهیت شیء، سایه وجود علم است نه خود آن(اواخر ج2 اسفار، بحث وجود ذهنی)
ثانیا قبل از تحقق اشیاء، وجود خارجی نداریم تا علم به آن تعلق بگیرد! به عبارتی گاهی علم فعلی است و گاهی انفعالی و در اینجا مسلما علم فعلی(در مقابل انفعالی نه در مقابل ذاتی) منظور است.
ثالثا با تفکیک وجود علمی از وجود خارجی، ما در صدد اثبات بودن اولی و نبود دومی و همچنین مورد اشاره قرار گرفتن وجود علمی در آیه بودیم. نه اینکه این دو وجود یکی هستند.
با توجه به مقدمات مذکور، قبل از تحقق اشیا، چیزی نیست تا مورد اشاره قرار بگیرد، پس انچه مورد اشاره برای تحقق عینی و خارجی یافتن قرار میگیرد، همان وجود علمی است. البته این وجود منشا وجود خارجی قرار خواهد گرفت نه اینکه منفعل از آن باشد.(که در این صورت دور پیش می اید)


منم توافق کلی رو می بینم. اما چند نکته فکر می کنم باید اضافه بشه.

یکم اینکه ماهیت ها (صور عقلی) خودشون از جنس وجودن. این گفته با از سخن وجود بودن علم منافات نداره که علم به ماهیت اشیاء تعلق می گیره. (که خودتون بهتر از من می دونین)

دوم این که درسته که قبل از وجود شیء چیزی نیست، اما «وجود علمی» هست، و کیفیت وجود در وجود علمی و خارجی (خارجی در مقابل علمی، نه ذهنی) یکسانه و وجود علمی و خارجی هر دو قابل تعریف به وسیله وجود خارجین. پس اگه کسی منشا وجود خارجی رو وجود علمی بدونه، تسلسل پیش میاد. (مگه این که کسی به نحوی خودش رو توجیه کنه که وجود علمی «بر خلاف وجود خارجی» نیازمند تقدم شیئی دیگه نیست که باید استدلال کنه چرا؟)

نقل قول:
اما در صورت دوم، وجود علمی اشیا قبل از ایجاد نزد خدا [="#FF0000"]وجود[/] دارد، البته این علم جزء صفات ذاتی الهی است و اوصاف الهی مانند ذات او ازلی اند. پس خودی غیر ذات الهی ندارد تا شما بگویید خود به خود موجود بوده یا نه؟ صفات ذات عین ذات اند و مانند ذات ازلی اند.

درود بر شما.
باز هم نتوانستید بدون تناقض گویی پاسخ بدهید.
علم ذاتی و ازلی خدا را ترکیبی از علم خدا به خودش و علم خدا به وجود موجودات می دانید و بدین ترتیب موجودات را همراه خدا ازلی می انگارید، آن هم متکثر!
یعنی علم ذاتی مرکب دارد خدا که متشکل از علم به وجود خود و علم به وجود دیگریست!
علاوه بر اینکه این مسئله مصداق شرک است، غیرممکن هم هست و موید تفکر وحدت وجود! یعنی کلام حلاج! یعنی اناالحق! یعنی اگر بالفرض جناب عامل وجود نداشته باشد، علم ذاتی خدا ناقص می شود و علم ذاتی خدا برای کمال، نیاز به وجود جناب عامل دارد! جایی که امام علی ع قرآن را که کلام خود خداست در ازل همراه با خدا نمی شمارد، جناب عامل وجود علمی اش از وجود قرآن جلو زده و همرته خداست در ازل!
جالب است وابستگی علم خارج از ذات خدا به موجودات را که من می گویم رد کرده و نمی پذیرید، اما "علم ذاتی" خدا را وابسته به وجود موجودات دیگر می دانید!!! این که خیلی بدتر است جناب! وقتی اعتقادی بنیادش بر تناقض باشد کار به اینجا می رسد! یکدفعه می بینی که یک عمر ایمان راسخ داشته ای که اعتقاداتت همه متناقض بوده، اما خودت خبر نداشتی!!!
استاد بزرگوار، هرنوع وجودی را در ازل بجز وجود خدا درنظر گرفتن یعنی شرک، پس محال است.
الان بفرمایید وجود علمی موجودات در علم ذاتی خدا از کجا آمد؟!
چون علم به نفس نیست که حضوری باشد، علم به غیر است.

توجه:
وجود علمی را اگر در نهایت همان وجود علم خدا عنوان کنید، یعنی عقب نشینی از موضع نظریه صدرا و قبول نظریه بنده. در اینصورت آنچه سعی دارید نشان دهید، وجود علمی موجودات نخواهد بود، بلکه مقادیری از علم ذاتی خداست. یعنی همان که من می گویم.
پس شما باید این وجود علمی موجودات را به گونه ای عنوان کنید که معنای ماهیات ممکنه ی معدومه ی قائم بر وجود خدا از آن برداشت نشود، وگرنه تازه می رسید به نظریه ی بنده. یعنی مقادیری ممکن از معدومات در علم ذاتی خدا که قائم بر وجود خداست.
و این دیگر وجود علمی دیگر موجودات نیست که بخواهد خدا به آن علم اجمالی در عین کشف تفصیلی داشته باشد، بلکه همان وجود خداست.

[SPOILER]
فقط متوجه باشید که شما الان یک خدای غیرواقعی با این مشخصات، در ذهن تان درست کرده اید و آن را می پرستید! مشرکین مکه هم با تصور خود خدای دیگری می ساختند و آن را می پرستیدند! شباهت را درک می کنید؟!روز قیامت جواب خدا را چه می دهید بابت پرستش خدای خودساخته تان؟ [/SPOILER]

ممنون عالی بود.

antijahl;785372 نوشت:
درود بر شما.
باز هم نتوانستید بدون تناقض گویی پاسخ بدهید.
علم ذاتی و ازلی خدا را ترکیبی از علم خدا به خودش و علم خدا به وجود موجودات می دانید و بدین ترتیب موجودات را همراه خدا ازلی می انگارید، آن هم متکثر!
یعنی علم ذاتی مرکب دارد خدا که متشکل از علم به وجود خود و علم به وجود دیگریست!
[/SPOILER]

سلام جناب انتی جهل.

در مرتبه ذات حق علم و معلوم و عالم یکی است،به عبارتی یک وجود علمی محض،در این مرتبه حرف از معلوم و عالم وعلم زدن همش اعتباریست،وگرنه در مرتبه ذات حق علم قائم به ذات همون عالم است،و عالم همون علم قائم به ذات(منظور ذات خود علم است) و این علم قائم به ذات همان معلوم.....یک وجود علمی بسیط و محض...

حتی نفس انسان نیز در درجه نازله چنین است،نفس انسان نیز چیزی جز مراتب مختلف علم نیست،به عبارتی علم انسان همون معلوم بالذات است(البته شئ خارجی معلوم بالعرض برای نفسه) و این معلوم بالذات که علم ادمی از شئ خارجی است،مرتبه ای از نفس است،به عبارتی نفس دارای چیزی نشده بعد ادراک بلکه نفس صیرورت پیدا کرده و (او) شده،بحث شدنه نه دارای چیزی شدن.....به عبارتی در مرتبه نفس انسان نیز علم و معلوم یکیست و خود مرتبه ای از مراتب نفس است؛به عبارتی ما چیزی به نام نفس جدا نداریم و علمی جدا که عارض به نفس بشه و اینها رو بشه جدا کرد،بلکه ساختمان نفس همون مراتب علومش میباشد و با برداشتن این علوم نفسی نیز نمیباشد،جهان خارج نیز چنین است،یعنی ما فضایی در خارج نداریم که حالا اشیا خارجی رو توش ریخته باشند بلکه ساختمان خارج همین اشیا خارجی است و با برداشتن انها خارجی نیز نمی ماند.......پس اینکه گفته میشه در ذات حق چیزی وجود دارد مسامحه است بلکه نظام الوهیت و ساختمان وجودی حق همون علمش است و در این مرتبه میتوان گفت حضرت حق همه اشیاست ولی به اعتباری هیچ یک از اشیا خدا نیست،...

خلاصه اینکه در ذات حق ما یک ذات جدا و یک فعالیت جدا و یک علم و معلومی جدا نداریم که حالا ذات بایس فعالیتی کنه تا به کشف معلوم براش حاصل بشه و علمی پیدا کنه،بلکه یک نفس واحده است که خودش هم علم است هم عالم و هم معلوم همه چیز یکیست و وحدت دارد ....این همون حضوره...پس در مقام ذات ما غیری نداریم،بلکه هر چه هست درمرتبه ذات است و عین ذات......پس همه اشیا در مرتبه ذات حق او هستند،نه صورت علمیشون بلکه وجود علمیشون،چون صورت علمی متاخر از خود صورت است نتجیتا در ذات خبری از صورت علمی نیست وگرنه اون صورتها نیز بایس با حق ازلی بودن و در عرض حصرت حق....نتیجتا وجود علمی اشیا همون ساختمان ذات(بلاتشبیه) هستند و عین عالم نه اینکه ذاتی باشه و صورتهای علمی درونش وجود داشته باشه....

سلام

آورورا;785273 نوشت:
یکم اینکه ماهیت ها (صور عقلی) خودشون از جنس وجودن. این گفته با از سخن وجود بودن علم منافات نداره که علم به ماهیت اشیاء تعلق می گیره. (که خودتون بهتر از من می دونین)

ماهیت که از جنس وجود نیست، اما قابل جدا شدن از وجود هم نیست مگر به تحلیل عقلی.
البته اینکه ماهیات متعلق علم قرار میگیرند به این معنا نیست که علم از سنخ ماهیت باشه، چرا که متعلق علم یه چیزه و خود علم چیز دیگه ایه. همچنین گاهی علم متاثر از یک ماهیت خارجی است و گاهی اصلا ماهیت خارجی نداریم اما صورت ذهنی و علم داریم که خود این علم ممکنه باعث پدید آمدن وجود خارجی بشه.(منظور علم منفعل و متاثر نیست، زیرا در این صورت ما اصلا موجود خارجی نداریم تا علم متاثر از آن باشد، به همین دلیل فلاسفه میگویند علم به معدوم محال است)

آورورا;785273 نوشت:
دوم این که درسته که قبل از وجود شیء چیزی نیست، اما «وجود علمی» هست، و کیفیت وجود در وجود علمی و خارجی (خارجی در مقابل عینی، نه ذهنی) یکسانه و وجود علمی و خارجی هر دو قابل تعریف به وسیله وجود خارجین. پس اگه کسی منشا وجود خارجی رو وجود علمی بدونه، تسلسل پیش میاد. (مگه این که کسی به نحوی خودش رو توجیه کنه که وجود علمی «بر خلاف وجود خارجی» نیازمند تقدم شیئی دیگه نیست که باید استدلال کنه چرا؟)

وجود به معنای تحقق و هستی است و در همه جا یکسان است به این معنا وجود ذهنی هم خارجیت دارد! البته خارجیت به معنای اعم نه در مقابل ذهنی.
به نظرم بین دو قسمت
رنگی در بیان شما مغالطه اشتراک اسمی صورت گرفته! وجود خارجی دوم در مقابل وجود ذهنی است اما وجود خارجی اول اعم از خارجی و ذهنی است...
وجود علمی مقدماتی برای تحقق دارد اما این مقدمات، وجود خارجی(در مقابل ذهنی) نیست تا دور پیش بیاید.

سلام علیکم

antijahl;785244 نوشت:
درود بر جناب عامل.
با توجه به تصویر فوق، در شکل "ن"، آیا شکل درون دایره ی قرمز رنگ را می شود روی خط زردرنگ فرض کرد؟

شکل جالبی بود!!!:Kaf:
اما به نظرم شما منظور صدرا از علم اجمالی رو درست متوجه نشدید و شایدم تصویر زیاد گویا نیست! منظور از اجمالی بسیط است نه در مقابل تفصیلی...
ثانیا در علم ذاتی الهی وجود مخلوق نیست بلکه وجود علمی مخلوق است. البته این برداشت هم بنده از تصویر کردم.
ثالثا شما کما کان اشکال وجود واسطه در علم الهی را برطرف نکردید...
رابعا بار ها گفته شد که علم الهی سبب سلب اختیار نیست. ما اختیار داریم(بالوجدان درک میکنیم) چه خدا علم به پایان کار ما داشته باشد و چه نداشته باشد.

سلام مجدد

antijahl;785372 نوشت:
علم ذاتی و ازلی خدا را ترکیبی از علم خدا به خودش و علم خدا به وجود موجودات می دانید و بدین ترتیب موجودات را همراه خدا ازلی می انگارید، آن هم متکثر!

علم الهی بسیط است و علم به علت مستلزم علم به معلول هم هست. البته در مرتبه ذات الهی
مشکل شما اینه که بین موجود عینی و علمی فرق نمیگذارید و این همه نتیجه های اشتباه هم به همین دلیل است...
علم خدا عین ذات اوست و ازلی است این بیان را از ائمه(ع) داریم.

antijahl;785372 نوشت:
یعنی علم ذاتی مرکب دارد خدا که متشکل از علم به وجود خود و علم به وجود دیگریست!

در همان علم به علت، علم به معلول هم هست. آنهم به نحو بساطت.

antijahl;785372 نوشت:
استاد بزرگوار، هرنوع وجودی را در ازل بجز وجود خدا درنظر گرفتن یعنی شرک، پس محال است.

بحث ما بر سر اوصاف الهی است که عین ذات اند نه موجود دیگر!!!

کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود

نقل قول:
پس اینکه گفته میشه در ذات حق چیزی وجود دارد مسامحه است بلکه نظام الوهیت و ساختمان وجودی حق همون علمش است و در این مرتبه میتوان گفت حضرت حق همه اشیاست ولی به اعتباری هیچ یک از اشیا خدا نیست،...

درودها بر شما جناب عرفان علوی. بسیار بسیار سپاسگزارم. احسنت بر شما.
--------------
درودها بر شما جناب عامل.
در نقلی که از جناب عرفان علوی آوردم، نهایتا ثابت شد صدرا و جناب علوی به وحدت وجود باور دارند. یک نتیجه اش می شود سادیسم خدا! و نتیجه ی دیگرش مازوخیسم اگر اشتباه نکنم! یعنی بیماری روانی خودآزاری و دیگر آزاری!
یعنی خدا خودش را خلق کرده و عذاب می دهد! در جهنم!
کاملا متوجه هستم شما هم طرفدار همین نظریه هستید، فقط می خواهم اقرار صریح تان را داشته باشم.
آیا نقلی که از قول جناب عرفان علوی آوردم را تایید می کنید؟

نقل قول:
ثالثا شما کما کان اشکال وجود واسطه در علم الهی را برطرف نکردید.

این را یکبار عرض کردم حضورتان.
وقتی وجودی معدوم است و این وجود مختار، فقط می شود احتمال داد از بین چند گزینه کدام را انتخاب می کند.
پس باید به او موجودیت داد تا شاهد انتخابش بود.
علم به انتخاب موجودات پس از ایجادشان تثبیت می شود.
مثل منوی رستوران، وقتی مشتری پیش غذا و غذای اصلی و دسر را از بین گزینه هایی چند انتخاب می کند، چیزی به علم گارسون (بلاتشبیه) اضافه نمی شود و حاصل کار و سفارش چیزهاییست که باید توسط مشتری نوش جان شود.
فرض کنید یک مشتری زقوم! سفارش می دهد، دیگری حوری!
پس فاعل فعل انتخابی باید موجود باشد تا علم به انتخاب او حاصل و تثبیت شود بواسطه ی فاعل.
عرض کردم علم تفصیلی به انتخاب وجودی که هنوز موجود نشده محاله.
ابتدا خدا باید این موجود رو خلق کنه تا بعد بواسطه ی انتخابش علم تثبیت بشه از بین احتمالات.

عامل;785450 نوشت:
سلام

ماهیت که از جنس وجود نیست، اما قابل جدا شدن از وجود هم نیست مگر به تحلیل عقلی.
البته اینکه ماهیات متعلق علم قرار میگیرند به این معنا نیست که علم از سنخ ماهیت باشه، چرا که متعلق علم یه چیزه و خود علم چیز دیگه ایه. همچنین گاهی علم متاثر از یک ماهیت خارجی است و گاهی اصلا ماهیت خارجی نداریم اما صورت ذهنی و علم داریم که خود این علم ممکنه باعث پدید آمدن وجود خارجی بشه.(منظور علم منفعل و متاثر نیست، زیرا در این صورت ما اصلا موجود خارجی نداریم تا علم متاثر از آن باشد، به همین دلیل فلاسفه میگویند علم به معدوم محال است)


کاملا بدون اشکاله که گفته بشه کلیات از جنس وجود هستن. اگر چه موجوداتی هستن که از این جهت که اشیاء دیگه بهشون قابل اتصاف هستن بهشون کلی گفته می شه. (این حرف با اصالت وجود در تضاد نیست. ضمنا نافی وجود ظلی هم نیست، چون وجود ظلی اخص از وجوده). این گفته هم بدون اشکاله که وجود، مصداق کلیه، از این جهت که مفهومیه که قابلیت اشاره بر اشیاء مختلف رو داره. اگه این اشتباهو بکنیم که محل تقسیم بندی اشیاء به موجود و معدومو دنیای خارج از ذهن بدونیم (که البته ممکنه با مبانی فکری دیگه سازگار باشه)، ممکنه این تصور پیش بیاد.
عامل;785450 نوشت:

وجود به معنای تحقق و هستی است و در همه جا یکسان است به این معنا وجود ذهنی هم خارجیت دارد! البته خارجیت به معنای اعم نه در مقابل ذهنی.
به نظرم بین دو قسمت
رنگی در بیان شما مغالطه اشتراک اسمی صورت گرفته! وجود خارجی دوم در مقابل وجود ذهنی است اما وجود خارجی اول اعم از خارجی و ذهنی است...
وجود علمی مقدماتی برای تحقق دارد اما این مقدمات، وجود خارجی(در مقابل ذهنی) نیست تا دور پیش بیاید.

نه مغلطه نکردم. عمدا از دو مفهوم خارجیت استفاده کردم که خوشبختانه مورد توجه واقع شد. منظور این بود که: اگه موجود خارجی (خارجی در مقابل علمی) از این جهت که خارجیت داره (وجود داره) نیاز به موجود علمی داره، پس موجود علمی هم از این جهت که خارجیت داره (وجود داره) نیاز به موجود علمی داره. (علم به موجود علمی).

پس اگه تحقق وجود خارجی رو به صورت «وجود خدا -> وجود علمی -> وجود خارجی» در نظر بگیریم چاره ای نمی مونه که وجود علمی رو هم به همین صورت در نظر بگیریم: «وجود خدا -> وجود علمی -> وجود علمی» که تسلسل میسازه.

رویکرد دیگه اینه که وجود علمی ذات خدا در نظر گرفته بشه، که در این صورت گزاره هایی که در مورد وجود علمی مطرح می کنیم حشو هستن و کاربرد علمی برای ما ندارن.

عامل;785452 نوشت:
رابعا بار ها گفته شد که علم الهی سبب سلب اختیار نیست. ما اختیار داریم(بالوجدان درک میکنیم) چه خدا علم به پایان کار ما داشته باشد و چه نداشته باشد.

ضمنا دلیل شما برای اثبات سازگاری اختیار و علم الهی چیه؟ (دلیل عقلی؛ به غیر از دلیل نقلی یا تمثیل)

خدا موجودی صاحب اختیار است.
پس حق انتخاب دارد و در قرآن هم اساره کرده اگر می خواستم همه را یکجا با ایمان می کردم.این یعنی اختیار و حق انتخاب.
حالا سوال های زیادی پیش می آید:
1-آیا خداوند از تمام انتخاب های خودش با اطلاع است؟
2-اصلا انتخاب های خداوند محدود است یا نامحدود؟
ووو

خداوند در ذات خود مختار است اما برای تجلی اختیارش باید انتخاب کند و برای انتخاب باید اراده کند.
انتخاب یعنی درک تمایز بین دو یا چند شیء.
1-اگر وجود علمی همه ی اشیا یکسان باشند در علم ذاتی خدا، پس خداوند کدام وجه تمایز را می خواهد ملاک انتخاب قرار دهد؟! این تناقض است.
2-اگر وجود علمی اشیا در ذات خدا متمایز باشند، خدا امکان انتخاب بین آنها خواهد داشت؛ اما مشکل اینجاست وجه تمایز "وجود علمی اشیای ناموجود" در ذات خدا باعث ترکب در ذات خدا خواهد شد و ملاصدرا به همین دلیل بجای اینکه علم ذاتی خدا به موجودات را فقط تفصیلی عنوان کند، "اجمالی" در عین کشف تفصیلی عنوان کرده تا از این ورطه خلاص شود! که این هم متناقض است.

پس در هر دو حالت از امکان سنجی وجود "وجود علمی اشیا" در علم ذاتی خدا، به تناقض رسیدیم و مشخص محال است خدا بتواند بین وجود علمی اشیا یکسان انتخابی داشته باشد و یا اشکال ترکب در ذات خدا پیدا می شود.

مورد اول مثل این می ماند که خدا هنگام خلقت دست در یک کیسه ای بکند که در آن مثلا دانه هایی کاملا یکسان و یک شکل وجود دارد. یکی را در بیاورد و به آن نگاه کند، بعد بگوید نه؛ این نه؛ مجددا دستش را تا آخر در کیسه فرو کند و آن زیرمیرها یک دانه را بگیرد و بیرون بیاورد و بگوید همین بود دنبالش می گشتم! آنتی جهل شو! و آنتی جهل موجود بشود!
خب فرق این دانه و آن دانه چیست که آنتی جهل را از اولی ایجاد نکرد؟! همه شان که یکسان هستند! اگر بگویید یکسان نیستند پس ذات خدا مرکب است!
پس مشخص شد طبق نظریه ملاصدرا، خود خدا هم اختیار ندارد.

سین;785218 نوشت:
[="Franklin Gothic Medium"]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار لی‌لی،
مطمئن نیستم ولی فکر می‌کنم وحدتی که شما در نظر دارید از نوع وحدت عددی باشد که مولا علی علیه‌السلام آن را رد می‌کنند:
[INDENT=2][=Franklin Gothic Medium]
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ نَضْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَطَاءِ بْنِ وَاصِلٍ السِّجْزِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ الشَّعْرَانِيُّ الْعَمَّارِيُّ مِنْ وُلْدِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْبَاقِي الْأَذَنِيُّ بِأَذَنَةَ «2» عَنْ أَبِي الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. [معاني الأخبار، النص، ص: ۵ و ۶]

ترجمه‌ی دست و پا شکسته‌ی حدیث این است که در بحبوحه‌ی جنگ جمل یک عرب نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌آید و می‌گوید آیا شما قائلید که خداوند واحد است؟ امام علیه‌السلام در پاسخ فرمودند که قول یکتایی خداوند بر چهار قسم است که دو تای آنها در مورد خداوند جایز نیست که بیان گردند و دو تای دیگر در مورد خداوند ثابت هستند، و اما دو قولی که مجاز به استفاده در مورد خداوند نیستند یکی این است که کسی بگوید خدا واحد است و منظورش از نظر عددی باشد، چرا که یکی که بعد از آن دویی نباشد در باب اعداد وارد نمی‌گردد، آیا ندیدی که کافر شد کسی (=مسیحیان) که گفت خداوند سه‌گانه است؟ و قول دوم که مجاز نیست این است که کسی خداوند را نوعی در کنار انواع دیگر قرار دهد (؟)، چرا که این کار تشبیه است و خداوند منزه است از آنکه شبیهی داشته باشد، اما دو قولی که در مورد خداوند ثابت است یکی این است که گفته شود او یگانه‌ای است که برای او در سایر اشیاء شبیهی نیست، و خداوند به راستی چنین است، و دیگر این است که گفته شود خداوند عرّ و جلّ بسیط است و قابل تقسیم نیست، نه از حیث وجود و نه از حیث عقل و نه از حیث وهم (احتمالاً به این معنا که قابل درک نیست چون برای فهمیدن نیاز به تقسیم داریم مگر در مورد بدیهیات

:Gig:[=Franklin Gothic Medium]) و البته خدای ما چنین است ...

[/INDENT]
[=Franklin Gothic Medium] ممکن است بخشی را خوب ترجمه نکرده باشم، ببخشید، ولی لااقل بخش توحید عددی آن معلوم است که یعنی چه ... و البته بخش آخر آن هم همینطور که در آن خداوند را غیرقابل ا[=Franklin Gothic Medium]نقسام معرفی می‌نماید، با انقسام از هر نوعی، وجودی باشد یا عقلی و یا وهمی [=Franklin Gothic Medium]...

اما اگر اصرار دارید که برای مشرک نبودن باید ما خود خدا باشیم لطفاً نظرتان را بازتر کنید و به صورت کاملاً واضح بفرمایید ما چطور خداوند هستیم و در عین حال خدا نیستیم؟ چطور عدم هستیم و چطور این عدم‌ها زندگی می‌کنند و مبتلی می‌شوند و می‌میرند و بدل به عدم دیگری می‌شوند و دست آخر باز در قیامت برانگیخته می‌شوند تا پاداش گرفته یا عذاب شوند و تا ابد بمانند، به همان صورت عدم؟ ... خداوند چطور واحد است و در عین حال متکثر است با چنین تنوعی ... این انقسام خدای واحد به صورت این خلقت متکثر از چه سنخ انقسامی است؟ وجودی؟ عقلی و یا وهمی؟ ... بنده نتوانسته‌ام جز آن دو برداشت حضرت علی علیه‌السلام از وحد خداوند را درک کنم، شما اگر بیان دیگری برای وحدت وجود دارید بفرمایید تا روی آن فکر کنیم ...

:Gig: ... بگذریم ...
ممنون و در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام


فعلا فرصت مباحثه ندارم انشاالله در اسرع وقت حتما
خدانگهدارتون

سلام

دوستان ببخشید بین بحثتون پارازیت میندازم! پست ها رو که میخوندم یاد مساله افتادم ...

مسایلی وجود دارن که هنوز هیچ کس نتونسته جواب قانع کننده براشون ارایه بده، یکی از این مسایل مساله اختیار هست (چون بحثش پیش امد میگم) از یک طرف با تمام وجود درکش میکنیم، با ذره ذره وجودمون وجودش رو احساس میکنیم، به علم حضوری میبینم که در سر چندراهی ها اختیار داریم و میتونیم هر راهی که اراده کنیم رو انتخاب کنیم، اما وقتی میخوایم به صورت عقلی و فلسفی اثباتش کنیم مثه فیل! تو گل گیر میکنیم، از هر راهی بریم آخرش به بن بست میرسیم! آخرش به جبر میرسیم! کدوم واقعیت هست؟ اختیار یا جبر؟ بین عقل و احساس حق با کدومه؟ اساسا چطور چنین چیزی ممکنه، از یک طرف عقل و فلسفه با قاطعیت تمام توهم بودن اختیار رو نشون میدن، از طرف دیگه قلب و احساس حضورا و بدون ذره شک واقعیت داشتن اختیار رو اثبات میکنن!!

مساله پیش بینی ها و خواب های صادقه هم چنین حالتی دارن، بقول دوستمون عقلا تا چیزی وجود پیدا نکرده علم به رفتارش (پیش بینی) غیر ممکن خواهد بود، درست هم هست، عقلا و منطقا چیزی که معدومه پیش بینی رفتارش غیرممکن بنظر میرسه، اما چه کنیم با واقعیت!! با پیش بینی ها و خواب های صادقانه که درست از آب در میان چه کنیم؟ اینها رو چطور توجیه کنیم! چندتاش رو بگیم اتفاقی بوده؟!

تو این تاپیک این دو مساله در مورد خدا هم مطرح شدن، این مسایل رو ما هنوز نتونسیم برای نوع خودمون (انسان) حل کنیم بنابراین شاید انتظار حل انها در مورد خدا کمی عجولانه باشه، بدون شک حل این مسایل در مورد خودمون کمک بسیاری میکنه به حل اونها برای خدا، هرچند بنظر میرسه عقل ما (هنوز) برای درک اینجور مسایل آمادگی کافی نداره ...

[="Franklin Gothic Medium"]

L.E.O;785629 نوشت:
سلام

دوستان ببخشید بین بحثتون پارازیت میندازم! پست ها رو که میخوندم یاد مساله افتادم ...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب لئو،
حرف حساب مرتبط با بحث که پارازیت نمی‌شود برادر ... اگر هم بشود در این صورت خدا ما را از پارازیت‌های شما محروم نگرداند :Gol:
L.E.O;785629 نوشت:
مسایلی وجود دارن که هنوز هیچ کس نتونسته جواب قانع کننده براشون ارایه بده، یکی از این مسایل مساله اختیار هست (چون بحثش پیش امد میگم) از یک طرف با تمام وجود درکش میکنیم، با ذره ذره وجودمون وجودش رو احساس میکنیم، به علم حضوری میبینم که در سر چندراهی ها اختیار داریم و میتونیم هر راهی که اراده کنیم رو انتخاب کنیم، اما وقتی میخوایم به صورت عقلی و فلسفی اثباتش کنیم مثه فیل! تو گل گیر میکنیم، از هر راهی بریم آخرش به بن بست میرسیم! آخرش به جبر میرسیم! کدوم واقعیت هست؟ اختیار یا جبر؟ بین عقل و احساس حق با کدومه؟ اساسا چطور چنین چیزی ممکنه، از یک طرف عقل و فلسفه با قاطعیت تمام توهم بودن اختیار رو نشون میدن، از طرف دیگه قلب و احساس حضورا و بدون ذره شک واقعیت داشتن اختیار رو اثبات میکنن!!

حق همان است که شما می‌فرمایید ... کسی که اختیار را منکر شود بعد از گذر از فضای ذهنی خودش در زندگی واقعی در عالم خارج مدام با تناقضاتی روبرو خواهد شد ... ماجرای همانکه گفت ما اختیار نداریم و مخاطبش یک سیلی به صورتش زد و گفت چرا می‌زنی و جواب داد که اختیاری نداشتم را همه می‌دانیم ... مشکل اینجاست که ما برخی چیزها را به صورت بدیهی و وجدانی می‌دانیم و بعد راه افتاده‌ایم بدیهیات را اثبات کنیم ... به قول معصوم علیه‌السلام امر بر ما مشتبه شده و یادمان رفته که اثبات کردن برای چه چیزی است! برای این است که چیزی را که نمی‌دانیم را بر حسب چیزی که می‌دانیم اثبات کنیم تا آن را هم به دانسته‌های خودمان اضافه کنیم، اما ما می‌خواهیم بدیهیات را اثبات کنیم و کدام عاقلی است که نداند اثبات کردن بدیهیات منجر به دور خواهد شد؟ ... آیا خدا را می‌توان اثبات کرد با وجود آنکه شناخت ما به خدا فطری است؟ خدا را باید تنها به یاد آورد و به او توجه کرد، رویمان را که به سوی او بگردانیم او را خواهیم یافت و بلکه خواهیم دید، پذیرش خدا فرض برای فهم باقی مطالب است و نه نتیجه‌ی پذیرش مقدماتی دیگر ... به طرز مشابه آیا داشتن اختیار را می‌شود ثابت کرد؟ ... یا باید وجود اختیار را پذیرفت و بعد سعی کرد محصولات ذهنی‌امان را تغییر دهیم که وجود اختیار را برایمان قابل هضم گرداند؟ ... عجیب این است که برخی علم حضوری خود را به کنار بگذارند و جبرگرا شوند ... البته کمی هم حق دارند :Moteajeb!: ... از آن جهت که مثال‌هایی که ما برایشان از اختیار می‌آوریم چندان هم مثال‌های خوبی برای اختیار نیستند، مثال‌هایمان واقعاً مثال‌هایی از جبر هستند و ما می‌گوییم آن‌ها مثال از اختیار هستند، مثل اینکه می‌گوییم الآن بنده بخواهم یک دستم را بگیرم جلو و کاملاً هم آزاد باشم که این دستم را بگیرم جلو یا آن دستم را، اینجا وجه رجحان حقیقی اگر نداشته باشیم به نوعی شانسی یک دستمان را می‌گیریم جلو و ما هم می‌گوییم دیدید که مجبور نبودیم! اما آن‌ها هم دلایلی می‌آورند که توضیح دهند چندان هم مختار نبودید و در واقع شما فقظ ظاهراً مختار بوده‌اید ولی در اصل اختیارتان از خودتان نبوده است و گذشته‌ی شما و کارکرد هورمون‌های بدنتان و شرایط پیرامونی شما و غیره سبب شده است تا آخر یکی از این دوست را جلو بگیرید! ... حق با ایشان است چون مثال ما مثال خوبی نبوده استت، حق با ایشان است چون وقتی ما به طور ارادی وجه رجحانی نداشته باشیم مسائل دیگر برایمان وجه رجحان را به صورت غیرارادی فراهم می‌کنند ... اما در زمینه‌ی مسائلی که وجه رجحان مشخصی داشته باشیم و به صورت ارادی بتوانیم بین مزایا و معایب دو انتخاب فکر کنیم آنجاست که وجود اختیار را درک می‌کنیم و برایمان بدیهی است که مختاریم یکی از دو راه را برگزینیم و با هر انتخاب چیزی را به دست می‌آوریم در مقابل چیزهایی که احتمالاً از دست می‌دهیم ...

پذیرش این مسائل بدیهی نیاز به اثبات ندارد و تلاش برای اثبات چیزی که بدیهی است خودش خلاف عقل سلیم است و حداکثر می‌تواند نقش یک ورزش فکری را داشته باشد ... اما در عوض تمرکز ما باید بر روی این باشد که تناقضات موجود بین چیزهایی (تصورات و تصدیقات) را که به عنوان درست پذیرفته‌ایم را رفع و رجوع نماییم، ببینیم چه چیزی بدیهی است و چه چیزی بدیهی نیست و بدون دلیل کافی پذیرفته‌ایم و بین آنها دست به انتخاب بزنیم که باید کدام را سنگ بنای ساختمان فکری‌امان قرار دهیم و کدام مثل درب و پنجره است که اگر به بنایمان نخورد می‌اندازیمشان دور و یکی که مناسب‌تر باشد را تهیه می‌کنیم! وجود خدا و شناخت فطری‌امان از خدا و یا داشتن اختیار مثل درب و پنجره نیستند، اینها سنگ بنای ما هستند، اگر با مطالب دیگری زاحم داشته باشند اول باید در مورد درستی آن مطالب دیگر شک کنیم، غیر این باشد عاقلانه نیست ...

خدا بدیهی است و توحید افعالی هم می‌گوید همه چیز به خواست و اراده‌ی خداست و ما هم خدا نیستیم ولی اراده و اختیار داریم، اینکه این دو چطور با هم تناقض ندارند یک سؤال خوب و قابل قبولی است که باید روی جواب دادن به آن فکر کرد، ولی اینکه در فلسفه و تفکر منطقی فرض کنیم که این تناقض مستقر شده و حقیقت دارد و در نتیجه منطقاً یا خدایی وجود ندارد و یا ما اختیاری نداریم خلاف عقل است ... اما بیشتر بحث‌های ما به همان صورت دوم است، یعنی چیزی که در یک نگاه نخست به ذهنمان رسید را اصل می‌گیریم و بدیهیات را زیر سؤال می‌بریم ... این خودش یک رنج‌نامه است، نیست؟

L.E.O;785629 نوشت:
مساله پیش بینی ها و خواب های صادقه هم چنین حالتی دارن، بقول دوستمون عقلا تا چیزی وجود پیدا نکرده علم به رفتارش (پیش بینی) غیر ممکن خواهد بود، درست هم هست، عقلا و منطقا چیزی که معدومه پیش بینی رفتارش غیرممکن بنظر میرسه، اما چه کنیم با واقعیت!! با پیش بینی ها و خواب های صادقانه که درست از آب در میان چه کنیم؟ اینها رو چطور توجیه کنیم! چندتاش رو بگیم اتفاقی بوده؟!

اینکه بگوییم آینده معدم است در فلسفه در تعریف زمان بررسی شده است و چنین چیزی در فلسفه غیر ممکن است ... زمان‌های آینده و گذشته معدوم نیستند بلکه تنها در همین لحظه که آن را «حال» می‌گوییم معدوم هستند، یعنی این عدم یک عدم نسبی است که نسبت به شعور ما از زمان حال تعریف می‌شود، آینده معدوم نیست و گذشته هم معدوم نیست، ولی آینده در گذشته و گذشته در آینده معدوم است ... حال اگر شعور ما از حصر خود در زمان حال بیرون آید و یا آینده و گذشته با کنار رفتن پرده‌ای که حال را از گذشته و آینده جدا کرده است منکشف گردد دیگر خواهیم دید که آینده و گذشته معدوم نیستند و تنها در زمان حال است که معدوم می‌باشند، مگرنه هر کدام سر جای خودشان هست ...
در نگاه فرازمان‌حالی ما یک محور زمان داریم که ثابت است، تک‌تک زمان‌ها روی آن وجود دارند و هیچ کدام هم عدم نیستند، و این زمان حال است که مانند یک لغزنده که روی یک ریل حرکت کند به سمت جلو می‌رود و در هر گام جدید درکی از زمانی می‌کند که در آن قرار دارد ... این می‌شود همان تحدید شعور فرا زمان دنیایی به حصر زمان دنیایی ... به همین دلیل هم خداوند می‌فرماید که مردم در غفلت هستند از قیامتی که به سرعت به آنها نزدیک می‌شود، در واقع قیامت سر جایش هست و این ما هستیم که داریم به سرعت به آن نزدیک می‌شویم، قیامت را نمی‌شود انکار کرد چون همین الآن هم سر جایش هست و فقط لغزنده‌ای که شعور ما محصور به درک کردن در حصر آن شده است به آن نرسیده است ... مرگ هم همینطور ... همه‌ی ما اجل معینی داریم و این خود ما هستیم که به سرعت به سمت آن در حرکت هستیم ...
آینده معدوم نیست ... گذشته هم معدوم نیست ... بلکه زمان حال مرز میان گذشته و آینده است که مدام جابجا می‌شود ...

و خداوند که خودش خالق زمان است محدود و محصور به حصر زمان نیست و این خلاف عقل است که بگوییم خداوند آینده را می‌داند یا نمی‌داند ... بیش از این نمی‌توانم واضح بگویم ... ان شاء الله دست از شک کردن در بدیهیات برداریم تا آن‌ها که بدیهی نیستند و فرض کرده‌ایم اصل باشند را در ذهنمان اصلاح کنیم تا بحثمان موافق غقل سلیم باشد و نه یک ورزش فکری در حدّ شطرنج و سودوکو ...

L.E.O;785629 نوشت:
تو این تاپیک این دو مساله در مورد خدا هم مطرح شدن، این مسایل رو ما هنوز نتونسیم برای نوع خودمون (انسان) حل کنیم بنابراین شاید انتظار حل انها در مورد خدا کمی عجولانه باشه، بدون شک حل این مسایل در مورد خودمون کمک بسیاری میکنه به حل اونها برای خدا، هرچند بنظر میرسه عقل ما (هنوز) برای درک اینجور مسایل آمادگی کافی نداره ...

شناخت خدا حقیقتاً کار ساده‌ای نیست و فکر کردن می‌خواهد، ولی اگر بخواهیم بحثمان علمی باشد باید نقطه‌ی شروعمان هم عاقلانه انتخاب شود که معمولاً اینطور نیست ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سین;785660 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب لئو،
...

سلام جناب سین

بنظر من تمام مسایلی و تناقضاتی که در بحث اختیار،جبر، خلقت، علم به آینده و ... بوجود امدن، هم در مورد انسان و هم در مورد خدا، برمیگرده به مساله آگاهی، ما هنوز تقریبا هیچ چیزی از آگاهی نمیدونیم، آگاهی دنیایی هست که ما هنوز واردش نشدیم و میخوایم از بیرون مسایلش رو حل کنیم! مسایلی مثه جبر و اختیار، خلقت، قدرت، اراده، علم به آینده و ... همه و همه از خصوصیات یک موجود آگاه هستن، همه از خصوصیات آگاهی هستن، مساله این هست که ما هنوز خود آگاهی و حیات رو نشناختیم، بنابراین طبیعتا شانس زیادی هم برای فهم خصوصیات آون نخواهیم داشت.

[SPOILER]آگاهی: آخرين راز سر به مهر علم

ديويد چالمرز، استاد دانشگاه نيويورك و متخصص در زمينه آگاهي و علوم شناختي

آگاهي به عنوان «آخرين راز سر به مهر علم» معروف شده است و علت اين عنوان هم اين است كه ما از اين كه چگونه مي توان به راه حلي براي اين راز دست يافت، هيچ تصوري نداريم. مسئله آگاهي اين است كه فرايندهاي عصبي در مغز چگونه منجر به پديد آمدن آگاهي مي شود؟ چرا شليك تعدادي رشته عصبي به احساس درد منجر مي شود و شليك برخي ديگر به تجربه ديدن يك سيب قرمز؟ ...

... تجربه آگاه، آشناترين و در عين حال راز آميزترين چيز در جهان است ... با اين حال وفق دادن آگاهي با چيزهاي ديگري كه مي شناسيم، به طرز غير عادي اي مشكل است. چرا آگاهي وجود دارد؟ چه كاري انجام مي دهد؟ چگونه ممكن است كه حاصل فرايندهاي عصبي در مغز باشد؟

... محققاني كه بر روي مغز و ذهن مطالعه مي كنند، سال ها از آگاهي مي گريختند. ديدگاه رايج اين بود كه علم مبتني بر عينيت است، پس نمي تواند با چيزي اين چنين ذهني (سابجكتيو) مثل آگاهي كنار بيايد ...

... عليه تقليل گرايي چنين استدلال خواهم كرد كه ابزارهاي عصب شناسي اگر چه چيزهاي زيادي براي عرضه دارند، اما نمي توانند تبيين كاملي از تجربه آگاه فراهم كنند ...

... يك نظريه آگاهي ممكن است پيامدهاي شگرفي بر ديدگاه ما درباره جهان و نيز خودمان داشته باشد ...

... هنگام ديدن، احساسات بصري مثلا آبي روشن را تجربه مي كنيم. يا مثلا حسِ غير قابل توصيف از آواي موسيقي‌اي در دور دست، تالم ناشي از يك درد شديد، تلالو شادي يا كيفيت لحظه اي غرق شدن در افكار را در نظر بگيريد. همه اينها بخشي از آن چيزي هستند كه من آگاهي مي نامم. همان پديده اي كه راز واقعي ذهن را سبب شده است ...

... در واقع اصلا كسي نمي داند كه چرا اين فرايندهاي فيزيكي با تجربه آگاه همراهند. چرا وقتي مغز طول موج خاصي از نور را پردازش مي كند، ما تجربه اي از بنفش غليظ داريم؟ اصلا چرا چيزي را تجربه مي كنيم؟ آيا ممكن نيست كه يك روباتِ فاقد آگاهي همه اين كارها به همان خوبي انجام دهد؟ اينها پرسش هايي اند كه انتظار داريم يك نظريه آگاهي به آنها پاسخ دهد...

... به نظر مي رسد كه تجربه آگاه به طرز عجيبي از فرايندهاي فيزيكي پديد مي آيد. اما هيچ تصوري از اين كه چرا و چگونه آگاهي از فرايندهاي فيزيكي بر مي آيد، نداريم ... (اینو من باش موافق نیستم!!)

... اما آگاهي، مسئله اي به كلي متفاوت است؛ چرا كه از تبيين ساختار و كاركرد فراتر مي رود ...

... واينبرگ اما مي پذيرد كه در مواجهه با آگاهي مشكلي وجود دارد. علي رغم توان فيزيك، به نظر نمي رسد كه بتوان وجود آگاهيي را از قوانين فيزيك استنتاج كرد. او از فيزيك چنين دفاع مي كند كه فيزيك ممكن است در نهايت آن چه او ملازم‌هاي عيني آگاهي مي نامد (كه همان ملازم هاي عصبي اند) را توضيح دهد، اما البته كه اين كار به معني تبيينِ خودِ آگاهي نيست ...

... اگر نظريه هاي بنيادين موجود نمي توانند آگاهي را هم در برداشته باشند، پس چيز جديدي مورد نياز است. هر جا ويژگي بنياديني وجود داشته باشد، قانون بنيادي اي هم هست ...

و ...

اصل مقاله در لینک زیر:

[/SPOILER]

قبل از فیزیک کوانتوم 99/99 فیزک دانان معتقد بودن دنیا مثه یه ساعت کار میکنه، جبر علت و معلولی عینی و ابجکتیو بر دنیا حاکمه، میگفتن شما اگر تمام اطلاعات حاضر مربوط به یک سیستم رو در اختیار داشته باشید میتونید بصورت 100 درصد آیندش رو پیشبینی کنید، بر همین اساس گفتن انسان هم مجبور هست و اختیار صرفا یک توهمه! میگفتن اجسام مادی از هم جدا هست و ... بر همین اساس اگر شما حرف از اختیار میزدید، حرف از معجزه و تاثیر آگاهی بر ماده میزدید، حرف از وحدت وجود میزدید در بهترین حالت بشما میخندیدن!! تا اینکه علم وارد دنیای کوانتوم و جهان زیر اتمی شد، جایی که دیدن ذرات رفتار غیرقابل باوری از خودشون نشون میدن، رفتاری که در فیزیک کلاسیک غیرممکنن، دیدن ذرات بدون هیچ دلیلی و تصادفی رفتار خاصی رو از خودشون نشون میدن (نقض علیت فیزیک کلاسیک!)، دیدن نه، اینطور نیست که بشه 100 درصد آینده سیستم ها و پدیده ها رو پیش بینی کرد، دیدن ذرات رفتار عجیب و غریبی دارن، وقتی بشون نگاه میکنی ذره هستن، نگاه نکنی میشن موج!! تاثیر آگاهی بر ماده!! دیدن ذراتی که با هم جفت میشن طبق پدیده وابستگی کوانتومی انگار یکی هستن، شما خصوصیات یکی رو اینجا تغییر بدی، جفتش اگر در کهکشانی با فاصله چند میلیون سال نوری هم باشه همزمان خصوصیاتش تغییر میکنه (نوعی وحدت) و ...

تا قبل از ورود به دنیای کوانتوم، چنین پدیده های غیرممکن بودن، و اگر کسی بخاطر مسایل دینی یا تجربی از این مسایل میگفت و دفاع میکرد محکوم بود و متعصب و بی سواد!!

بنظرم همین مساله در مورد دنیایی آگاهی هم صدق میکنه، مسایلی که امروز برای ما غیرممکن و متناقض بنظر میرسن، شاید با ورد به دنیای آگاهی حل بشن ...

درود بر همه ی دوستان.
پس مشخص شد علم خداوند به انتخاب های آتی و معدوم موجودات مختار اجمالیست و به محض انتخاب، تثبیت و مفصل می گردد.
کاربرد لوح محو اثبات هم همین است.
پس خدا وند از انتخاب های آتی و معدوم ما علم دارد و این علم به کل احتمالات ممکن است. اما کدام احتمال انتخاب خواهد شد، باید انتخاب انجام شود تا در علم خارج از ذات خدا تثبیت گردد.
این هم سوال و اشکال آخر بود که توضیح دادم.
نظریه ی بنده تا اینجا عقلا ومنطقا اثبات شده و در توافق با قرآن، حدیث و عقل است.پس ثابت شد:
علم ذاتی خدا به ماهیات ممکنه ی معدوم، حضوری و اجمالیست، با تعلق ماهیت (از نظر ما) و شیئیت (از نظر خدا).
و
علم فعلی و خارج از ذات خدا به موجودات، پس از ایجاد؛ حصولی و تفصیلیست، با تعلق وجود.
-----

سوالی، اشکالی باشه هستم در خدمت تون!

antijahl;785702 نوشت:

...
سوالی، اشکالی باشه هستم در خدمت تون!

سلام

با این دیدگاه چطور میشه پیش بینی های صحیح رو توجیه کرد؟ بنابر نظر شما انتخابات افراد و وقایع مثلا 10 سال آینده در زمان حال معدوم هستن، بنابراین امکان نداره کسی الان بتونه پیش بینی کنی که در اون موقع وضع چگونه خواهد بود، با این وجود میبینیم پیش بینی ها و خوابهای صادقانه بسیاری بودن که صحیح از آب درامدن، آیا از این موارد نمیشه این نتیجه رو گرفت که علم به آینده غیرممکن نیست؟

L.E.O;785703 نوشت:
سلام

با این دیدگاه چطور میشه پیش بینی های صحیح رو توجیه کرد؟ بنابر نظر شما انتخابات افراد و وقایع مثلا 10 سال آینده در زمان حال معدوم هستن، بنابراین امکان نداره کسی الان بتونه پیش بینی کنی که در اون موقع وضع چگونه خواهد بود، با این وجود میبینیم پیش بینی ها و خوابهای صادقانه بسیاری بودن که صحیح از آب درامدن، آیا از این موارد نمیشه این نتیجه رو گرفت که علم به آینده غیرممکن نیست؟


درود بر شما.
در صفحات قبل دوستان همین سوال رو مطرح کردند . پاسخ دادم. مراجعه کنید به جوابتون می رسید.
پیشبینی آینده رو همه ی موجودات هر روز چندین بار انجام می دن و توجهی هم بهش ندارند!
وقتی از انتخاب آتی موجودی باخبر باشید علم به آینده ی اون پیدا خواهید کرد. بسته به میزان علم تون.
بعدش من نگفتم آگاهی خدا به آینده ی ما غیرممکنه.
عرض کردم ااین علم خدا اجمالیه نه تفصیلی. یعنی مجموعه ای از احتمالات ممکن در علم خدا هست که با انتخاب ما یکیش تثبیت میشه.
وقتی از انتخاب مسیر حرکت موجودی باخبر بشیم میتونیم دقیقن بگیم یک میایون سال بعد کجا خواهد بود! به شرطی که انتخاب مسیرش قطعی باشه.
پیشبینی خسوف و کسوف و ... بر اساس آگاهی ما به انتخاب مسیر ماه و زمین صورت می گیره.

antijahl;785717 نوشت:
درود بر شما.
در صفحات قبل دوستان همین سوال رو مطرح کردند . پاسخ دادم. مراجعه کنید به جوابتون می رسید.
پیشبینی آینده رو همه ی موجودات هر روز چندین بار انجام می دن و توجهی هم بهش ندارند!
وقتی از انتخاب آتی موجودی باخبر باشید علم به آینده ی اون پیدا خواهید کرد. بسته به میزان علم تون.
بعدش من نگفتم آگاهی خدا به آینده ی ما غیرممکنه.
عرض کردم ااین علم خدا اجمالیه نه تفصیلی. یعنی مجموعه ای از احتمالات ممکن در علم خدا هست که با انتخاب ما یکیش تثبیت میشه.
وقتی از انتخاب مسیر حرکت موجودی باخبر بشیم میتونیم دقیقن بگیم یک میایون سال بعد کجا خواهد بود! به شرطی که انتخاب مسیرش قطعی باشه.
پیشبینی خسوف و کسوف و ... بر اساس آگاهی ما به انتخاب مسیر ماه و زمین صورت می گیره.

سوال من در مورد پیش بینی دقیق رفتار پدیده های هوشمند مثل انسان هست، پدیده های مثل خسوف و کسوف و ... مد نظر من نیست، پیش بینی رفتار موجود هوشمند دو ویژگی دارن که بنظر میرسه دیدگاه شما توجیه برای اونها نداره:

1) این پیش بینی ها دقیقا مشخص میکنن چه اتفاقی خواهد افتاد، خود انتخاب رو پیش بینی میکنن، نه مجموعه انها رو

2) گاه این پیش بینی ها مربوط به افرادی هست که هنوز بدنیا نیومدن! شما میفرماید "

نقل قول:
وقتی از انتخاب آتی موجودی باخبر باشید علم به آینده ی اون پیدا خواهید کرد. بسته به میزان علم تون."

اما مساله اینه که در این موارد هنوز اون انسان بدنیا نیومده که ما بخوایم بر اساس علم به انتخاب های اتیش اینده رو پیش بینی کنیم ...
موضوع قفل شده است