جمع بندی ماده اولیه آفرینش چه بوده است؟

تب‌های اولیه

424 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="#FFA07A"][/][="#FF0000"]

erfan_alavi;791448 نوشت:
دوست عزیز یه کم برید فلسفه بفهمید(نه بخوانید) شئ انتزاع ذهنیه از واقعیتی خارجی مشکل شما همینه که ذات حق رو مملو از شئ و انتزاعات ذهنی میدونید،مانند ذهن خودتون....شما نمیتوانید از تناقضی که گرفتارشین بیرون بیایید ....معصوم میفرماید لا من شئ خلق صورت میگرد شما میگید یک شئ ای باید باشه تا مورد خطاب واقع بشه ولی اون شئ فرضیه ،معدومه ،ممکنه [="#FF0000"]چیزی که معدومه هیچ تعلقی به وجود نمیگیره نه وجود ذهنی نه وجود خارجی[/] ...
اراده و مشیت و خواست حق همون ایجادشه،ولاغیر....موجودات لا من شئ ایجاد میشن نه از شئ وگرنه تحصیل حاصله...
[="#FFA07A"]
خدا نمیگوید ایجاد شو بعد شئ ایجاد بشه،بلکه ایجاد شئ همون اراده و خواست حضرت حقه،این گفتن تکوینیه نه لفظی...اینهایی که شما میبینید در مفهوم مرتبه دارند مثلا اول خواست بعدش مشیت بعد اراده بعد تقدیر بعد قضا بعد حکم ،ذهن است که اینها رو در مورد فعل حق مفهوم سازی میکنه ولی در خارج خبری از این ترتیب نیست همه با همند...[[/]/QUOTE]

[/]
الان کجای این متنو اصلاح میشه کرد؟!
این دیگه کارش با اصلاح تمومه... به انقلاب نیاز داره...
بنده رو عفو بفرمایید...
سال خوبی داشته باشید.

antijahl;791455 نوشت:


الان کجای این متنو اصلاح میشه کرد؟!
این دیگه کارش با اصلاح تمومه... به انقلاب نیاز داره...
بنده رو عفو بفرمایید...
سال خوبی داشته باشید.

سلام.

والا تا اونجایی که مشخصه ایجاد یک شئ به وجودش تعلق میگیره نه ماهیتش،به عبارتی علت، وجود و کمال معلول رو جعل میکنه نه ماهیت و ماهیت به تبع وجود موجود است،حالا چجوریه که در ذات حق شئ و ماهیت معدوم هست ولی وجودش نیست، درست کردن این دیگه از عهده خود شما هم ساخته نیست...

وجود این شئ بالاخره در ذات هست یا نیست،اگر نیست پس خطاب حق کار عبثیست،ولی اگر هست بفرمایید این شئ نحوه وجودیش در ذات چگونه است.

اونیکه بوعلی گفته که علت به ماهیت تعلق میگیره ،فقط در باب مفاهیم خوبه،ولی در واقع و خارج همه چیز به وجود تعلق میگیره!!امر خدا به وجود شئ تعلق میگیره حالا شما بایس بگید نحوه وجودیش در ذات چگونه است!

نقل قول:
وجود این شئ بالاخره در ذات هست یا نیست،

با اینکه هزار بار گفتم، یه بار دیگه هم میگم تا امسالو با کدورت سپری نکنیم.
ببین همنوع عزیز، سرمنشا "وجود" همه ی ما، "وجود" خداست.
پس همین شیئیت فعلی و ماهیت فعلی ما هم که تفصیلیست، بر وجود خدا قائمه و ما از خودمون وجودی نداریم.
در ذات خدا هم همین شیئیت و ماهیت امروزی ما که تفصیلیست، بصورت اجمالی بر وجود خدا قائمه اما اینجا این وجود قرضی ما حدود داره، در ذات خدا این وجود فعلی و قرضی ما دیگه وجود نداره و حد نداره، چون هنوز ایجاد نشدیم.
پس اونجا اجمالا شیئیت فرضی و اجمالی داریم. قدر داریم امکان داریم.
اما هیچ چیز شخصی نداریم ما در ذات خدا.
چون اونجا این وجودی که الان حد گرفته و ما ودیعه گرفتیم، چنین حدودی نداره و معدوم در بساطت وجود خداست.
جور دیگه ای نمی شه توضیح داد.
سپاس از همراهی تون بزرگوار.
شاد و بهروز باشید.

antijahl;791465 نوشت:
با اینکه هزار بار گفتم، یه بار دیگه هم میگم تا امسالو با کدورت سپری نکنیم.
ب
در ذات خدا هم همین شیئیت و ماهیت امروزی ما که تفصیلیست، بصورت اجمالی بر وجود خدا قائمه اما اینجا این وجود قرضی ما حدود داره، در ذات خدا این وجود فعلی و قرضی ما دیگه وجود نداره و حد نداره، چون هنوز ایجاد نشدیم..

سلام.

دوست عزیز ما نیز گفتیم این تحقق حدودی که خارج از ذاته و به حمل شایع با همه خصوصیاتش موجوده همچین وجودی در ذات نیست،این موجودات به حمل رقیقه به ذات حمل میشن،یعنی کمالشون در ذات هست و لی مرتبشون که مرتبه وجودیشونه در ذات نیست...علم تفصیلی غیر از تفصیل فعلی و تحققی است.....

ولی این کمالات در ذات فرضی نیستند بلکه واقعا خدا کمالات هر شئ رو داره(یعنی خود کماله) به صورت بسیط،و تعقل ذات عین تعقل همه موجودات است،علم حضوری یعنی همین...از طرفی این کمالات در مقام ذات خود ذاتند و عین ذات و متمایز نیستند،....قبلا نیز گفتم جایی که علم عین ذاته،حد اجمال اونو جدا از حد تفصیل نمیکنه،علم بسیط حق به موجودات عین علم تفصیلی به اونهاست.....علم مبهم و اجمالی که شما دارید عین ذاتتون نیست وگرنه همیشه براتون حضور داشت و آنی توجتون از اون غفلت نداشت،برای همین مجبورید برای تفصیل اون در نفستون به ان علم توجه کنید تا توجه ای نکنید علم تفصیلی نیز نخواهید داشت،علم مبهم شما حدی داره و مرتبه ای که باعث جدایی ان از علم تفصیلی و مرتبه اش برای شما شده ...شما در نفستون دو مرتبه از علم دارید تفصیل و اجمال ...در ذات حق هیچ گونه حدی نیست،همه کمالات عین هم هستند....همه کمالات ذات حق هستند نه قائم به ذات که ذات در قائمیت به انها نیاز داشته باشد......

حضرت عالی یک وجود فرضی قائلید و یک ذات،و وجودات فرضی رو قائم به وجود خدا میدانید،در حالی که این کمالات خود ذاتند نه قائم به ذات...وجود حق عین علمه و عین حیات و عین همه کمالات...برای همین فرض چنین فرضی باطل و پوچ است..ذات عین وحدت است همه کمالات عین همند وعین ذات...در حالی که بین علم اجمالی و مبهم شما و علم تفصیلیتون جدایی و کثرت است...دو مرتبه است ...

علم تفصیل و اجمال در ذات عین همند ولی در مفهوم غیر همند،همانطور که عالم و معلوم و علم در ذات عین همند ولی در مفهوم غیر همند...

جناب انتی جهل اینجا نه میدان مسابقه است نه کسب پیروزی برای یک طرف اصل فهم مطالب برای روشن شدن موضوع میباشد بنده اصلا به کدورت و این چیزا فکر نمیکنم چون مبنا را برای غلبه و مجادله نذاشتم...

نقل قول:
[="#FF0000"]قبلا نیز گفتم جایی که علم عین ذاته،حد اجمال اونو جدا از حد تفصیل نمیکنه،علم بسیط حق به موجودات عین علم تفصیلی به اونهاست[/]

این فقط ادعاست. اثباتش کو؟
شما دقت نمی کنید. تفصیل در علم ذاتی خدا یعنی ترکب در ذات و قیام بالغیر. یعنی نقض وجود واجب.
برام جالبه بدونم سطح تحصیلات شما چه میزان است؟
اگر مایل نیستید جواب ندید.

سلام

antijahl;791230 نوشت:
وانگهی می توانم آن روات را هم بررسی کنم و فقط محتاج صرف وقت و حوصله است وگرنه نتیجه همان می شود

با اين مبنايي كه شما داريد ديگر احتياجي به بحث نيست...

antijahl;791230 نوشت:
عد، امام رضا ع چه زمانی وثاقت احمد بن حسن را تایید کرده اند؟ قبل از امامت یا بعد از امامت؟
اگر قبل از امامت و در زمان امامت امام کاظم بوده، بله ممکن است.
اما با رحلت امام کاظم ع و آغاز امامت امام رضا ع، و انکار امامت امام هشتم و وقف بر امام هفتم، احمد بن الحسن را بعنوان جاهل به ما معرفی می کند.

رجوع شيعيان به ائمه در زمان امامت ايشان بوده مگر موارد معدودي كه براي اثبات امامت امام بعدي بوده است.
مرجع ما براي تشخيص وثاقت چيست؟ استدلالات شخصي و ظني؟ يا رجوع به عالم؟ عالم رجالي يك عمر خود را گذاشته تا اين علم را به ما برساند...
البته بنده اين اظهار نظر شما را حمل بر دوست داري اهل بيت(ع) ميگذارم(هر چند هنوز هم نميدانم با عدم اثبات خدا چطور ميسازد؟!!!) وگرنه صرفا ابراز احساسات است و بس نه يك بحث علمي...

قبول حقيقت هنگام اثبات آن براي انسان خيلي سخت است... اما ...

سلام دوستان عزيز
انشا الله سال خوبي داشته باشيد...
به نظرم حرفها زده شد و بحث داره تكراري ميشه
كاربران محترم آخرين حرفهاي خود را بزنند كه اين بحث در حال جمع بندي است
ضمنا از جناب انتي جهل و عرفان علوي هم بدليل حظور مستمر تشكر ميكنم.
موفق و پيروز باشيد.

درود بر استاد بزرگوار و با حوصله و جناب عرفان علوی و سایر دوستان.
بحث خوبی بود و از حضور سروران استفاده کردیم.
بالاخره هر انسانی بواسطه ی معلوماتش جهان را یک جور می بیند.
ممکن است نظرات ما خیلی نزدیک به هم یا اصلا منطبق بر هم باشند اما بواسطه ی استفاده از تعابیر مختلف و قیاس های متفاوت بین آرا تفاوت حس شود.
فقط در مورد توثیق احمد ابن الحسن توسط امام رضا ع این مشکل پیش می آید که از نظر احمدابن الحسن، امام رضا ع فردیست که به دروغ ادعای امامت می کند! چون در عقیده ی این مرد امام کاظم ع آخرین امام و حجت خداست و بعد از او دایره ی امامت بسته است.
اگر خبری که از چنین شخصی به من برسد، از جانب افراد موثق نرسیده باشد، بنده در پذیرش چنین خبری توقف می کنم و شرط احتیاط هم همین است.
عرض دیگری نیست.
سال خوبی برای همه دوستان و طالبان حقیقت آرزومندم.
برقرار باشید.

عامل;791510 نوشت:
سلام

با اين مبنايي كه شما داريد ديگر احتياجي به بحث نيست...

رجوع شيعيان به ائمه در زمان امامت ايشان بوده مگر موارد معدودي كه براي اثبات امامت امام بعدي بوده است.
مرجع ما براي تشخيص وثاقت چيست؟ استدلالات شخصي و ظني؟ يا رجوع به عالم؟ عالم رجالي يك عمر خود را گذاشته تا اين علم را به ما برساند...
البته بنده اين اظهار نظر شما را حمل بر دوست داري اهل بيت(ع) ميگذارم(هر چند هنوز هم نميدانم با عدم اثبات خدا چطور ميسازد؟!!!) وگرنه صرفا ابراز احساسات است و بس نه يك بحث علمي...

قبول حقيقت هنگام اثبات آن براي انسان خيلي سخت است... اما ...

الهداية الكبرى، ص: 134

نه عن[="#FF0000"] محمد بن علي الصيرفي [/]عن علي بن محمد عن وهب بن حفص الجزائري عن بن حسان العجلي، عن فتوى ابنة رشيد الهجري

اشکال این بود که این کتاب ثابت نیست. زیرا سند نجاشی و سند شیخ طوسی هر دو مشتمل بر محمد بن علی الصیرفی است. که[="#FF0000"] محمد بن علی صیرفی ابوسمینه را گفته اند کذاب است. [/]علاوه بر این که نقلهای که به ابان بن ابی عیاش می رسد ایشان توثیق ندارد.

------
بنده قبل از بررسی سند به شما عرض کردم این حدیث نمی تواند صحیح باشد.
تفاوت بنده با شما همین است!
الان سه سند دیگر را هم ندیده تضعیف می کنم!
اما شما باز قبول نمی کنید؛ درست است؟!

بنده از شما روایت با سند "صحیح" خواستم در اثبات ماجرای شهادت میثم.
این منبعی که ارائه فرمودید اصلا سند ندارد که صحیح باشد یا نباشد! حالا مشخص شد چرا علمای متاخر این روایت را از ابواسحاق نقل کردند و نه از شیخ مفید:

الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 326

وهذا حديث قد نقله المؤالف والمخالف عن ثقاتهم عمن سميناه، واشتهر أمره عند علماء الجميع، وهو من جملة ما تقدم ذكرة من المعجزات والاخبار عن الغيوب

-----
مانده دو منبع دیگرتان که آنها را هم ندیده تضعیف می کنم!

الإختصاص، النص، ص: 76

حدثنا جعفر بن الحسين، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن أبي القاسم، عن[="#FF0000"] محمد بن علي الصيرفي، [/]عن علي بن محمد بن عبد الله الخياط، عن وهيب بن حفص الحريري، عن أبي حسان العجلي، عن قنوا بنت رشيد الهجري قال: قلت لها: أخبريني بما سمعت من أبيك، قالت: سمعت من أبي يقول: قال: حدثني أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا رشيد كيف صبرك إذا أرسل إليك دعي بني امية فقطع يديك ورجليك ولسانك ؟ فقلت: يا أمير المؤمنين آخر ذلك الجنة ؟ قال: بلى يا رشيد أنت معي في الدنيا والآخرة...
-----

این هم منبع هفتم از الاختصاص شیخ مفید که راوی کذاب در آن هست! که قبلا ضعفش ثابت شد.
مانده یک منبع که آن را هم ندیده تضعیف می کنم!
این خاصیت دانش است!

رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 82

من الولاء. أما والله لوأني أدفع ضيما أو أعز لله دينا لو ضعت سيفي على عاتقي ثم لضربت به قدما قدما. ألا اني أحدثكم بما تعلمون ومالا تعلمون فخذوها من سنة السبعين بما فيها. ألا ان لبني أمية في بني هاشم نطحات. ألا ان بني أمية كالناقة الضروس تعض بفيها وتخبط بيديها وتضرب برجلها وتمنع درها. ألا انه حق على الله أن يذل باديها وأن يظهر عليها عدوها مع قذف من السماء وخسف ومسخ وسوء الخلق حتى أن الرجل ليخرج من جانب حجلته إلى صلاة - قوله رضى الله تعالى عنه: فيما بيني وبينكم من الولاء بفتح الواو بمعنى المحبة والوداد، لا بكسرها بمعنى الولاية والسطنة. قوله رضى الله تعالى عنه: نطحات بالنون وفتح الطاء والحاء المهملتين من تناطع الكباش وانتطاحها. قوله رضى الله تعالى عنه: كالناقة الضروس الضرس كالضرب العض الشديد بالاضراس، والضروس بفتح الضاد وضم الراء على فعول الناقة السيئة الخلق تعض حالبها بفيها. وفي بعض النسخ " بنيبها " بكسر النون جمع الناب من الاسنان كالانياب والانيب، وهي الاسنان التي تلي الرباعيات. قوله رضى الله تعالى عنه: الا انه حق على الله بالفتح والتخفيف على كلمة التنبيه والتحقيق. " أن يذل ناديها " بالنون وهو مجلس القوم ومجتمعهم ماداموا مجتمعين فيه، أو بالباء الموحدة أي يذل أعزتهم من البد وبمعنى الظهور، وتعنى به الغلبة والعزة، كما في قوله سبحانه " فأصبحوا " ظاهرين "
[1]. 1) سورة الصف: 14 (*)
------
این هم منبع آخرتان. در تمام ص 82 اثری از ماجرای شهادت میثم تمار نیست. در صفحات قبل و بعدش هم همینطور.
اما در ص 296 این ماجرا نقل شده. و باز هم از راوی کذاب:

حدثني محمد بن عبد الله بن مهران، قال: حدثني [="#FF0000"]محمد بن علي الصيرفي[/]، عن علي بن محمد، عن يوسف بن عمر...
-----
پس از 8 آدرسی که ذکر کردید:
یکی سند نداشت!
در سند 3 تا آنها راوی کذاب وجود داشت!
و در سند 4 تای دیگر راوی واقفی هفت امامی!

منبع 4 آدرس فوق در الغارات، روایتیست که ابواسحاق از احمدابن الحسن المیثمی نقل کرده بدون اتصال به معصوم.
پس این حدیث یا موقوف است(در صورتیکه احمدابن الحسن صحابی امام کاظم ع باشد) و یا مقطوع (در صورتیکه از تابعین باشد) و چنین حدیثی در نزد علمای شیعه حجیت ندارد:

مرفوع: حدیثی است که از وسط، یا آخر سند آن یک راوی یا بیشتر افتاده باشد، ولی با تصریح به لفظ "رفع".
مرسل: حدیثی است که دچار ارسال و حذف اسناد باشد، اعم از این که همه راویان یا شماری از آنان حذف شده باشند.
موقوف: به روایتی که سلسله سند آن به صحابی پیامبر (ص) یا مصاحب امام (ع) منتهی شود، موقوف می گویند.
مقطوع: به روایتی که سلسله سند آن به یکی از تابعان منتهی شود، مقطوع می گویند. این اصطلاح بیشتر در روایات اهل سنت رایج است. [="#FF0000"]حدیث مقطوع؛ مانند موقوف به رغم اتصال سند از نظر محدثان شیعه فاقد حجیت است.[/]
بیشترین کاربرد این اصطلاحات در فقه است؛ جهت پی بردن به صحت و سقم روایات، برای استخراج احکام شرعی از روایات معصومان (ع).

منبع: سایت اسلام کوئیست.

پس حتی یک روایت با سند صحیح وجود ندارد که علم تفصیلی خدا به انتخاب اختیاری قطعی آتی مختار را تایید کند.
پس تا اینجا نظریه بنده در مورد علم ذاتی و علم فعلی خدا غیرقابل نقض بوده است.

antijahl;791507 نوشت:
این فقط ادعاست. اثباتش کو؟
شما دقت نمی کنید. تفصیل در علم ذاتی خدا یعنی ترکب در ذات و قیام بالغیر. یعنی نقض وجود واجب.
برام جالبه بدونم سطح تحصیلات شما چه میزان است؟
اگر مایل نیستید جواب ندید.

سلام.

ادعا!!چه ادعایی،...هر چه وجود شدت پیدا کند وحدت بیشتری پدا میکند،ومفاهیم یشتری بهش حمل میشه و العکس ولی این مفاهیم که بهش حمل میشه مرتبه وجودیش در خارج نیست،مثلا حیوان به انسان نیز حمل میشه ولی مرتبه وجودی انسان در خارج حیوان نیست...کمالات در تعالی شدت پیدا میکند و مفاهیم دانی نیز به ان حمل میشه ولی این مفاهیم غیر از وجود ان مرتبه است.......اینکه گفته میشه حق بسیط الحقیقه کل اشیاست ناظر به همین است...

اتفاقا شما ادعا دارید که ذات حق تهی از علم تفصیلیست که برتر از علم اجمال است،نتیجتا خدا بایس خلق کند تا بداند و علمش کاملتر بشه!!!!،در حالی که علم حق علمی فعلیست و موجودات ناشی از علم حق ،پس مقام تفصیل علم مقدم بر مقام تفصیل فعله.......یک انسان معمولی هم تا علم تفصیلی به یک مجموعه نداشته باشه نمیتونه اونو ایجاد کنه...

شما فرضیاتی برا خودتون درست کردید،و میگید چون خدا در ذاتش فقط علم اجمالی ومبهمی به موجودات دارد،نمیتواند علم به موجود قبل از خلقت داشته باشه چرا؟؟ چون خدا علمش به محال تعلق نمیگیرد،این محالات و معدومات فرضی همه ساخته ذهن خودتونه!!!!!!،یعنی اول خدا خلق میکنه بعد علمش بهش تعلق میگیره!!!!!!!!!!یعنی خلقت بر اساس گزاف و تصادف از ذات صادر میشه بدون انکه حق در ذات بدونه داره چیکار میکنه!!!!!....

علم اجمالی ذاتی به اشیا، علت تامه تحقق جزئیات نمیتواند باشد،بلکه تا علم به جزئیات نباشد،تحقق جزئیات نیز محال است،و ذاتی که علمش عین اجمال است، وناتوان در علم به جزئیات در مقام ذات،اساسا چنین ذاتی نمی تواند خالق جزئیات باشه!و ساختن فرض و ماهیات امکانی که تجرد از وجود داشته باشند برای چنین ذاتی اساسا فسادش واضح است...

نقل قول:
اساسا چنین ذاتی نمی تواند خالق جزئیات باشه!

درود بر شما و سال نو مبارک.
عرض کنم که ارسال اخیرتان تنها جمله ی بی نقصش همین جمله ایست که طعنه آمیز عنوان فرمودید و نادرست می دانید!
مابقی ارسالتان آنقدر خلاف حقیقت است که باید بند به بند ارسالتان نقد شود که تکرار مکررات است.
شک ندارم شما نمی دانید اجمال و بساطت یعنی چه. از عبارات و نتایجی که از جملاتتان می گیرید کاملا پیداست.
خب این نقلی که از شما الان آوردم عین حقیقت است!
چرا گمان می کنید خلاف واقع است؟!
خدا در قرآن در سوره کهف آیات 20 به بعد، دقیقا خاطرم نیست کدام آیه، می گوید هرکس بخواهد بهشت را انتخاب می کند و هر کس بخواهد جهنم را.
خب این بهشت و جهنم رفتن افراد، نامه ی اعمال می خواهد. در این نامه جزء به جزء اعمال انسان ثبت است. خدا می گوید این اعمال انتخاب خود موجود است.
وقتی در ازل موجودی خلق نشده، عملی هم مرتکب نشده و انتخابی هم انجام نداده.
پس در ازل خدا در ذاتش نمی تواند بداند کدام موجود با اعمالش بهشت را انتخاب می کند و کدام موجود جهنم را.
در علم بسیط خدا نه انسان وجود دارد نه حیوان نه موجود دیگر.
فقط مقادیر محتمل شیئیت دارند. آن هم بسیط و بدون جزئیات. چون جزئیات بر وجود حمل می شود.
وقتی وجودی نیست، ظرف حمل جزئیات نیست.
پس این جزئیات تکلیفش چه می شود؟
اینها بصورت مقادیر محتمل بر وجود خدا حمل می شود.
اگر همین جزئیات و وجودی که باید حامل این جزئیات باشد در ذات وجود داشت، اصلا چیزی بنام علم خارج از ذات خدا دیگر وجود نداشت!
چرا؟
چون در آنصورت علم ذاتی و خارج ذات دقیقا یک علم بودند!
شما بفرما بگو! وقتی هرچه در ذات هست، با جزئیات، در خارج از ذات هم هست، با جزئیات؛ و هرچه در علم خارج از ذات هست، در علم ذاتی هم هست؛ آنوقت تفاوت علم ذاتی با علم خارج از ذات چیست؟!
اگر بگویید تفاوتی ندارند، کلام خودتان نقض می شود!
اگر هم بگویید تفاوت دارند، باز کلامتان را نقض کرده اید!
یعنی آچمز!
پرده ی جهل را دریده ام...
شما و جناب عامل قبول بکنید یا نکنید، بزودی این نظریه در مجامع علمی مطرح شده و منتشر می شود.
و به شما ثابت می شود در آینده که پیشبینی ام درست هست یا نه!
از مباحثه با شما هم لذت بردم و هم کمی اذیت شدم.سال خوبی برایتان آرزو می کنم بزرگوار.
اما جناب عامل نفرمودند چرا مطالبه ی حدیث یا روایت صحیح از جانب بنده را با روایات موقوفه و کذب پاسخ دادند!
ببینید جناب عامل؛ بنده روایت یا حدیث با سند "صحیح" از شما خواستم.
روایاتی که ارائه فرمودید، یا سندش ضعیف است، یا اصلا سند ندارد!
دو حالت بیشتر وجود ندارد:
یا شما می دانستید این روایات صحیح نیست.
یا نمی دانستید.
در هیچ حالتی عمل شما قابل توجیه نیست زیرا:
اگر دانسته روایت ضعیف را بعنوان روایت صحیح ارائه کرده باشید، مصداق فریب است!
شما که آیت الله جوادی آملی را قبول دارید، ایشان در فیلمی به ا.ن گفتند: حتی فریب دادن حیوانات هم معصیت دارد، چه برسد فریب انسان ها.
پس مرتکب معصیت شده اید.
اما اگر ندانسته این کار را کرده اید، باز هم از شما پذیرفته نیست بعنوان کارشناس پاسخگوی معتبرترین مرکز علمی تشیع، قبل از اطمینان به درستی مطلبی، آن را انتشار داده و باعث گمراهی پرسشگر شوید.
حتما در جمعبندی هم نظر خودشان را عین حقیقت شمرده و عقیده ی شکست خورده ی خود را پیروز این میدان معرفی خواهند فرمود!

antijahl;791755 نوشت:
درود بر شما و سال نو مبارک.
عرض کنم که ارسال اخیرتان تنها جمله ی بی نقصش همین جمله ایست که طعنه آمیز عنوان فرمودید و نادرست می دانید!
مابقی ارسالتان آنقدر خلاف حقیقت است که باید بند به بند ارسالتان نقد شود که تکرار مکررات است.
شک ندارم شما نمی دانید اجمال و بساطت یعنی چه. از عبارات و نتایجی که از جملاتتان می گیرید کاملا پیداست.

پس در ازل خدا در ذاتش نمی تواند بداند کدام موجود با اعمالش بهشت را انتخاب می کند و کدام موجود جهنم را.
در علم بسیط خدا نه انسان وجود دارد نه حیوان نه موجود دیگر.
فقط مقادیر محتمل شیئیت دارند. آن هم بسیط و بدون جزئیات. چون جزئیات بر وجود حمل می شود.

وقتی وجودی نیست، ظرف حمل جزئیات نیست.
پس این جزئیات تکلیفش چه می شود؟
اینها بصورت مقادیر محتمل بر وجود خدا حمل می شود.

سلام.

جناب انتی جهل بجای فرضیاتی که ملکه نفستون شده بهتره برید وجود ذهنی و احکام ان و تفاوتش با وجود خارجی رو در فلسفه و مباحث دیگر مثل معرفت شناسی یه مطالع اندکی بفرمایید بعد بیان اینجا فرضیه پردازی کنین....

بحث احتمال و تصور وتصدیق و کذب مال عالم ذهنه نه عالم ذات حق.......ما مقدار در ذات نداریم احتمال و فرض در ذات حق نداریم،اینهایی که شما برای خودتان فرض کرده اید مال عالم خیاله،اصلا چیزی که تجرد از وجود باشه باطله،این مقدار اگر بسیطه پس وجود داره و اساساا مقدار و فرشی که مجرد از وجود باشه باطله....

علم فعلی در مقام خارج از ذات همون تحقق افعال الهیست،ولی در مقام ذات علم و کمال فعلی این افعاله........

شما بین تحقق و علم به تحقق و حقیقت تحقق خلط کرده اید.....کمال و حقیقت تحقق در ذات وجود دارد و این تحقق ناشی از همون علمه،جالبه جناب عالی حققت تکلم رو که در درون و ضمیر نفستان هست رو میگید این تکلم همون حقیقته ولی ذات حق رو از همین علم ناقص هم بر حذر میدونید.....

علم خدا در مقام ذات به اینده و گذشته و حال افعالش چه در مورد موجودات مختار و چه در مورد موجودات غیر مختارمساویست و ثابت است و هیچ تفاوتی نمیکند،قبلا نیز گفته شد صرافت کمالی اشیا که در ذاته در مقام تحقق از خودشون به اونها نزدیکتره،نتیجتا در مقام فعل و تحقق نیز به دلیل حضور همه علل برای حق و اینکه وجود مادی از ابتدا تا پایانش یک وجود سیال وار و ممتد است،و البته علل جاری علل اینده رو درست میکنند،نتیجتا تحقق شئ که علت اولی است مساوی با پایان است برای حق،علم تدریجی محصور در زمان است همراه با علت ؛وقتی زمان و مکان رو برداریم ابتدا و انتها در آنی با هم جمع میشود،علم به اولین علت مساوی با معلوبت پایانی.......این در مقام تحقق بود......... و البته تحقق موجودات نیز ناشی از کمال وجودی انها در ذات است،و علم به این کمالات عین علم به همه اشیاست..به عبارتی فاصله ای بین تحقق موجود و علم به تحقق ان موجود در ذات نیست نتیجتا ثابت است....

شما اینها رو حل کنید:

1-علم اجمالی خدا چگونه منشا علم کاملتر و برتر تفصیلی میشه،اساسا علم تفصیلی از علم اجمالی برتر و کاملتره،اینجور که شما میگید در ذات علم خدا کاملترین نیست بلکه علم فعلی کاملتره به عبارتی علم حق با تحقق موجودات کاملتر میشه!!

2-تجول چگونه در ذات راه پیدا میکنه،چون علم حق تابع انتخاب اشخاص است،یعنی ذات نسبت به انتخاب قوه ای است که با انتخاب اشخاص بالفعل میشه،به عبارتی نمیدانست(نقصان) و بعد از انتخاب دانست(کمال)!

3-اساسا علم اجمالی بدون علم به جزئیات چگونه منشا تحقق کثرت و جزئیات بیشمار میشه؟البته فرض و مقداری که مجرد از وجود باشند و بگید ،این مقادیر فرضی در ذاته اساسا باطل و فاسد است،چون خارج از دایره وجود همه چیز باطله اگرم منظورتون مقادیر بسیطی است که ما میگیم کمالات و حقایق اشیا که بدون تمایز در ذات موجوده پس حرفی نیست!

4-اینکه ذات مملو از احتمال است،یعنی مملو از جزئیات تصوری و حصولی و ماهوی والبته ماهیات با تمام ذات با هم مباین هستند چون ماهیت تشکیک پذیر نیست ،عین ذهن انسان،این کثرات ماهوی چگونه با بساطت میسازه...

وغیره که فعلا اینها رو حل کنید

نقل قول:
.......ما مقدار در ذات نداریم احتمال و فرض در ذات حق نداریم

لیله القدر مشخصا تقدیر را می رساند...
فقدره تقدیرا ... این هم همینطور...
لو کان ... این "لو" یعنی احتمال...
همه در قرآن هست و شما قبول ندارید.
مثل یک ملحد بحث می کنید و می فرمایید فیلسوف مسلمانم!
بعضی پستها در اوایل تاپیک از بعضی دوستان صادر می شد که بعلت ضعف شدید و تناقضات و مطالب کاملا غلط بی سند و دلیل، می دیدم اصلا بهتر است پاسخ ندهم.
متاسفانه سطح ارسالهای شما به همان وضع رسیده.
اصلا جمله های شما بصورت متوالی و بنوبت هم را نقض می کنند!
انگار عمدا اینطور نوشته شده!
اینجا جای بحث علمیست جناب، نه منبر سخنرانی بی سند!
باید برای تک تک عباراتتان سند و دلیل بیاورید.
هیچ دلیلی نمی آورید.
فقط هی سعی دارید نشان دهید نتایجی که می گیرید عقلی هستند که بعلت وجود تناقض در استنتاج هایتان، مشخص می شود عقلا هم ممکن نیست ادعایتان.

نقل قول:
علم اجمالی خدا چگونه منشا علم کاملتر و برتر تفصیلی میشه،اساسا علم تفصیلی از علم اجمالی برتر و کاملتره،اینجور که شما میگید در ذات علم خدا کاملترین نیست بلکه علم فعلی کاملتره به عبارتی علم حق با تحقق موجودات کاملتر میشه!!

تفاوت اجمال و تفصیل و رجحان تفصیل بر اجمال به این معنی است که در علم اجمالی توانایی درک دانایی وجود ندارد و در علم تفصیلی این امکان هست.
یعنی عالم علم دارد اما توانایی درک این علم را ندارد.
مثل اینکه کارت گرافیک سیستم را باز کنید، در حالیکه درایورش نصب است.
اینجا اطلاعات مربوط به گرافیک در هارددیسک وجود دارد، اما سبستم تصویر به شما نمی دهد تا کارت گرافیک را روی مادربرد نصب نکنید.
وجود کارت گرافیک باید باشد تا درایورش در سیستم را درک کنید.
نقل قول:
2-تجول چگونه در ذات راه پیدا میکنه،چون علم حق تابع انتخاب اشخاص است،یعنی ذات نسبت به انتخاب قوه ای است که با انتخاب اشخاص بالفعل میشه،به عبارتی نمیدانست(نقصان) و بعد از انتخاب دانست(کمال)!

آقاجان! نقصان کدام است؟!
می گویم عالم نمی تواند بداند.
چون وجود جزئی که باید این علم جزئی بر او حمل شود، در ذات در یک وجود کلی حل است. معدوم است.
پس علم جزئی ظرف حمل ندارد. وگرنه هست.
این صد بار!

نقل قول:
3-اساسا علم اجمالی بدون علم به جزئیات چگونه منشا تحقق کثرت و جزئیات بیشمار میشه؟البته فرض و مقداری که مجرد از وجود باشند و بگید ،این مقادیر فرضی در ذاته اساسا باطل و فاسد است،چون خارج از دایره وجود همه چیز باطله اگرم منظورتون مقادیر بسیطی است که ما میگیم کمالات و حقایق اشیا که بدون تمایز در ذات موجوده پس حرفی نیست!

خب خداروشکر. در یک مورد اشتراک نظر داریم.

نقل قول:
4-اینکه ذات مملو از احتمال است،یعنی مملو از جزئیات تصوری و حصولی و ماهوی والبته ماهیات با تمام ذات با هم مباین هستند چون ماهیت تشکیک پذیر نیست ،عین ذهن انسان،این کثرات ماهوی چگونه با بساطت میسازه...

آقاجان!
با وجود هر علمی، مقادیر و مراتب و درجات اون علم هم ممکن میشن.
شما وقتی یک پروفسور را درک کنید، مطمئنا امکان های کلاس اول، دوم، کاردانی، ارشد... هم موجود خواهند بود.
فقط اشکال این مثال این است که علم خدا اکتسابی نیست وگرنه علم است و عالم به این علم کل، به امکان مقادیر این کل هم علم دارد.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب

antijahl;791755 نوشت:
پرده ی جهل را دریده ام...

پرده جهل، پرده ضخیمی است با لایه های گوناگون.
اگر حقیقتا موفق به دریدن آن شده اید، به شما تبریک میگویم.

antijahl;791755 نوشت:
شما و جناب عامل قبول بکنید یا نکنید، بزودی این نظریه در مجامع علمی مطرح شده و منتشر می شود.
و به شما ثابت می شود در آینده که پیشبینی ام درست هست یا نه!

انشتین هم نظریاتی ارائه داد که اسباب لازم برای اثباتش وجود نداشت و بعدها و حتی اخیرا، صحت این نظریات پیشبینی گونه، بر ملا گشت.
منتها آنجا بحث تجربی بود و اینجا عقلی.
آنجا نیاز به بوته آزمایش بود و اینجا نه.

سلام و درودها بر شما جناب استوار. سال نو مبارک.
کاملا صحیح می فرمایید.
در یک چنین بحثی خوشبختانه تمام لوازم استنباط و نتیجه گیری موجود است.
اگر بجز یک نتیجه حاصل شد، دلیلش عدم توجه کافی به بخشی از این لوازم است؛ وگرنه با این مدارک فقط یک نتیجه حاصل می شود. که همین نظریه بنده است.
ظرف هفته ها بحث دوستان نتوانستند حتی یک جمله ی مرا نقض کنند، اما بنده در هر ارسالشان تناقض را کشف کردم و به ایشان نشان دادم.
دوستان مسلمات خودشان را هم قبول نمی کنند.
آیات قرآن، احادیث و روایات و قوانین علمی که موضع خود علمای سلف شیعه است را قبول نمی کنند.
تناقض ادعایشان با آیات و روایات را می بینند و نمی پذیرند.
دلایل عقلی که می آورم را ندید می گیرند و توجه نمی کنند.
اینها آفت مباحث علمیست. تعصب فقط به استمرار جهل کمک می کند.
بنده با جهل مبارزه می کنم و سلاحم علم است.
و علم بر جهل پیروز است
زیرا که حق بر باطل پیروز است.
اما دوستان با سلاح جهل به جنگ علم بنده آمده اند.
فرجام چنین بحثی روشن و هویداست:
جاء الحق و زهق الباطل
ان الباطل کان زهوقا...
دوستان با تمسخر بنده و نظریه ام راه بجایی نخواهند برد و بنده مجنون نبودم که به چنین بحث سنگینی ورود کنم بدون اطمینان از نتیجه ی نهایی.
شب دراز است و قلندر بیدار...
از شما جناب استوار بسیار سپاسگزارم بابت وقتی که صرف مطالعه ی مطالب این بحث فرمودید.
کامیاب باشید.

سلام

antijahl;791558 نوشت:
الهداية الكبرى، ص: 134
نه عن محمد بن علي الصيرفي عن علي بن محمد عن وهب بن حفص الجزائري عن بن حسان العجلي، عن فتوى ابنة رشيد الهجري

اين سند مربوط به روايت رشيد هجري است نه ميثم تمار!!!
به قول مولوي:
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آورده‌ای
لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای

antijahl;791563 نوشت:
حدثنا جعفر بن الحسين، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الصيرفي، عن علي بن محمد بن عبد الله الخياط، عن وهيب بن حفص الحريري، عن أبي حسان العجلي، عن قنوا بنت رشيد الهجري قال: قلت لها: أخبريني بما سمعت من أبيك، قالت: سمعت من أبي يقول: قال: حدثني أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا رشيد كيف صبرك إذا أرسل إليك دعي بني امية فقطع يديك ورجليك ولسانك ؟ فقلت: يا أمير المؤمنين آخر ذلك الجنة ؟ قال: بلى يا رشيد أنت معي في الدنيا والآخرة...

اين آدرس هم به روايت رشيد هجري مربوط است نه ميثم تمار...
ظاهرا شما روايت را نخوانده تضعيف ميكنيد
...

antijahl;791559 نوشت:
این منبعی که ارائه فرمودید اصلا سند ندارد که صحیح باشد یا نباشد! حالا مشخص شد چرا علمای متاخر این روایت را از ابواسحاق نقل کردند و نه از شیخ مفید:

کتاب الإرشاد از معتبرترین منابع روایی شیعه درباره تاریخ ائمه(ع) به شمار می‌آید و بسیاری از منابع مهم شیعه که به زندگانی ائمه پرداخته‌اند، این کتاب را مستند خود قرار داده‌اند. این کتاب از مصادر بحارالانوار نیز می‌باشد. کتاب الإرشاد بهترین کتاب برای دستیابی به منابع اولیه شیعه درباره زندگانی و فضایل ائمه(ع) است. آقا بزرگ تهرانی در «الذریعة الی تصانیف الشیعة» درباره کتاب می‌نویسد: «این کتاب درباره زندگانی دوازده امام(ع) میباشد. بعد از شیخ مفید هر کس در این باره کتابی نگاشته، این کتاب را مستند خود قرار داده است».(الذریعة، ج ۱، ص۵۱۰)

antijahl;791565 نوشت:
و باز هم از راوی کذاب:
حدثني محمد بن عبد الله بن مهران، قال: حدثني محمد بن علي الصيرفي، عن علي بن محمد، عن يوسف بن عمر...

ابا سمينه كه كذاب است همان محمد بن علي بن ابراهيم است، در صورتي كه در اين روايت قيد كوفي نيست و شهد هم اين عبارت مرحوم خويي است:
أقول: الظاهر أن هذا (محمد بن علي الصيرفي)غير محمد بن علي الصيرفي الكوفي، المكنى بأبي سمينة، الذي تقدم بعنوان محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى، و قد تقدم الكلام فيما يناسب المقام هناك فراجع.

البته اين روايت يكي از چندين روايت بود... هر چند شما توثيق امام رضا(ع) هم در مورد راوي قبول نكرديد!!!
بنابراين روايت صحيح است هر چند شما نپذيريد.
اشكال عمده علم حصولي همان خطا برداري، نياز به واسطه، ضعيف بودن علم و ... است.

سوال:
آيا خداوند اين جهان را از نيستي بوجود آورده است؟ در غير اينصورت ماده اوليه خلق جهان چه بوده است؟

پاسخ:
برخي آيات قرآن كريم به مساله خلقت و آفرينش پرداخته و چگونگي آنرا بصورت بسيار فشرده و مجمل بيان كرده اند. در همين راستا خداوند متعال مي فرمايد:
اَوَلَم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شيء حي افلا يؤمنون (1)؛ آيا كساني كه كافرند نمي‌دانند كه آسمانها و زمين پيوسته بود و ما از هم بازشان كرديم و هرچيز زنده را از آب آفريديم پس چرا ايمان نمي‌آورند؟

در تفسير نمونه نيز ذيل آيه فوق سه نوع تفسير را اشاره كرده كه يكي از آنها چنين است:
به هم پيوستگي آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره‌ها از جمله منظومه شمسي و كره زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.(2)

آنچه از ظاهر آیات استفاده می شود این است که آسمان ها و زمین مرحله ای را که قرآن از آن به دخان یاد می کند، پشت گذارده اند و این مسئله با نظریه مشهور (انفجار بزرگ) تا حدود زیادی هماهنگی دارد. البته بطور قطعي نميتوان اين نظريه را به قرآن نسبت داد.

اما در مورد ماده اوليه عالم هستي حضرت علي(عليه‌السلام) فرمود: (الذي لا من شي‏ءٍ كان، و لا من شي‏ءٍ خلق ما كان... و كل صانع شي‏ءٍ فمِن شي‏ءٍ صَنَع و اللهُ لا من شي‏ءٍ صنع ما خلق) (3)؛ خدايي كه نه از چيزي كه از قبل بود، وجود يافت، و نه آنچه را خلق فرمود از چيزي آفريد... سازنده هر چيزي آن را از چيزي ساخته است و خدا آنچه را آفريده نو و بديع يعني (لا من شي‏ءٍ) آفريده و ساخته است.
حضرت فاطمه زهرا(س) نیز مي‏فرمايد: (
ابتدع الأشياء لا من شي‏ءٍ كان قبلها و أنشأها بلا احتذاء أمثلةٍ أمتثلها) (4)؛ اشيا را بدون آنكه از چيزي كه از قبل بود، بديع و نو ظهور آفريد و آنها را بدون الگوگيري از نمونه‏اي ايجاد كرد.

طبق اين بيانات نوراني، خلقت اشيا نه (من شي‏ء) است كه ازليت ماده لازم بيايد و نه (من لا شي‏ءٍ) است كه مستلزم آفرينش از (عدم) است، بلكه فرض سوم يعني (لا من شي‏ء) صحيح است؛ ارتفاع نقيضان نيز لازم نمي‏آيد؛ چون نقيض (خلق من شي‏ءٍ) ، (لم يخلق من شي‏ءٍ) است، نه (خلق من لا شي‏ءٍ)؛ يعني خداي سبحان عالم امكان را نه از (چيزي) خلق كرد و نه از (عدم) آفريد. پس اصل عالم بديع و نوظهور است.(5)

بنابراين عدم نيستي محض است و نميتواند مبدا وجود و هستي قرار گيرد و از طرفي خلقت بديع است و هيچ گونه مماثلي نداشته است.


[/HR]1. انبیاء/30.
2. تفسیر نمونه، ج13، ص395.
3. توحيد صدوق، ص43 ،41؛ اصول كافي، ج1، ص134، 135.
4. احتجاج، ج1، ص255.
5. توحيد در قرآن، صفحه 385.
موضوع قفل شده است