خواستگاری

خاطرات جلسات خواستگاری

سلام من واقعا خوشحال شدم که با این سایت آشنا شدم خودمم خیلی توی زمینه ی ازدواج جوانان کار کردم در حالی که خودم مجردم و خیلی هم دوست دارم زود ازدواج کنم تا هم از گناه دور باشم و هم تکمیل بشم

این داستان خواستگاری رفتنای منه امیدوارم به دردتون بخوره
من یک فروم ازدواج هم راه انداختم و تا حالا 4 تا وبلاگ زدم درباره ی ازدواج موفق و سخنرانی های استادان بزرگ مثل دهنوی رو گوش دادم و آپلود کردم با لینک مستقیم

من سید آرش
متولد مشهد

بعد از گرفتن دیپلم کامپیوتر دو ترم نرم افزار کامپیوتر خوندم در دانشگاه ولی به اصرار مادرم که با مدرک دانشگاه راحت کار گیر نمیاد رفتم دوره ی تخصصی کارگر ماهر 2800 ساعته طرح ایران و آلمان بعد از اون میخواستم اول یک کاره خوب پیدا کنم بعد درکنارش به درسم ادامه بدم که تا الان نشده
در کل پدرم 8 سال پیش فوت کرد و مادرم در سال قبل ازدواج کرد و تهران زندگی میکنه من در این یکسال و خورده ای که تنها زندگی کردم 4 بار با خالم رفتم خواستگاری که خواستگاری اول باعث شد بفهمم هیچی از زن ها نمیدونم برای همین به دنبال تحقیق رفتم و سخنرانی های استادان مختلف رو گوش دادم یک چند تایی هم کتاب خوندم در حال حاضرهم هر مطلبی پیدا کنم میخونم سخنرانی ای هم گوش نداده باشم گوش میدم
این که خواستگاری های دیگه چی شد

خواستگاری دومین دختری که یافتیم دختره مناسبی بود البته یخورده زیادی به خاطر سخت گیری های اضافه که خانوادش داشتند ساکت بود و کم حرف میزد ولی با این حال از زیر زبونش یکم جواب کشیدم که چه نوع شخصیتی داره
در کل قرار شد عقد کنیم ولی به خاطر اینکه برادر ناتنیش آدم رذلی بود(تا روزی که خواستیم عقد کنیم ندیده بودیمش)حاج آقا جوش آورد و رفت بیرون منم که فکر میکردم با این دخالتایی که هنوز به زندگی نکشیده میکنه وای به حال وقتی عقد کنیم برای همین اصراری نکردم

سومین نفری که رفتیم خواستگاریش در جلسه ی اول با اینکه دختری بسیار خوشگل بود چشمم رو نگرفت ولی در جلسه ی دوم که با هم حرف زدیم به دلم نشست البته قبلا عقد کرده بود یا یک پسری که معتاد از آب در اومده بوده برای همین به من گفت منم اون موقع فکر میکردم لازمه با اینکه گفتن یا نگفتن توی زندگی آینده ی ما تاثیری نمیذاشت چون پدرم از دنیا رفته بود مشخص نمیشد و این از چیزایی بود که نباید میگفتم شما هم درس بگیرید هر راستی رو نگید هیچی پدر و مادرم چند سال قبل فوت پدرم جدا شده بودند خوب دختره اتفاقا خوشش اومد از اینکه گفتم و در آخر خیلی هم راضی بود ولی نمیدونم چرا والدینش مخالفت کردند احتمال دادیم برای همین باشه چون خوب قبلا تحقیق کرده بودند همه چی هم جور بود ولی والدینش ترسیدند چون یکبار دخترشون طعم شکست رو چشیده بوده ترسیدند دوباره بچشه

چهارمین دختری که رفتم خواستگاریش از نظر خانواده که من بسیار خوشم اومد خانواده ای اصیل متدین و البته خشک مذهبی نبودند مثل خانواده ی دومین نفری که رفتم خواستگاریش که حتی اجازه ندادند جلسه ی دوم با هم حرف بزنیم در کل دختره زیبایی بود و از نظر چهره و مذهبی و فرهنگی و خیلی چیزای دیگه به هم نزدیک بودیم البته آشپزی حتی نیمرو بلد نبود من گفتم عیبی نداره من آشپزی میکنم تو هم تمرین کن یاد بگیر
ولی نفهمیدیم چرا جواب منفی دادند چند بار تلفن زدیم تا بفهمیم چرا ولی گفتند نمیگه دختره چرا منفی بوده
بعد از مدتی دوباره اصرار کردم بپرسن و اینبار دختره گفت که احساس میکنم هنوز ازدواج برام زوده

در کل یک شماره یکی از همسایه ها بهم داد منم دادم خالم زنگ زد ولی وقتی فهمیدند که من سادات هستم گفتند نمیپذیرند
گفتند که دختره میگه میترسم توی زندگی یک چیزی بهش بگم که مجبور شم جواب حضرت فاطمه رو بدم

هیچی دیگه در کل هنوز مجردم تو خماری هم موندم کسی رو هم ندارم باهاش راحت باشم حتی درد دل کنم و مادربزرگم هم ای بگی نگی از همه باهاش راحت ترم

10 اشتباه دوران خواستگاری یا شناخت

باسلام

دختران و پسران در دوره خواستگاری , آشنایی و شناخت جهت ازدواج، ممکن است دچار

اشتباهات ذیل شوند .

1-استتفاده از مکانیسم های نا خودآگاه

الف)مثبت نمایی : تمایل به این که فردرا مثبت ببینیم . پس از ازدواج می گوید : (افسوس !

افسوس که خال لعل لبت زگیلی بیش نبود )

ب)اید آل نگری: کشش به این که فرد را از هز نظر ایده آل در نظر بگیریم .

ج)ساده انگاری: همه چیز را ساده کنیم و سریع از مسائل قابل تامل بگذریم .

د)آشنا پنداری : تصور این که این فرد برایمان آشناست و از کودکی در ذهن ما بوده است . در

واقع ما تصویری در ذهن خود داریم که آن زندگی می کنیم .

هـ)انکار

این اشتباه به این معنی است که واقعیت های فرد را می بینیم و دیگران هم اشاره می کنند

.اما ما انکار می کنیم و نمی پذیریم ,ممکن است ما 2 اقدام کنیم .

الف)توجیه :مثلا فرد خشن است ,ما می گوییم جدی و قاطع است .

ب)تخفیف :مثلا فرد غیر مذهبی است ما می گوییم فقط گاهی نماز نمی خواند . دلش پاك

است.

2- درگیری عاطفی پیدا کردن

از عمده ترین اشتباهات در زمان آشنایی این است که به خاطر تعلق و هیجانات , عقل تعطیل

یا تحریف می شود .

صرفا روی عشق,علاقه و احساس میخکوب می گردیم و شناخت عقلانی عقب رانده می شود .

3- تسلیم نیاز جنسی شدن

این که تن به خواسته های لذت طلبانه فرد داده شود , مثل لمس , لاس زدن , مسائل

سکسی طرح کردن و .....

4- سازش عجولانه برای از دست ندادن طرف مقابل .

با چشم پوشی از عقاید , علائق فردی , فعالیت ها , خانواده و....تن به ازدواج می دهد و این

بهانه را می آورد كه نگران بالا رفتن سن هستم ,شاید نفرات بعدی بهتر نباشند.

5- تسلیم ظواهر شدن:

جذابیت در صورت , اندام ,تن صدا ,ثروت,موقعیت اجتماعی مانع شناخت دقیق فردی می شوند .

6- بی توجهی به نشانه های هشدار :

ارتباطات و سیع و عمیق با جنس مخالف , درگیری های شدید کاری یا تحصیلی سابقه ا عتیاد

, رفیق بازی و نشانه های کنترل گری و بدبینی ,نشانه های وسواس,لذت طلبی و..... همه

نشانه های هشدار در مورد نا مناسب بودن فرد مورد نظر است.

7- احساس گیر افتادن در رابطه :

بعضی ها تصور می کنند وقتی با کسی آشنا شدند یا چند جلسه خواستگاری پیش رفت

,دیگر نمی توانندبرگردند و مجبورند با رودربایستی قبول کنند .

8-باور به کم شدن مشکلات در آینده نیز از اشتباهاتی هست که افراد مرتکب می شوند .

9- باور به تغییر دادن فرد مقابل در آینده, هم بیشتر یک سراب دوران جوانی است .دختران

و پسران باید شخصیت طرف مقابل خودرا همان طور که هست برای ازدواج بررسی کنند و

بپذیرند و به امید تغییرآن ها پس از ازدواج نباشند .

10- نپرسیدن سئوالات کافی به دلیل:

الف)ترس از مخدوش شدن رابطه عاطفی.

ب)نمی دانند دقیقا چه بپرسند.

ج)نمی خواهند جواب سئوالات رابدانند .

د)ترس از مورد سئوال قرار گرفتن .

ه)تصور این که جواب سئوالات را می دانند (ذهن خوانی )

و)بی تاثیر دانستن, جواب سئوالات در انتخابشان

سر جلسه خواستگاری خودمون باشیم و فیلم بازی نکنیم

سلام
چرا بعضیا شب خواستگاری یه شخصیت دیگه میشن و الکی خودشون رو جذاب تر نشون میدن و از واقعیت فرار میکنن؟

تو این موارد هم خانما و هم آقایون بی انصافی میکنن

آقا تو عمرش میبینی که کت و شلوار نپوشیده و عطر و ادکلن نمیدونه چیه
و اصلا فرق گل رز با گلایول رو نیمدونه
ولی جلسه خواستگاری فقط یه اسب سفید کم داره و شاید همین باعث شه دختر رو گول بزنه و..
که واقعا کار زشتیه فیلم بازی کردن

ولی در مورد خانمها:

انواع آرایشات که گنجشک آبکشیده رو میکنن بلبل و...

کفش پاشنه بلند 30 سانتی که ادم میمونه اینا چطور میتونن باهاش راه برن
[spoiler]بعضی از اینا با این استعداد باید برن سیرک و و طناب راه برن[/spoiler]

تغییر صدا

و...

خب این خانم نمیدونه فردا این اقا بشه شوهرش
همینا رو ازش میخواد
قد بلند
زیبایی شب خواستگاری
جذابیت و...
و اگر اینا نباشه
یا سرکوفت میزنه
یا زده میشه یا میره سراغ چشم چرونی و رابطه محفی با زنای دیگه...

پس چرا فیلم بازی میکیند؟
همونی که هستید باشید
یا میپسنده یا نمیپسنده

اگر بدون ارایش و بدون فیلم بازی کردن شما رو بپسنده
فردا که ازدواج کردید و ارایش هم کردیدخیلی بیشتر شما رو میپسنده و...

برچسب: 

خواستگاری دختر از پسر!!! (چه جوري به دختر خانم جواب منفي بدم؟)

سلام

آیا خواستگاری دختر از پسر خوبه ؟ (عجب زمونه ای شده :Moteajeb!:)

به خواستگارم چگونه نه بگویم؟؟؟؟

سلام دوستان:Gol:

ایام به کامتون:Gol:

یکی از کاربران سوالی را مطرح کردند که من اینجا میذارم

تا هم دوستان و هم کارشناسان محترم ایشون را راهنمایی کنند

سوال اینه:

چند ماه پیش که شهریور بود یکی در دانشگاه که از بچه های سال بالایی بود و تا به حال هم نه با هم برخوردی داشتیم و نه کلاسی،صرفا در فضای دانشگاه همدیگرو دیده بودیم ازم خواستگاری کرد و من خیلی دستپاچه شدم و نمیدونستم جواب نه را بهش چطور بدم(من هیچ تمایلی به ایشون ندارم، اصلا)بعد از یه ربع حرف زدن ایشون و اصرار بر اینکه کار من اشتباه است و باید خانواده ها با هم اشنا بشن ولی چون شماره تماس یا اشنایی قبلی نداشتم این اولین و اخرین راه بود که پا پیش بزارم و شما ببخشید و... من فقط و فقط گفتم:والا راستش،نه!!!!!!!!!!

ایشون یه بار دیگه گفتم یعنی اصلا امکانش نیس که حداقل خانواده ها با هم اشنا و بشن و بعد تصمیم گیری و ...(ایشون فک میکرد من چون نمیتونستم بله بگم ،از روی خجالت نه رو میگفتم)من گفتم: نه والا
ایشون با کلی معذرت خواهی از مزاحمت و...رفت
--
از اون روز تا به امروز ایشون بعد کلاساشون همش مراقب من هستن و هر جا میرم با حفظ فاصله ازم دنبالم میکنن البته فقط تو دانشگاه یعنی هنوز ادرس خونمونو ندارن...من برای کار اداری تو خود دانشگاه از اموزش میرم مالی و از اون جا پژوهش و ...خلاصه دو ساعت میچرخم و اونم همش دنبالم حتی اخر شب که ساعت 7 میخوام برگردم خونه،میاد دنبالم خودش سرویس نداره و بعد از اینکه دید سوار سرویسم شدم تازه ول میکنه و میره

البته نکته قابل توجه اینکه من اعتماد به نفس خیلی کمی دارمی و 95 درصد اوقات چه در سرویس چه در خود دانشگاه اصلا از دویتم جدا نمیشم اون روزم که اومدن خواستگاری ، من همراه دوستم بودم

--
من از این حالت عذاب وجدان زیادی میگیرم خودم هیچ وقت دوس نداشتم عشقم یه طرفه باشه و الان من مسبب این یه طرفیه گیم
--
تا اینکه دیشب قبل از اینکه سوار سوریس بشم یکم از دوستم فاصله گرفتم و برای خرید به چند متری اونور تر رفتم ایشونم دنبالم کردن و اومدن جلو سلام دادن و یه بار دیگه حرفای قدیمیو زدن منم بهشون گفتم میتونم سوالی بپرسم؟ایشون گفتم شما هـــــر سوالی هـــــــر نکته ای خواستی بدونی من در خدمتم(این حالتاش اخر عذاب وجدانه)بهشون گفتم اگر اشنایی سطحی دانشگاهیه این اصرار برای چیه؟پیچوند جاب نداد فقط گفت واقعا فقط تو دانشگاه شما رو میشناسم و ....خلاصه باز یه ربع حرف زد هی هم نفس کم میاورد کاملا معلوم بود که به سختی داره حرف میزنه من اول فک کردم زبونش گیر میکنه بعد فهمیدم طرف سر تا پا استرس بوده بعدش من واقعا نمیدونستم چطور جواب نه را باید بدم گفتم واقعیتش اینکه قصد ازدواج ندارم!
ایشون گفتن میدونم خیلی سخته الان جواب برای شما من میتونم وقت دیگه ای مزاحمتون بشم و..من گفتم نه واقعیتش همینه ایشون فک میکنه من روم نمیشه! بعد گفتن که میخواین خانواده ها با هم در تماس باشن و جوابو اونا بگیرن ؟من که دیگه نمیدونستم چطور باید خواسته قلبیمو بهش بگم و از طرفی برای این راهی که جلوی پام گذاشته مستلزمه دادن شماره است ،نهایت حماقتو کردم و بهش گفتم نه اجازه بدین من باهاشون صحبت میکنم!

اون انقدر خوشحال شد که برای تشکر دولا شد!من نمیدونستم چطور جلوی این سو تفاهمو بگیرم بعد گفتن که کی باید خبرو ازتون بگیرم گفتم من 1شنبه ها داشنگاهم با نهایت تشکر و ...رفتن و من موندم و حماقتم و عذاب وجدان
منی که قرار نیس جواب بله را بدم نباید اونو امیدوارم میکردم الان یه نوری تو دلش روشن شده!

حالا غرض از این همه حرف اینکه دوست دارم راهنمایی ام کنید 1شنبه چطور باید جواب نه را بهش بدم که ناارحت نشه؟من حاظرم کاری بکنم که از من بدشم بیاد فقط و فقط نمیخوام به خاطر نرسیدن به من ناراحت بشه

فک میکنم توضیحاتم کافی بود اما اگر باز نیازی بیشتر برای دقیق شدن بود بفرمایید

با تشکر از دوست خوبمون به خاطر مطرح کردن سوالشون

علی یارتان:Gol:

آیا دختر می تواند به خواستگاری پسر برود؟

آیا دختر می تواند به خواستگاری پسر برود؟

لطفاً کمک کنید: ►سوال در مورد خواستگاری◄ نقش ظاهر و قيافه در خواستگاري


بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام و احترام

سوال زیر از طرف یکی از کاربران محترم برای جناب حامی فرستاده شده که جهت بررسی بیشتر و همچنین استفاده دیگر کاربران از این پرسش و پاسخ ها، به صورت عمومی مطرح شد. (ضمناً جهت اطمینان، نام کاربر پرسشگر در نزد جناب حامی محفوظ هست.)

نقل قول:

با سلام خدمت استاد حامی بزرگوار :gol:

خانواده من حدود 1-2 است که به فکر زن گرفتن من هستن و 6-7 مورد را هم به من پیشنهاد کردن اما من اونها را نمی پسندیدم ، نه به خاطر قیافه ظاهری بلکه بخاطر خانوادشون، حجابشون، طرز رفتارشون، سنشون، سر کار رفتنشون(تو محیط هایی که من نمی پسندم) و ...تا جایی که اصلا به صورت کلامی هم هیچ رقبتی از خودم واسه پا پیش گذاشتن نشون نمی دادم و تقریبا از ازدواج کردن ناامید شده بودم تا این که بواسطه کارم با خانمی آشنا شدم که شرایط اولیه منو داشت و چون اغلب اوقات با پدر یا مادرش پیش من میومد- البته شاید ماهی یکبار- از خانوادش هم شناخت تقریبی پیدا کرده بودم و و بعد از کلی عملیات محیرالعقول و پارتیزانی واسه پیدا کردن اسم و رسم و آدرس و تحقیقات ابتدایی که دو ماهی طول کشید دلمو به دریا زدم و به اتفاق خانواده به خواستگاری این خانم رفتیم و اونها هم خیلی راحت منو پذیرفتن و در جلسه اول من احساس کردم یه چیزی تو دلشه و نمی تونه بگه و من تو کتابایی که خونده بودم حدس می زدم از قیافه و ظاهر من خوشش نیومده تا اینکه تو جلسه بعدی من این سوالا ازش پرسیدم که نظرت در مورد قیافه و ظاهر من چیه و اونم گفت تنها مشکلش قیافه و لاغر بودن من هستش و وقتی که ازش پرسیدم شما که قبلا منو دیده بودید و از ظاهر من خوشتون نمیومد چرا اجازه دادید به خواستگاریتون بیام اون گفت که شما همیشه سربه زیر بودید و من قیافتونا خوب ندیده بودم منم بهش گفتم اگر اینطوریه من دیگه ادامه نمیدم اما اون اصرار کرد که ادامه بده چون ممکنه نظرش بعدا عوض بشه

اونم در رابطه با قیافه !!
حالا چه وقتی ، 6 ماه دیگه خلاصه این آخرین گفتگوی ما شد و قرار شد در رابطه با این مسئله هم من چیزی به خانوادم نگم و الان جواب رد بده تا بعد و جواب رد هم داد : " به تحصیلم لطمه میزنه!! " که این هم از اون جوابای عجیب غریب واسه خانوادم بود که اگر واقعا اینجوری بود چرا اجازه داد من خواستگاریش برم.
حالا یه دو ماه و نیم از این قضیه میگذره و من هم که بعد از گفتگو ها دلبستش شدم تحمل کردن این 3.5 ماه دیگه خیلی واسم سخته . حالا من موندم که این موضوع ناز کردن هستش یا اینکه واقعا از من خوشش نیومده ، البته نه اون قولی داد که 6 ماه منتظرمن بمونه و نه اینکه بعد از 6 ماه جواب مثبت به من بده و فقط گفت شما مطمئنید که می تونید به خاطر من صبر کنید و تو این مدت هم ما هیچ تماس یا برخوردی از طرف خودمون یا خانوادمون نداشتیم چون خانواده اون تو این موضوعات واقعا حساسن و فکر نکنم که داشته باشیم و من مانع این کار از طرف خانواده خودم شدم چون اونا موضوع را نمیدونن و می خوام اون خانمو واسه انتخاب آزاد بذارم و همینطور یه نقطه ضعف هایی را که دارم و میشه بهبود داد را درست کنم و یه خورده قیافه و وزنم را درست کنم و به قول معروف با دست پر برم ولی یه چیزی منو اذیت میکنه و اونم اینه که اگه یه موقع خواستگاری واسش بیاد... اون موقع من چیکار کنم.

موضوع دیگه این هست بعد از این ماجرا چند مورد دیگر هم پیشنهاد شده که من به خاطر این خانم اصلا سراغشان نرفته ام و می ترسم با جواب رد این خانم حسرت این را بخورم که چرا عمرم را بخاطرش تلف نمودم حالا این کاری که من میکنم درسته یا اینکه باید شیوه دیگه ای رو پیش بگیرم ...

از نظرات و پیشنهادات کاربران گرامی نیز استقبال می کنیم.